به سوي قسطنطنيه
مرتضي ميرحسيني
ويل دورانت ميگفت: «در تاريخ جهان، هيچ دولتي چون دولت روم شرقي، سزاوار سقوط و اضمحلال نبوده است.» نه ارادهاش به جنگ يا صلح مشخص بود، نه سياست داخلي و خارجي درستي داشت و نه حتي متحدان وفاداري براي خود باقي گذاشته بود. سايه خشكمذهبي غيرزاهدانه طبقات بالا بر سياست و جامعه بيزانس سنگيني ميكرد و هر تدبير و اصلاحي را عقيم ميساخت. نقاشان و مجسمهسازان بيزانسي در آثار خود چهرههايي را خلق ميكردند كه «به نور تقوا و تديني بيآلايش درخشان بودند ـ چيزي كه در اخلاق مردم زمانه ذرهاي از آن يافت نميشد.» اشراف و كشيشان كه قدرت و ثروت را در دست و تقريبا در انحصار خود داشتند به اسراف و تنپروري عادت كرده بودند و «از حوادث تاريخ درس عبرت نگرفته، جز امتيازات طبقه خويش همه چيز را فراموش كرده بودند.» دوره قدرت و بالندگي روم شرقي سالها پيش به پايان رسيده بود و فقط آن نظم نيمبند كهن به جاي مانده از روزهاي شكوه و افتخار، همچنان جامعه و دولت را سرپا نگه ميداشت. اما در همان سالهايي كه بيزانسيها درگير نزاعها و مشكلات بيپايان خودشان بودند و تاج و تخت مدام ميان مدعيان دست به دست ميشد، دولت عثماني در آسيا شكل گرفت و ريشه دواند. همجواري دولت عثماني و امپراتوري بيزانس و زندگي پرتنش، اما نه هميشه خصمانه ميانشان سالهاي طولاني ادامه يافت. برخي مدعيان قدرت در بيزانس، براي غلبه بر رقبا، گاهي از عثمانيها هم كمك گرفتند و فرصت مداخله و نقشآفريني در امور داخلي كشورشان را براي اين همسايه نورسيده فراهم كردند. عثمانيها هر چه قويتر شدند، سياست تهاجميتري را هم نسبت به بيزانس در پيش گرفتند و رفته رفته به فتح كامل قلمروي اين امپراتوري ـ كه آن زمان به سواحل و مناطق ميان درياي سياه و مديترانه محدود ميشد ـ فكر كردند. اما شكست دادن بيزانس رو به نزع و تسخير شهر قسطنطنيه، حتي در آن روزهاي ضعف و زوال هم كار آساني نبود. چند حمله و لشكركشي در سالها و شرايط مختلف بينتيجه ماند و حتي دورهاي آتشبس ميان دو طرف برقرار شد. تا اينكه سرانجام سلطان محمد دوم حكومت را به دست گرفت و جنگ ـ يا چنان كه خودش ميگفت «جهاد» ـ با بيزانس را دوباره شروع كرد. با سپاهي بزرگ و به پشتيباني صدها كشتي جنگي، قسطنطنيه را محاصره كرد و مصمم به اجراي نقشهاي كه مسلمانان نسل پشت نسل در تحقق آن ناكام مانده بودند، ديوارهاي بلند شهر را به توپ بست. محاصره قسطنطنيه ششم آوريل 1453 آغاز شد و تا اواخر مه ادامه يافت. سرانجام بخشي از ديوار شهر فرو ريخت و سپاه مهاجم به داخل شهر سرازير شد. آخرين امپراتور بيزانس، كه از شوخي روزگار مثل پايهگذار آن قسطنطين نام داشت خودش در درگيريها حضور يافت و واپسين دفاع از شهر را فرماندهي كرد. او نه مثل حاكمي كاخنشين، كه همچون سربازي فداكار تا پايان جنگيد. جسدش هم ميان هزاران هزار كشته نبرد گم شد. اما سلطان عثماني، محمد فاتح در نخستين جمعه بعد از فتح، در كليساي سانتا سوفيا كه نشانههاي مسيحيت را از در و ديوار آن برداشته و نامش را مسجد اياصوفيه گذاشته بودند به شكرانه اين پيروزي بزرگ به نماز ايستاد.