نياز اصلاحطلبان
به هوا؛ يا آب شوند و به زمين بروند باز هم اين نياز بايد از طريق مجموعهاي ديگر پاسخ داده شود، در غير اين صورت كل جامعه دچار بحران سياسي و فقدان راهحل خواهد شد. به همين علت تا هنگامي كه يك ساختار سياسي، اجتماعي و اقتصادي نيازمند اصلاحات است، هيچگاه پرچم اصلاحطلبي بر زمين نخواهد ماند. به ميزاني كه اين نياز شديدتر باشد، حتما كساني پيدا خواهند شد كه اين پرچم را بردارند. بنابراين با وجود مديريت موجود از سوي اصولگرايان، خواهناخواه تقاضا براي اصلاحات بيشتر و بيشتر ميشود.
آيا اصولگرايان موجود قادر به برداشتن اين پرچم هستند؟ اگر كساني از ميان آنان پيدا شوند و صادقانه چنين پرچمي را بردارند و به دوش بكشند حتما خيلي از مردم از آنان حمايت خواهند كرد ولي تا رسيدن به نقطهاي كه مباني فكري آنان با اصلاحات تطبيق پيدا كند، راه طولاني در پيش است.
تا آن زمان و رسيدن به چنين مرحلهاي، بخشي از اصلاحطلبان همچنان توان و قدرت اين را دارند كه پرچمداري اصلاحات را عهدهدار شوند، ظرفيت نفوذ اجتماعي آنان قابل مقايسه با اصولگرايان نيست. انتخابات اسفند ماه به خوبي اين تفاوت ظرفيت را نشان داد. به ويژه در مناطق و شهرهاي اصلي كشور كه اهميت سياسي بيشتري دارند، اين تفاوتها فاحش است. فراموش نكنيم كه حتي در رقابت معمول هم ابر و باد و مه و خورشيد و فلك به حمايت آنان ميآيند ولي باز هم قادر به پيروزي بر اصلاحطلبان نيستند، مگر زماني كه كل بازي را به هم بزنند يا اصلاحطلبان با عدول از اصول خود مرتكب اشتباهات مرگبار شوند.
با اين وجود و پذيرش مشكلات جدي دروناصلاحاتي آنان چگونه بايد رفتار كنند تا از اين وضعيت سربلند بيرون آيند؟ در اينجا به يك اصل شكلي ولي بسيار مهم اشاره ميكنم. مهمتر از هر چيزي بايد ياد بگيريم با يكديگر گفتوگو كنيم. طعنه زدن و در يك جمله دستورالعمل صادر كردن كه كي بايد برود و كي بايد بيايد و متلكپراكني، نه تنها هيچ مشكلي را حل نميكند كه جز كدورت و افزايش فاصلهها نتيجه ديگري ندارد. متاسفانه اين نحوه گفتار از سال 1384 و شايد هم پيش از آن آغاز شد. بدتر از همه اينكه معمولا چنين گفتارهاي بيمنطق و تحريكآميزي بيش از حد معمول شنيده و بازنشر ميشوند. اين رفتار به شدت ضد اصول پذيرفتني اصلاحات است. بايد از ادبيات سياسي به معناي اعلام موضع و تضعيف يا دست انداختن طرف مقابل پرهيز كرد. اين ادبيات در صورت كاربرد، ويژه رقابتهاي انتخاباتي و برونحزبي و موقتي است. ادبيات درونگروهي متضمن استدلال و منطق و تكيه بر شواهد تجربي و گزارههاي علمي فراتر از اشخاص گفتوگوكننده است. وضعيت امروز كشور و اصلاحات بيش از هميشه ضرورت تن دادن به يك گفتوگوي آزاد را فرياد ميزند؛ گفتوگويي شفاف و صريح، بدون برچسبزنيهاي زيانبار. پيشنهاد ميشود كه احزاب و گروهها و حتي افرادي كه حرف و نظري دارند، ديدگاه خود را بهطور رسمي منتشر و ديگران را به نقد آن فرا بخوانند. اين نظر بايد معطوف به تحليل وضع موجود و راههاي برونرفت از آن، چه در زمينه تحليلي و نظري و چه در حوزه تشكيلاتي و عملي باشد. همچنين بايد متضمن پاسخ به نقدهايي باشد كه بهطور معمول بر اين ديدگاهها وجود دارد. پرداختن به گذشته و اينكه ميراثدار اصلاحطلبي كيست و يقهگيري گذشته، جز اتلاف وقت و افزايش كدورت و شخصي كردن مسائل نتيجه ديگري ندارد. مساله مهم براي احزاب اين است كه از اظهارنظرهاي فردي پرهيز كنند. اين نميشود كه يك نفر از آنان نظر دهد، سپس ديگران به رفوكاري آن مشغول شوند. هزينه اين رفتارها به خودشان و نيز همه اصلاحطلبان تحميل خواهد شد و نفع چنداني از رفوكاري اظهارات نادرست و زيانبار نصيب نميشود.
بايد كليه شعارهايي كه داده ميشود را در رفتار درون گروهي خود نهادينه كرد و به كار بست. بنده به نوبه خود خواهم كوشيد كه اگر چنين تحليل و نظري از سوي هر گروهي منتشر شود آن را نقد كنم. نقد لزوما به معناي رد نيست، بلكه يك ارزيابي كلي است تا از اين طريق به فضاي گفتماني اصلاحطلبان كمك شود. به گمانم اگر اصلاحطلبان ميخواهند كه كماكان به صورت منسجم و واحد تصميم بگيرند، بايد راه آن را از طريق گفتوگوي آزاد پيدا كنند. در عين حال راه را باز بگذارند كه ديگران اگر قانع نشدند مسير خود را بروند، بدون اينكه انگ و برچسب به آنها زده شود. ولي اگر گروهي هم پيدا شد كه راه خود را جدا كرد و رفت، ديگر حق ندارد در صورت شكست تقصير را به گردن ديگران بيندازد كه چرا با ما همراهي نكرديد؟ خلاصه اگر هم ميخواهيد طلاق بگيريد، مثل دو آدم فرهيخته باشيد. براي جدا شدن نياز به جنگ و جدل و خراب كردن يكديگر نداريم تا توجيهي براي جدايي باشد.