• ۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4637 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۴ ارديبهشت

بازخواني يك لگد حماسي در سلهارست

كانتونا چطور قلب شياطين سرخ را به دست آورد؟

در رختكن منچستر يونايتد در ورزشگاه سلهارست پارك، الكس فرگوسن چنان خشمگين به سمت كانتونا حركت مي‌كرد كه تا پيش از آن هيچ‌كس رييس را آنچنان عصباني نديده بود. تنها يك لحظه براي اينكه آن خشم متوقف شود، كافي بود. ثانيه‌اي بعد بيشتر به نظر مي‌رسيد، فرگوسن در حال خنديدن است و اثري از عصبانيت در او نيست. به اين فكر مي‌كرد كه اولدترافورد به دليل همين ديوانگي ذاتي است كه اريك را مي‌پرستد. دفاع راست آن زمان يونايتد در مصاحبه‌اي كه با اينديپندنت داشته، گفته است: وقتي رييس به اريك رسيد چهره‌اش شباهتي به زماني كه يك بازيكن اشتباهي كرده است، نبود. بالاخره اريك تصميم گرفته بود با دوپا به قفسه سينه هوادار تيم رقيب بكوبد. اما رييس پوزخند مي‌زند؛ پوزخندي كه تكثير شد و روي لبان تك‌تك بچه‌ها نشست، هر چند كه ما تلاش مي‌كرديم تا حدي اين پوزخند را مخفي كنيم.
طبيعتا آن پوزخند‌ها بيشتر به خنده‌هاي عصبي شباهت داشتند چراكه نه آقاي رييس و نه بچه‌هاي تيم هنوز هم باورشان نشده بود كه آن اتفاق رخ داده است و مهم‌تر از همه اينكه هنوز نفهميده بودند كه اتفاق روز ۲۵ ژانويه ۱۹۹۵ قرار است تا چه اندازه تلخ و بد باشد.
فرگوسن تا ساعت 4 بامداد روز بعد متوجه عمق ماجرا نشده بود. او كه پس از بازگشت به منچستر بي‌خوابي سراغش آمده بود، خودش را مجبور كرد تا بنشيند و براي تحليل بازي تيمش، فيلم مسابقه آن روز را كه با نتيجه تساوي يك بر يك به پايان رسيده بود، تماشا كند. فرگوسن زماني فهميد كه قضيه تا چه اندازه مي‌تواند بيخ پيدا كند كه خودش را ساعت 4 بامداد در حال تماشاي صحنه‌اي ديد كه ستاره تيمش جفت‌پا به سينه متيو سيمونز، هوليگان كريستال‌پالاسي مي‌زند.
اگر وجه احساسي آن صحنه در ۲۵ سال پيش به گونه‌اي بود كه نمي‌توانستيد از آن رو برگردانيد، امروز ديگر آن صحنه آنچنان خارق‌العاده نمي‌نمايد. 
مي‌توان ادعا كرد كه حركت كونگ‌فو گونه كانتونا كه در آن روزها هيچ مشابهي نداشت، امروزه تقريبا به بخشي از فرهنگ فوتبال تبديل شده است، هر چند كوچك اما بالاخره بخشي از فرهنگ فوتبال امروز را تشكيل داده است. گواه اين مساله هم اين است كه امروزه درباره جنبه جدي‌تر ماجرا يعني ماهيت مجرمانه اين حركات كمتر صحبت مي‌شود. شايد اين سوال ارزش پرسيدن داشته باشد كه اگر همان اتفاق امروز رخ مي‌داد چه واكنش‌هايي در پي داشت و برخورد با كانتونا چگونه بود.
به هر حال در دنياي آن روز فوتبال آن اتفاق يك رخداد بي‌همتا بود و به قول پل پاركر «جنون محض».
شايد همين جنون موجود در آن صحنه بود كه باعث شد، سلسله اتفاقاتي كه پس از آن رخ داد تحت‌الشعاع آن لگدپراني شود. از لحظه لگد زدن كانتونا سلسله حوادثي رخ داد كه فرگوسن از آن اتفاقات با عنوان «دومينوي فجايع» ياد مي‌كند.
داستان اتفاقات آن روز بسيار گفته شده اما از آنچه در ادامه رخ داد به اندازه كافي سخن نگفته‌اند. داستان اتفاقاتي كه امروزه مي‌تواند براي مخاطب جوان دنياي فوتبال جالب‌تر باشد. از اينجا به بعد داستان، داستان كانتونا نيست. داستان، داستان فرگوسن است كه از آن به بعد عزم، اراده و اعصاب پولادين را به گونه‌اي در تيم نهادينه كرد تا چنان اتفاقي هيچگاه تكرار نشود. فاكتورهايي را به تيم تزريق كرد كه امروز بيش از هر زمان ديگري جاي خالي آنها در تيم احساس مي‌شود.
باشگاه منچستر يونايتد به ‌شدت زير فشار بود و مهم‌ترين دليل اين فشار هم اين بود كه آن روزها شايعه‌اي مبني بر محروميت مادام‌العمر كانتونا در رسانه‌ها پخش شده بود. بعضي‌ها هم پا را فراتر گذاشته و مي‌گفتند حتي اگر به صورت مادام‌العمر از فوتبال محروم نشود از بازي در ليگ برتر انگلستان محروم مي‌شود. از دست دادن بازيكني كه جواهر آن روزهاي يونايتد محسوب مي‌شد، فشار زيادي را بر تيم تحميل مي‌كرد. اينجا بود كه باشگاه يونايتد در تصميمي استراتژيك به اين نتيجه رسيد كه اگر خود باشگاه محروميتي براي كانتونا در نظر بگيرد شايد از صدور حكم سنگين جلوگيري كند. باشگاه يونايتد با اين توضيح كه كانتونا فوتبال را بي‌حرمت كرده است، محروميتي 4 ماهه براي كانتونا در نظر گرفت. محروميتي كه توسط اتحاديه نيز 4 ماه به آن اضافه شد و كانتونا 8 ماه محروميت به اضافه ۱۰ روز زندان را بايد تحمل مي‌كرد. در آن روزها كانتونا فشار زيادي را تحمل مي‌كرد و پس از آنكه وكلايش توانستند، حكم زندان او را به ۱۲۰ ساعت كار عام‌المنفعه تبديل كنند، مشكلات ديگري دامن‌گير او شد. در باشگاه جرياني راه افتاده بود تا به الكس فرگوسن فشار بياورند كه بايد قيد كانتونا را بزند. نتايج نه‌ چندان قابل قبول منچستر يونايتد در ادامه فصل و واگذاري قهرماني به بلك برن رورز باعث شد تا اين فشارها سنگين‌تر شود. اما فرگوسن مي‌دانست كه چه جواهري را به اولدترافورد آورده است. جواهري كه 3 هفته قبل از آن اتفاق شوم تك گل پيروزي بخش يونايتد مقابل بلك ‌برن را زده بود. زماني كه منچستر پنجمين مساوي بعد از محروميت كانتونا را كسب كرده بود و جام را از دست رفته مي‌ديدند، فرگوسن تصميم خودش را گرفته بود؛ او پاي كانتونا مي‌ايستد. فرگوسن در اتوبيوگرافي خودش مي‌گويد، مي‌دانستم كه با رهبري قوي بلك ‌برن قهرماني مال آنها خواهد بود اما تصميم داشتم تا اين مساله را براي آنها سخت كنم.
موفق هم شد چراكه در نهايت بلك برن با يك امتياز اختلاف قهرمان ليگ برتر شد و اگر در روزي كه آنها شكست خورده بودند، منچستر به جاي تساوي ۱-۱ با وستهام پيروز مي‌شد بدون كانتونا جام را به اولدترافورد مي‌برد. همين برنامه و مديريت را فرگوسن براي فصل بعد هم پيش گرفت و بدون يك كلمه صحبت كردن در مورد محروميت كانتونا دو قهرماني پياپي براي شياطين سرخ به ارمغان آورد.
شايد هيچ چيز براي توصيف كار بزرگ فرگوسن گوياتر از سخنان روي‌كين نباشد: 
«نكته جالب آنجاست كه همه اين كارها بدون حتي يك كلمه حرف زدن در مورد آن بحران و بدون هيچ جلسه‌اي پيش رفت و ديگر ما شاهد چنين داستان‌هايي نبوديم. شايد اگر در مورد جوان‌ترها بخواهيم صحبت كنيم بايد بگويم كه آنها براي حل بحران كتاب‌ شيوه‌هاي مديريت مي‌خوانند اما فرگوسن همه اين آشغال‌ها را دور مي‌انداخت و با نگاهش به ما مي‌گفت چه مي‌خواهد.» منبع: اينديپندنت

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون