فلسفه و كرونا
محسن آزموده
فلسفه در مواجهه با كرونا چه حرفي براي گفتن دارد؟ سوال را دقيقتر و با تفصيل بيشتري صورتبندي كنيم: اهالي فلسفه اعم از فيلسوفان، استادان فلسفه، دانشجويان و دانشآموختگان فلسفه، علاقهمندان به فلسفه، نويسندگان و مترجمان در حوزه فلسفه و خلاصه همه كساني كه به نحوي از انحا سر و كارشان با فلسفه است، تا جايي كه به فلسفه مربوط ميشود و به كمك آن در مواجهه با يك بحران فراگير و يك اپيدمي يا پاندمي مثل ويروس كرونا با عطف به فلسفه چه سخني براي عموم كساني كه فلسفه نخواندهاند يا نميدانند يا علاقه ندارند، دارند؟ آيا اصلا اين انتظار از فلسفه منطقي و معقول است؟
اين جمله معروف گئورگ ويلهلم هگل (1831-1770) در پيشگفتار كتاب مشهورش «عناصر فلسفه حق» (1821) بسيار تكرار شده كه «[جغد] مينروا (نماد خرد) بالهايش را تنها همزمان با فرونشستن غروب ميگشايد.» يك تفسير آشناي اين جمله آن است كه تامل خردورزانه مثل فلسفه شباهنگام يعني پس از پايان وقايع آغاز ميشود، يعني زماني كه همه جار و جنجالها تمام شده و آرامش و سكوت برقرار است، فيلسوف يا اهل فلسفه ميتواند با فلسفه به پس پشت خود بنگرد و با طمانينه درباره آنچه به وقوع پيوسته تامل و فلسفهورزي كند. بر اين اساس اگر تعبير فيلسوف بزرگ آلماني را مبنا قرار دهيم، پاسخ سرراست (اما چنان كه خواهيم ديد غيردقيق) پرسش بالا اين است كه فلسفه و در نتيجه اهل فلسفه فعلا در مواجهه با كرونا حرفي براي گفتن ندارند و اگر هم چيزي بگويند و بنويسند (چنان كه ميگويند)، اين سخن يا در چارچوب فلسفه قرار نميگيرد يا به لحاظ فلسفي ارزش چنداني ندارد، چرا كه ما همچنان در بحبوحه دست و پنجه نرم كردن با كرونا به سر ميبريم و هنوز اين بحران به پايان نرسيده و معلوم هم نيست كه سرانجامش به چه شكل خواهد بود. بر اين اساس آن آرامش و سكوت و سكون شامگاهي كه هگل از آن سخن ميگفت، فرا نرسيده و امكان تامل توام با طمانينه نيست. بنابراين آنچه بسياري در اين روزها راجع به كرونا ميگويند، ممكن است از حيث جامعهشناسي يا علوم سياسي يا سياسي يا از منظر ساير شاخههاي علوم انساني حائز اهميت باشد، اما تا جايي كه به فلسفه به عنوان تبيين عقلاني واقعيت يا بحث استدلالي و خردورزانه راجع به وجود بهماهو وجود، مربوط ميشود اين سخنان فلسفي نيست.
از هگل سخن به ميان آمد، از قضا او به عنوان يكي از بزرگترين فيلسوفان تاريخ و به تعبير يورگن هابرماس، انديشمند معاصر، «فيلسوف تجدد» از چهرههايي است كه با عطف به همان تعريفي كه در انتهاي بند پيشين از فلسفه ارايه كرديم، مرزهاي سخن فلسفي را گسترش و نشان داد كه فلسفه و سخن فلسفي، صرفا بحثهاي انتزاعي و مجرد مدرسي راجع به مفاهيمي چون وجود و عدم و جوهر و عرض و زمان و مكان نيست، اگر چه هگل هم از اين گونه بحثها دارد و هم در آنها استاد است. او با خواباندن نردبان رو به آسمانهاي افلاطون روي زمين انسانها، نشان داد كه حقيقت فلسفي در بستر تاريخ شكوفا ميشود و به منصه ظهور ميرسد و از اين حيث توجهي تام و تمام به جنبههاي عيني زندگي بشري و وجوه سياسي و اقتصادي و اجتماعي آن داشت. به ديگر سخن هگل با نشان دادن تحقق پديداري هستي در تاريخ، نشان داد وجود بهماهو وجود دستكم تا جايي كه به انسان (سوژه) مربوط ميشود، امري تاريخي و در نتيجه سياسي و اجتماعي است و در نتيجه پس از او (و ساير فيلسوفان مدرن) ديگر پذيرفتني نيست كه اهل فلسفه نسبت به وقايع عيني و انضمامي بيتوجه باشند و به بهانه اينكه فلسفه بحث عميق و انتزاعي راجع به هستي است، چشم به آسمانها بدوزند و از آنچه روي زمين رخ ميدهد، غفلت ورزند.
به تعبير ديگر و با وامگيري از نيچه، ديگر فيلسوف آلماني، واقعيت را بايد در «نيمروز» نگريست و حقيقت را جست؛ يعني هنگام كوتاهترين سايه و از اين منظر اهل فلسفه تا جايي كه فلسفه مربوط ميشود، حق ندارد از واقعيت عيني رويارويش عزل نظر كند. در نتيجه تا جايي كه به وضعيت كرونايي حاضر مربوط ميشود، متعاطي فلسفه از حيث تعلق خاطرش به فلسفه، بايد با دقت به آنچه پيرامونش مينگرد، دقت كند، پديداري هستي و موجودات را چنان كه خود را در چارچوبهاي زماني و مكاني مينمايانند، بنگرد و بكوشد تا سر حد امكان اين واقعيت پديداري را مفهومپردازي كند. البته چنان كه هگل ميگفت، نبايد شتابزده وارد عمل شود. اين روزها در رسانهها و مطبوعات و حتي از زبان برخي تحليلگران و صاحبنظران، اصطلاحات و تعبيرهايي، چون «جهان پساكرونايي» و «دگرگوني بنيادين در انسان و جهان» يا «تغيير اساسي در رويكرد انسان به هستي» ميشنويم. برخي حتي از گسست معرفتي (دگرگوني اپيستهاي) يا دگرگشت الگويي (paradigm shift) سخن به ميان ميآورند. ممكن است اين تعابير و اصطلاحات به ويژه در ميانه بحران كرونا كه همگان به دنبال توضيح و تبييني براي آن هستند، به مذاق عموم خوشايند باشد، اما فلسفه به ما ميآموزد كه فريفته اين تعبيرهاي جذاب نشويم و حتي در صلات ظهر و در هنگام مواجهه با رخداد مصيبتبار، بكوشيم آرامش خود را حفظ كنيم و صبر پيشه سازيم. اين بدان معنا نيست كه اهل فلسفه، حق ندارند هيچ اظهار نظري بكنند كه اين سخني لغو و پوچ و بيمعناست. آنها هم مثل باقي انسانها و اهالي علوم انساني از منظرهاي گوناگون راجع به كرونا سخن ميگويند، گو اينكه روش استدلالي و ذهنيت منطقي فلسفي و موشكافيهاي آن به ايشان امكان آن را ميدهد كه تحليلهاي دقيقتري راجع به اين موضوع ارايه دهند و تا جايي كه به روش فلسفهورزي متعهد باشند، سخنشان ژرفتر و سنجيدهتر است، اما اين سخنان و نوشتهها را فلسفي تلقي كردن و ناديده انگاشتن مرز ميان سخن فلسفي با سخن جامعهشناختي يا روانشناختي يا سياسي يا... پذيرفتني نيست.