ساليان سال است كه بخش مهمي از نيروي آموزش و پرورش، جيب خانوادهها، مغز دانشآموزان و البته بازارگرمي موسسههاي آزاد آموزشي صرف كنكور و رقابت ورود به دانشگاهها ميشود. حالا رييس سازمان آموزش فني و حرفهاي كشور ميگويد كه سالانه 40 درصد از متقاضيان آنها فارغالتحصيلان دانشگاههاي كشور هستند. اين يعني پس از خوابيدن جاروجنجال كنكور و عبور از سد و ورود به دانشگاه و دستكم 4 سال تحصيل، زمان آن ميرسد كه بخش قابل توجهي از جوانان جوياي كار به اين نتيجه برسند كه حالا زمانش رسيده كه يك كار واقعي بلد شوند، كاري كه به ازايش بازار تقاضايي هم وجود داشته باشد. علي اوسطهاشمي، معاون وزير تعاون، كار و رفاه اجتماعي و رييس سازمان آموزش فني و حرفهاي كشور ميگويد بخشي از اين عدد بالاي متقاضيان كسب مهارت كه حالا هم مدرك دانشگاهي در اختيار دارند، اصراري است كه براي نگهداشتن همه سر كلاس درس داريم از دوره ليسانس گرفته تا ارشد و دكترا. او كه پيش از رسيدن به اين سمت تجربه استانداري سيستان و بلوچستان را هم داشته است در گفتوگو با «اعتماد» از حل مشكلات كشور و توسعه بر مبناي مهارت ميگويد؛ توسعهاي كه البته به گفته او نيازمند جلب مشاركت همه مردم است و بازگشت ايرانيان به كشور و قبول مسووليت و براي رسيدن به اين هدف تغيير در نوع رفتارهاي سياسي مسوولان در قبال ايرانيان فارغ از هرگونه دستهبندي الزامي خواهد بود.
شما و وزير آموزش و پرورش چندي پيش با هم ديدار داشتيد و در مورد مهارتآموزي به توافقاتي رسيديد. امكانات سازمان فني و حرفهاي براي ياري آموزش و پرورش براي تقويت پايههاي مهارتي دانشآموزان در چه حد است؟ چون گاهي شنيده ميشود كه با توجه به شرايط تحريم، مواد و كارگاههاي لازم براي خود فني و حرفهاي هم كفاف نميدهد.
با گذشت بيش از 40 سال از عمر انقلاب و قرار گرفتن جامعه در مدار دانش، امروز ميتوانيم راحت صحبت از اين به ميان آوريم كه آيا جامعه توانمند داريم يا خير. آيا نظام آموزشي ما در مسير توانمندسازي موفق بوده است يا خير؟ به هر حال هر يك از ما سازمانها و وزارتخانهها از ظرفيتي در قامت ملي برخورداريم. اگر نقد بر خويش را بپذيريم و ضعفها را قبول كنيم و همگرايي را به جد مورد عنايت قرار دهيم، رسيدن به يك توانايي كه پوششدهنده نيازهاي ما باشد، كار چندان دشواري نيست. مهمتر اينكه اگر مهارت را به عنوان يك ضرورت ملي و نياز امروز جامعه باور كنيم، ميتوانيم از سرمايه جامع جمهوري اسلامي استفاده كنيم نه اينكه خودمان را به داشتههاي دو وزارتخانه و سازمان محدود كنيم. ما ظرفيت خوبي داريم كه بتوانيم مربياني را تقويت كنيم كه مرجع و محور ارتباط با كارآموزان هستند تا بتوانند نگاه به مهارت بازسازي و به تغيير كمك كنند كه جستوجوي همه نيازها را در يك كانون متمركز ندانيم. اگر نگذاريم همه ارزشها متمركز در يك نقطه شود، نگذاريم كه آمال و آرزوي همه پدر و مادرها اين باشد كه فرزندمان دكتر شود، فرزندمان مهندس شود، فرزندمان دبير شود، بعد به اين فكر ميكنيم كه فرزندمان به يك عنصر توانمند، موثر و موقعيتدار تبديل شود. اگر از توانمندي و مهارت سخن به ميان آيد، ارزش واقعي انسان هويدا ميشود. بايد به جد به اين نگاه توجه داشته باشيم. پيشتاز اين قضيه ميتواند آموزش و پرورش باشد تا كمك كند فرزندان اين آب و خاك از نظر مهارتي به انتخاب آينده خودشان به صورت فعال بينديشند، نه اينكه متاثر از مطالبات و القاي اطرافيان باشند، چون ارزش انساني هميشه قرار نيست از طريق قرار گرفتن در آموزش عالي قابل جستوجو باشد. بعضا در جامعه و افكار عمومي ميبينيم كه جامعه بيشتر به سمت مدركگرايي روي ميآورد تا كسب مهارت. دانستن كافي نيست، چگونگي به كار انداختن مهارت براي به كار انداختن داناييهامان مهم است.
سوال همين است كه چقدر امكان عملي شدن اين اهداف وجود دارد؟
زيرساختهاي آموزش و پرورش اين امكان را دارد، چون محل تجمع و حضور است. همه كلاس ميروند و اجتماع را در آنجا شكل ميدهند، اين اجتماع و حضور خودش يك ظرفيت ارزشمند است و بودن دانشآموزان، اوليا و دبيران هم ميتواند محفلي براي شور و گفتوگو و ايجاد فضاي مهارتي در جهت انديشيدن با هم باشد كه براي انتخاب كمك كند. اين انتخاب است كه اهميت دارد. اگر انتخاب صورت بگيرد مطالبهگري موضوعيت پيدا ميكند و مطالبات منطبق با زمان از ما خواسته ميشود. ما هم زيرساختهاي خوبي داريم، از جمله يك مركز تربيت مربي بزرگ كه ميتواند در مسير تربيت مربياني كه بتوانند در مهارتزايي نقش داشته باشند به خوبي وارد عمل شود ضمن اينكه دانشگاههاي مهارتي و مراكز كارودانش و هنرستانهاي صنعتي داريم كه وقتي همه اينها را براي تامين يك نياز منطبق با زمان در يك ظرف بريزيم، ميتوانيم از عهده پاسخ به خواسته براي جريانسازي به خوبي برآييم. از نظر من مشكلي نداريم، مهم اين است كه اول در سطح ملي به اين نياز برسيم و بعد از توانمندي ملي هم براي پشتيباني اين نياز استفاده كنيم. نبايد همه چيز را محدود كنيم به آنچه دولت دارد. ميتوانيم از ظرفيت بخش غيردولتي و خصوصي و آموزشگاههاي آزاد هم به خوبي كمك بگيريم. در حال حاضر خود ما بيش از 11 هزار و 700 آموزشگاه داريم كه از ما مجوز گرفتهاند و البته اعطاي مجوز به اين آموزشگاهها تابع شرايطي است كه احرازكننده صلاحيت آنها براي آموزش و تربيت است. در كنار اينها ميتوانيم از ظرفيت تمامي كارگاهها، تمامي مراكز صنعتي خرد و درشت هم كمك بگيريم و محيطهايي را براي كارآموزي و تربيت آماده كنيم. خود ما هم در حال حاضر بيش از 5 هزار و 400 كارگاه دولتي در سطح كشور داريم، همه اين كارگاهها سوله هستند، يك شبيهسازي با محيطهاي كار آينده بچههايي كه ميخواهند در آنجا قرار بگيرند. اين كارگاهها در 600 مركز ثابت در سطح كشور توزيع شدهاند.
يعني اينها مراكزي هستند كه شما ميتوانيد در اختيار آموزش و پرورش قرار دهيد؟
قطعا در اختيار آموزش و پرورش خواهد بود، ضمن اينكه وقتي به اين مرحله از ضرورت ملي برسيم، بر ما هم تكليف ميشود كه از حكومت و دولت مطالبهگري كنيم. اينكه جامعه از ما مطالبه داشته باشد و ميل به حضور در حوزه مهارت را در خود ايجاد كند، فرصتي است براي حكومت تا به اين سمت برويم كه افراد خودشان به اين باور برسند كه ميتوانند محور اشتغال باشند. خوداشتغالي حداقل بحثي است كه يك فرد ميتواند با استفاده از ظرفيتها و دانشاش مورد توجه قرار دهد. خوشبختانه نرخ سواد در جامعه بالا رفته، رشد اين نرخ سواد براي ما هم فرصتي است براي كاهش مدت زمان مهارتآموزي. خود اين نرخ سواد ميتواند كنار همه توانمنديهايي كه داريم قرار بگيرد. با اطمينان به شما ميگويم كه 40 درصد از مراجعان سالانه فنيوحرفهاي براي كسب مهارت را فارغالتحصيلان دانشگاهها تشكيل ميدهند و اين خودش از يك جهت نشاندهنده تغيير نگاه آنهاست كه نتوانستهاند از طريق مدركي كه در اختيار دارند خودشان را به يك موضع فعال برسانند.
40 درصد خيلي عدد بالايي است!
بله، عدد بالايي است.
اين يعني يك نقص خيلي جدي در كل سيستم آموزش كشور.
اصلا اين موضوع، ضرورت جلب توجه دولتها را جدي ميكند.
واقعا ميتوانند اين كار را بكنند؟
بايد بتوانند. بيكاري خود يك تهديد است. امروز بايد بدانيم كه سهم بيكاران در تهديد تا چه اندازه مورد توجه است. وقتي از نظر جامعهشناختي به اين نگاه رسيديم و از طرف ديگر ديديم كه جوانانمان ميل به مهارتآموزي و ارتقاي توانايي خود دارند، فرصتي براي ماست تا تسهيلگري و زمينه را براي قرار گرفتن آنها در اين موضع فراهم كنيم. ما نيازمند يك بازنگري در نظام آموزشي و مهارتيمان هستيم؛ اگر كسي 16 سال، 18 سال وقتش را در مسير آموزش و يادگيري گذرانده، در نهايت با اميد به فرداي متفاوت تحصيلش را به پايان برساند. نكته مهمتر اينكه هيچ الزامي وجود ندارد كه همه را تا سطح دكترا و ارشد ترغيب به ماندن در كلاس بكنيم. بالاخره وقتي نيازهاي كثير جامعه، توزيع نيروها و حتي صادرات نيروي فني و مهارتي و مهندسي، ميطلبد كه در يك مقطع با ارزيابي درست از دانشآموزانمان به آنها راهنمايي كنيم كه تا چه سطحي ميتوانند ادامه دهند، بگوييم شما الان به اين سطح از توانمندي رسيدهايد و بازار متقاضي شماست و لازمه اين كار اين است كه تقاضامحور حركت كنيم و نياز بازار را ببينيم، طرح منطقهاي هر استان را ببينيم كه چقدر قابليت دارد و متناسب با آن برنامه مهارتي و آموزشيمان را تدوين كنيم. با يك نظام آموزشي برابر نميشود به نيازهاي منطقهاي روي آورد. ما الان خودمان را به اين منطقهبندي رساندهايم؛ هم به استانهاي ساحلي ميانديشيم كه مهارت دريايي و بندري را وارد فصولشان كنيم.
يعني الان اين موضوع رعايت نميشود؟
تا الان نبوده. ايجادش كردهايم و رفتهايم به استانهايي مثل بوشهر، خوزستان، سيستان و بلوچستان و استانهاي شمالي. جزو برنامههاي ما اين است كه اين هفت استان ساحلي را به لحاظ نيازهاي مهارتي متفاوت ببينيم و از ظرفيت دريا و جنگل و مراتع كمك بگيريم. يك گروه داريم براي استانهايي كه داراي مناطق ويژه اقتصادي هستند كه صادراتمحور حركت كنند. در اين بخش نيازمند جدي نيروهاي ماهر هستيم كه بتوانيم پاسخگوي كارآفرينان و سرمايهگذاران باشيم تا دستيابيشان به نيروي ماهر راحت شكل بگيرد. استانهاي صنعتي و پيشتاز داريم كه موفق بودهاند، زمان جنگ و بعد از جنگ تهديد خاصي متوجهشان بوده، سرمايهگذاريها متوجه اين استانها شده و در بهترين شرايط پولي و ارزي قرار دارند. به اين استانها به نوعي متفاوت ميانديشيم، متفاوت از استانهاي ساحلي و داراي مناطق ويژه و حتي متفاوت از استانهايي كه پايه مهارتي ضعيف و نرخ بيكاري بالا دارند. اين استانهاي ديگر كه نيروفرست و مهاجرفرست هستند را هم بايد به گونهاي بينديشيم كه اگر قرار است نيرويي فرستاده شود، بر اساس توانمندي و شناخت از نيازهاي استانهاي مختلف باشد نه اينكه نيروهايشان آواره سر چهارراهها شوند، از شأنيت انسان با مهارت ميتوان صيانت كرد. هر كسي به موقعيتي منطبق با شرايطش برسد و هويت خودش را پيدا كند، ميتواند به حفظ تعادل اجتماعي و آرامش و توسعه و امنيت كشور كمك كند.
شما استاندار سيستان و بلوچستان هم بودهايد. مناطق مرزي جزو مناطقي هستند كه به دليل شرايط اقتصادي، مشاغل كاذب تبديل به بخشي از زندگي مردم شدهاند. چه در غرب كه كولبري باعث سختيهاي بسيار در زندگي مردم شده و چه سوختبري در استانهاي شرقي و جنوب شرقي. با تجربهاي كه داريد آيا راهكارهاي كوتاهمدتتري براي تسهيل زندگي و معاش مردم اين مناطق ميشود تعريف كرد؟ راهكارهايي كه الزاما قرار نباشد نتيجهشان را 10 سال ديگر ببينيم.
خوشحالم بگويم كه اولين سند راهبري مهارت كشور در استان سيستان و بلوچستان تدوين شد. سال 94 استارت آن را زدم و سال 96 نهايي شد. وقتي به سازمان فني و حرفهاي آمدم، متوجه شدم همان سندي كه ما با مشاركت سازمان فني و حرفهاي در زمان آقاي سازگارنژاد براي استان تدوين كرديم، تبديل به الگو براي كل استانهاي كشور كردهاند. تا امروز سند 22 استان به دست ما رسيده كه با اطلس مشاغل كه برگرفته از قابليت و پتانسيل منطقهاي است، انطباق دارد كه ما بدانيم در هر استان قابليتها و فرصتها و تهديدها چيست و بر پايه آن سراغ ايفاي نقشي برويم كه از ما انتظار ميرود. ما 15 استان مرزي داريم، يك بخشي از آنها را همانطور كه گفتم در قالب مناطق آزاد ببينيم و بخشي ديگر هستند مثل ايلام، كردستان و كرمانشاه و گلستان كه پايه مهارتي ضعيفي دارند و براي آنها بسته ويژهاي داريم. آن بسته را با تمركززدايي از سازمان فني و حرفهاي و توزيع توانمنديهاي مليمان در آن مناطق پيش ميبريم. يعني اگر از قبل كل تربيت مربي در مركز تربيت مربي كرج انجام ميشد، امروز آمدهايم به اين استانهايي كه قابليتهاي ارزشمندي دارند، داريم دپارتمانهاي تخصصي اختصاص ميدهيم كه منطبق با ارزش منطقهايشان باشد. مثلا در بوشهر دپارتمان تخصصي گاز تعريف كردهايم يا دپارتمان كشاورزي با گرايش ميوههاي گرمسيري در سيستان و بلوچستان. اينها نگاههايي است كه ميتواند جهش ايجاد كند و مشاركت شركاي اجتماعيمان را هم به خود جلب كند؛ مثل ستاد اجرايي فرمان حضرت امام، كميته امداد، سازمان بنادر و دريانوردي، اتاق اصناف و غيره كه در اين مناطق فعال شوند تا هر كاري از اين به بعد ميخواهيم انجام دهيم با حضور آنها باشد. همين حالا ستاد اجرايي فرمان امام براي سال آيندهاش ايجاد 10 هزار شغل را در نظر گرفته و با هم به توافق رسيدهايم كه اين 10 هزار شغل بايد بر پايه مهارت باشد تا ضامن ماندگاري و از طرفي باعث اقبال و اشتياق شود. نميتواني كولبري را از كولبر بگيري، مگر تا زماني كه مهارتي را به او بياموزي كه در بازار داراي برد و قيمت باشد تا براي او بصرفد كه از آن ريسك فاصله بگيرد و بيايد در موضع اجتماعي قبول نقش كند. اگر بر اين پايه و منطق ورود پيدا كرديم، جدايي افراد از مشاغل غيررسمي، پرخطر و پرهزينه كار دشواري نخواهد بود.
خب وقتي ريسك سرمايهگذاري در برخي مناطق بالاتر هستند چه كسي قرار است بازار براي اين مهارتهاي جايگزين ايجاد كند؟
ريسك بالا نيست، ما بايد عدالت در نگاه برنامهايمان را نشان بدهيم. سيستان و بلوچستان كه استان فقيري نيست. اين فقر برنامهاي است.
بله سيستان و بلوچستان فقير نيست، اما وضعيتش همانگونه نگه داشته شده مگر شما تغييري در آن فقر برنامهاي ميبينيد؟
من چون در آن استان انجام وظيفه كردم با افتخار ميتوانم بگويم دولت آقاي روحاني نگاههاي بلندي را به آن استان شكل داد. امروز سخن از بندر و توسعه آن است و تحقق هم پيدا كرده است. يعني بندر 2.5 ميليون تني شهيد بهشتي و كلانتري در آن منطقه از سال 62 تا 92 هيچ تغييري نكرده بود. سال 92 كه كلنگ زديم، تا 97 دقيقا 8.5 ميليون تن بندر تحويل داده شد. يعني 6 ميليون تن به ظرفيت بندر اضافه شد و اگر دو شيفت كار كنند به اين معناست كه تقريبا 17 ميليون ظرفيت باري ايجاد شده. متناسب آن توسعه شبكه راهي و ريلي نيازمند است كه آغاز شده و اخيرا 300 ميليون دلار از محل صندوق ذخيره ارزي با اذن رهبري به آن اختصاص داده شده. 850 ميليون دلار از صندوق توسعه ملي براي توسعه شبكه آبياري نوين سيستان و بلوچستان پول گذاشته شد و فولاد، پتروشيمي و غيره. الان سخن، سخن متفاوتي در سيستان و بلوچستان است. بزرگترين معدن طلا در بزمان شناسايي شده و مشغول استخراج هستند. اين ثروت است و در كنار جامعه انساني هوشمند و توانمند قرار ميگيرد. مهم اين است كه نگاهمان را به نوع حضور سرمايهگذاران و كارآفرينان تغيير دهيم. يك فضاي زيبا و ارزشمند به اقتضاي نيازهاي مهم كشور ايجاد كنيم تا هر ايراني در هر نقطه جهان با عشق رو به بازگشت به ايران بگذارد، بيايد و مسووليت بپذيرد. كار توسعهاي كار يك سازمان نيست، كار توسعهاي نگاه بلند ملي به سرمايه انساني و قبول تكثر و تنوع جامعه انساني را ميطلبد. وقتي به اين معرفت و اين ضرورت رسيديم، تغيير در نوع رفتارهاي سياسي الزامي خواهد بود. براي اينكه بتوانيم ايران را به دست ايرانيان بسپاريم و مطمئن باشيم ايران به دست ايرانيان آباد خواهد شد. اين هدف، نگاه به توسعه همهجانبه را ميطلبد نه صرفا پيشرفت. اگر به نگاه توسعهيافته رسيديم به انسان توسعهيافته ميرسيم و انسان توسعهيافته هم به دستهبندي محدود نميشود.
نميتواني كولبري را از كولبر بگيري، مگر تا زماني كه مهارتي را به او بياموزي كه در بازار داراي برد و قيمت باشد تا براي او بصرفد كه از آن ريسك فاصله بگيرد و بيايد در موضع اجتماعي قبول نقش كند. اگر بر اين پايه و منطق ورود پيدا كرديم، جدايي افراد از مشاغل غيررسمي، پرخطر و پرهزينه كار دشواري نخواهد بود.
اگر نگذاريم همه ارزشها متمركز در يك نقطه شود، نگذاريم كه آمال و آرزوي همه پدر و مادرها اين باشد كه فرزندمان دكتر شود، فرزندمان مهندس شود، فرزندمان دبير شود، بعد به اين فكر ميكنيم كه فرزندمان به يك عنصر توانمند، موثر و موقعيتدار تبديل شود.
15 استان مرزي داريم، يك بخشي از آنها را همانطور كه گفتم در قالب مناطق آزاد ببينيم و بخشي ديگر هستند مثل ايلام، كردستان و كرمانشاه و گلستان كه پايه مهارتي ضعيفي دارند و براي آنها بسته ويژهاي داريم. آن بسته را با تمركززدايي از سازمان فني و حرفهاي و توزيع توانمنديهاي مليمان در آن مناطق پيش ميبريم.