• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4635 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۱ ارديبهشت

روز شصت و نهم

شرمين نادري

آفتاب بهار جور غريبي مي‌رقصد روي درخت‌هاي شهر و از ميانه اتاق ديدن باران و آفتابي كه ديوانه‌وار و زيبا جابه‌جا مي‌شوند، براي كسي كه در خانه زنداني است، به ‌قدر ديدن روزمره‌هاي مردم آن بيرون سخت است.
چند روزي تب افتاده به جانم و مثل پيرمردي كه گوشه نيمكت پارك مي‌نشيند و نا ندارد حتي براي كبوترها تكه‌اي نان بيندازد، خسته‌ام.
مريضي كه مي‌آيد سراغت، خيلي خيال‌ها مي‌روند، خيال راه رفتن، خيال قدم زدن، خيال ديدن آدم‌ها، خيال تمام شدن اين روزهاي سخت، همه‌شان پرنده‌وار از سرم مي‌پرند و حواسم مي‌رود به قرص‌ها و دواها و بخورها و تب‌سنج‌هايي كه از اين‌طرف تا آن‌طرف خانه رديف شده‌اند و پاي بي‌قرارم آرام مي‌شود.
بعد اما كسي در مي‌زند و يادم مي‌افتد كه لابد ليموترش جواهرنشان سفارش داده‌ام، قيمتش كه اين‌جوري است و در دكان هيچ عطاري هم پيدا نمي‌شود، گرچه امروز خيلي لازمش دارم.پس در را باز مي‌كنم و ماسك را مي‌كشم روي صورتم و دستكش مي‌پوشم و به پسركي كه خريدهايم را آورده، تشر مي‌زنم كه چرا مراقب خودت نيستي.
قدكوتاه و ريزه است و لهجه شيريني دارد و هميشه عجيب‌ترين و هفت‌رنگ‌ترين تيشرت‌هاي دنيا را مي‌پوشد و كفشش قرمز است با بندهاي سبز شبرنگ و يك كلاه بنفش غريب هم با نقش اژدها گذاشته روي سرش.مي‌گويد دستم را مي‌شورم خانم كه باز غر مي‌زنم مي‌داني من مريضم؟ مي‌داني ممكن است كرونا داشته باشم و تو بگيري؟ بايد ماسك بزني، بايد دستكش دستت كني، بايد مراقب باشي و بعد هم مي‌گويم برو عقب.اين را كه مي‌گويم پسر عقب مي‌پرد و من هيولايي كوچك مي‌بينم به جاي خودم، با دم سياه و سم‌هاي مرمري و چشم‌هاي پف‌كرده غريب كه پشت در ايستاده و مي‌خواهد يقه پسر را بگيرد.مي‌گويم اي‌ واي نترس، بعد هم مي‌پرسم آن بيرون هوا خوب است، مردم پياده‌روي مي‌كنند؟ دنيا قشنگ است؟
كه مي‌خندد و مي‌گويد توي روستاي ما اين موقع درخت‌ها شكوفه دارند و بره‌ها دنيا مي‌آيند و باغ سيب پدربزرگم پر مي‌شود از قاصدك.
باز مي‌پرسم نرفتي روستا؟
 كه شانه بالا مي‌اندازد و مي‌گويد كار دارم، بعد هم توي تهران پر از مريض است، مريضي را ببرم آنجا چه‌ كار و آن‌ وقت كلاهش را مي‌كشد روي دماغش مي‌رود سمت پله‌ها و با صداي بلند مي‌گويد باغ سيب ديدن دارد خانم، كوچه‌هاي تهران كه ديدن ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون