درباره قاسم هاشمينژاد به بهانه چهارمين سالمرگش
كالبدشكاف درد
13 فروردينماه 95 بود كه قاسم هاشمينژاد، نويسنده، شاعر، مترجم، مصحح متون كلاسيك ادبي و عرفاني و نيز روزنامهنگار از دنيا رفت. در ادامه به بهانه چهارمين سالمرگش يادداشتهايي درباره جهان نوشتههاي او ميخوانيد.
فاخته آبنوس در ارتعاش خاك
بهنود بهادري
1– «از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود/ به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم»، همان پرسش بنياديني است كه مدنظر هايدگر بوده. پرسش يك انسان آگاه نسبت به چيستي هستي. پرسشي كه - مثلا- در شعر شاعران شعر ديگر هم به وضوح مشهود است. در واقع آنها وضعيت هستي را اينگونه پرسشبرانگيز ميبينند و از هستي و وضعيت خود سوال دارند. اگر رگههاي اجتماعي، واقعنگاري اجتماعي- سياسي در شعر اين شاعران نيست ميتوان اين گونه به مساله نگاه كرد.
هر چند كه ديدگاه فرماليستهاي روسي يا شايد سمبوليستهاي فرانسوي همه و همه صحه گذار بر اين است كه زبان و ادبيت زبان باركش پيام و پيغام نيست. اگر شعر ارجاعي ميدهد به جهاني است كه خود متن آفريده است. هر چند كه نديدن و غياب خود نور تاريكي است كه مولف در متن از خود ميتاباند. اگر هستي، آن چيزي است كه هستنده را دچار هست ميكند و بعد نيست ميكند، پس هستي خود عين نيستي است به تعبير هايدگر. اگر شعر شاعران (شعر ديگر) و «حجم» از اجتماع و رسالت ادبي اجتماعي خالي هستند بايد به جاي ردِّ اين ديدگاه پرسيد كه چرا در متنها اين نشانههاي مورد انتظار نيست؟ اي يك كنش بوده يا يك واكنش؟
2– «پريخواني» اولين مجموعه شعر قاسم هاشمينژاد در سال 1358 است. هاشمينژاد نزد اهالي ادبيات پيش از آنكه يادآور شاعري موفق باشد با نام داستان «فيل در تاريكي» و اهميت اين داستان به ياد ميآمده؛ با اين حال بعدتر كه او دو دفتر شعر ديگر با نامهاي «تكچهره در دو قاب» و «گواهي عاشق اگر بپذيرند» را به چاپ رساند، مجموعه شعر اول وي اهميت خود را نزد مخاطبان پيدا كرد و شمايل يك شاعر حائز اهميت را نشان داد. قدرت و اجراي فرمهاي مختلف در نوشتن، او را در زمره چند شاعر توانمندي قرار ميدهد كه از نوع اجرا و تنوع فرم هراسناك نبودهاند.
تصويرسازيهاي غيرمعمول و منقطع از شگردهاي هاشمينژاد در كل دفتر شعر «پريخواني» است. هر چند كه چند شعر منثور يا سطرهاي كشيده هم در اين دفتر شعر به چشم ميخورد. تصويرسازيهاي هاشمينژاد اكثرا خالي از عناصر شهري و با طبيعت در پيوند است اما طبيعت در شعر هاشمينژاد خود را به وراي طبيعت ميكشاند. به واسطه همنشينيهاي غير معمول و تمهيدات شاعر:
«آن فاخته آبنوسم/ آلوده/ به نيل وُ عطسه/ لفظهام»
يا: «بگذار گيسوان مرجانيت را بياموزم/ درين ساعت منقلب»
يا: «مزاري جنگلي/ گل سرخي تابد ركاب خون/ (مزهام كن) خدايي/ به قدِّ ناخنِ كودكم»
آشنازدايي و استعاري كردن زبان و به مجاز كشاندن تمامي دالها، رفتاري پيشنهادي توسط فرماليستهاي روسي و بعدتر يدالله رويايي در ايران بوده است. از ديگر مواردي كه در دفتر شعر «پريخواني» به چشم ميآيد، حذف فعل و تقطيع پلكاني تك كلمهاي است. نوع اين تقطيع و تاثيراتش را بعدتر ميتوان در جنوب و شعر شاعران «موج ناب» ديد. كوتاهي سطرها يا به دليل تشخص دادن و برجستهسازي آن كلمه يا براي ايجاد موسيقي و نوعي كه شاعر علاقه به خواندن مخاطب دارد و در نهايت شناخت و سخنهايي است كه شاعر نسبت به كوتاهي حكايات حكمت آميز ايراني و اسلامي دارد:
«چونان انار بسته/ از راز خود/ پُري»
يا: «تا/ آن/ روز/ كفن من/ بادبان من»
يا: «به آب زنم/ از اين رگاي/ تن»
يا: «از آن كه/ موج موج/ به لمس خاطره ميآيد/ در دست / خاطرهاي/ هنوز»
از ديگر موارد بر جستهاي كه ميتوان در اين مجموعه شعر اشاره كرد در برخي اشعار نوع سطربندي و فاصلهگذاريها يادآور شعر كلاسيك و مصرع مصرع كردن است. دو سطر مجزا بعد دو سطر ديگر الا آخر. ميتوان به شعرهايي تحت عناوين «عبور عتيقي، زندگان نقدينه خاكند، شب و...» در كتاب اشاره كرد.
3 - اما وضعيت انسان در شعر هاشمينژاد چگونه است؟ حضور انسان و موقعيتش نسبت به پيرامون در چه حالتي است كه ما بتوانيم معناي غياب شعرش را درك كنيم و مساله بودنها و نبودنها در شعرش را فهم كنيم؟ فاعل (شاعر) در فضاهاي غنايي اشعارش معمولا از معشوق گذر كرده و ميل به غيريت «ديگري يا بهتر است بگويم امر والا» دارد:
«روي گلوگاه تو/ رمزي خنايي مهتاب جادههاست/ سالار سبزهها/ آزادم نهاده كه/ تكخال تازه بجويم/ پاي سوسنِ هرگزي»
يا: «زهر جمال تو ميخواند/ حنجره سحري/ به راهي كه مستور آينگي است و انزوا/ به هر كجا/ به هر ديار»
يا: «خيالم زمستان باشد وُ شب/ عطر طوبي/ عشق مختصري هم»
اما فضاي اشعار با اينكه خالي از غنا نيست اما با خروجي احساس اندوهي كه سطور انتقال ميدهند متوجه حزن دائمي انسان در شرايط اين مكاني خواهيم شد و مرگ انديشي:
«من نيز مرتعش خاكم/ كلافِ شنيدني زاير در مور/ مور آه شبستان / نزد خدا خدايي چيست»
يا: «زندگان نقدينه خاكند آراسته/ به حدقههاي شتابنده تا جريده نور»
يا: «از كي است كه گاه ميكاهي/ از كي است كه گاه ميافزايي/ خداحافظ سوالهاي كوچك/ تو همان آينه تبنمايي»
يا: «و عشقم تقويم كهنهاي كه سراسر/ روز بر بال هوا ميوزد/ گريان گريان»
انسان آگاه شعر هاشمينژاد به مدد تخيل بهشدت پرقدرت شاعر، شعر را از صدور پيام بينياز كرده و از شعارزدگي و افتادن به دام پند و نصحيت به نام اخلاق مصون داشته است.
از همين روست كه بايد ريشههاي «شعر ديگر» را همزمان در شعر كلاسيك فارسي و هم مكاتب و تئوريهاي ادبي جستوجو كرد.
خبره مهجور
حامد سليمانتبار
در مقاله مرگِ روياروي، قاسم هاشمينژاد اين گونه از مرگ ياد ميكند: «به هر حال، مرگ غايتي است مقدر. روزهاي من و شما مقرر است و ماههاي ما برشمرده.(1) ... خواجه نظامالملك ميگويد «مردان مرگ را زادهاند» - يعني براي مرگ زاييده شدهاند.(2)»
13 فروردين 1395 بود كه قاسم هاشمينژاد - برخلاف هميشه بيمقدمه و همانند هميشه دقيق - از دنيا رفت. ميگويند درباره هنر و تسلط او به شعر و رمان و نقد و پژوهش و ديگر انواعِ ادبي در اين دههها زياد نوشتهاند كه الحق و الانصاف براي 76 سال عمر پربركت ايشان، الصاقِ صفتِ زياد، كمي بيانصافي مينمايد؛ با اين وجود آنچه نگارنده ميخواهد در اين مختصر جا به معرفياش بپردازد، شگرد و دقت او در ساخت پيشگفتارهاي كتابهايش است كه برخلاف مقدمههاي معمول نه تزييني و تشريفاتي، كه دقيق، حسابشده و ديدني است. بياغراق خُبرگي، نظم و دقتِ به كار رفته در ساختارهاي اين آثار هيچ كم از ميراثِ گرانبهاي ادبيات كلاسيك ندارد. يگانه مينوشت از اين جهت. شيوه او نه به رسم و رسوم اديبان معاصر دانشگاهي و پيروان و شاگردان دكتر بديعالزمان فروزانفر اعتنايي داشت و نه با كمتوجهي ِنويسندگان همعصرش سازگار بود. همين بود كه مهجور ماند و رفت. دقت و نبوغش در نحوه روايت پيشگفتارها باهم درآميختهاند و امر ِنويسش در آنها تمام و كمال رخ داده است؛ طوري كه ميتوان حتي مختصاتِ متن (Text) از ديدگاه مدرن را نيز بر آنها برشمرد؛ اين خردهمتون نه فقط پيشدرآمدِ متن اصلي كتاب كه خود، محل تاملند؛ هر چند كه نبايد ريشهها را از ياد برد كه اصل ريشههاست. سيبي و دو آينه، سرود رستگاري، منظومه آلام ايوب، كارنامه اردشير بابكان، حكايتهاي عرفاني و چند عنوان ديگر، كتابهايياند كه پيشگفتارهايشان منظور نگارنده است. در پيشگفتار سيب و دو آينه، 12 قطعه ساخته شده است و در كتاب سرود رستگاري 8 قطعه. هر قطعه حامل معنايي تام و اما در مجموع يگانه و منسجم. نظمي كه از دنياي كلاسيك به ارث ميبرد. بيننده هنگام و بعد از ديدن پيشگفتار آگاه ميشود كه در كجا و به چه سوي گام برميدارد و البته اين عينيت هيچ از علاقه ورودِ به اصل متن نميكاهد بلكه برعكس او را آگاه ميكند براي ديدن ِاصلِ متن نياز به تهيه يك جفت چشم تازه دارد؛ در همين راستا در پيشگفتار كتاب آلام ايوب، هاشمينژاد ميگويد: «به خواننده صبور پيشنهاد ميشود كه براي ورود به متن، از درِ پيشگفتار آن درآيد. درست است كه ايوب شخصيت شناخته شدهاي در ميان فارسيزبانهاست و كمتر كسي ميتوان يافت كه با نام و سرگذشت او آشنا نباشند يا دستكم مثل ِصبر ايوب به گوششان نخورده باشد؛ اما كتاب حاضر از اين شهرگي شخصيتش سود چنداني نميبرد، بالعكس، آن را دست و پا گير هم مييابد». پس زاويه ديد نگاهِ مولف به شخصيتِ ايوب تازه است و محلي تازه براي جستوجو. در اپيزود 5 كتاب كارنامه اردشير بابكان هم ميگويد «آنچه گذشت همه از ديد يك داستاننويس بود و نه يك محقق. به عنوان داستاننويس كارنامه را برگزيدم چون خواستم پاسخ به نيازي داده باشم كه داستاننويسي امروز ايران دارد - نياز به نمونهها و الگوهاي مختلف خودي» بنابراين ما آگاه ميشويم كه اينجا ديگر نه با يك اثر تاريخي بلكه به عنوان يك داستان مواجهيم. پيشگفتارهاي كتابهاي هاشمينژاد ديدنياند مثل خود كتابهاي هاشمينژاد. مثل خودِ آقاي هاشمينژاد.