• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4647 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۵ ارديبهشت

روز هفتادم

شرمين نادري

شاعر ژاپني گفته بود پس از توفان، شكوفه‌اي حتي بر جاي نيست، اين را البته درباره بيماري و رنج هم مي‌شود نوشت، يا درباره روزهاي سختي كه پشت سر گذاشتيم و مي‌گذاريم، اين را مي‌شود درباره رنج آدم‌هايي نوشت كه ماسك روي صورت زدند و توي خيابان‌ها پشت سر تابوت عزيزشان راه رفتند. امروز شكوفه‌اي حتي بر جاي نيست، گرچه توفان گذشته، ما در ميانه دو توفانيم، سختي‌هاي بعدي و زندگي هم گويا فقط استراحت بين دو توفان است. اين را به خودم مي‌گويم و راه مي‌افتم كه چند قدم راه بروم و آدم‌هاي شهرم را نگاه كنم، مثل همه اين روزهايي كه گذشت و باز درباره‌شان بنويسم، چون گويا نوشتن راهي است براي شهادت دادن، براي ثبت حافظه، راستي اين را كي گفته بود؟  دارم اينها را با خودم مي‌گويم كه كارگر جوان مغازه ميوه‌فروشي از مغازه روبرويي بيرون مي‌آيد و سلام مي‌كند به من و مي‌نشيند لب جوب و كاسه‌اي آب كه ته ظرف توت‌فرنگي‌ها جمع شده را مي‌ريزد توي جوب. بعد زني با دستكش و ماسك از همان ميوه‌فروشي مي‌پرد بيرون و سرش داد مي‌زند و مي‌گويد كه چقدر احمق است و نبايد همه‌جا را كثيف كند.  پسر چيزي نمي‌گويد، مي‌خندد، لابد كار ديگري بلد نيست و برمي‌گردد توي مغازه و آن‌وقت زن مي‌ايستد بر پياده‌رو و به زمين و زمان غر مي‌زند، چقدر همه كثيفند، چقدر همه مريضند، چقدر همه رعايت نمي‌كنند، چقدر همه باعث مرگ هم مي‌شوند. اينها را مي‌گويد و رنج مي‌كشد و رنج مي‌دهد. مردم هم مي‌شنوند و رد مي‌شوند، بعضي‌هاي‌شان تاييد مي‌كنند، بعضي‌هاي‌شان اهميت نمي‌دهند و بعضي‌هاي‌شان خيال مي‌كنند زن ديوانه است و بعضي‌هاي‌شان هم به‌كل غرق مكالمه يا فكري هستند.
بعد زن كيسه خريدش را برمي‌دارد و مي‌رود و دوتا كارگر مغازه همين‌طور نگاهش مي‌كنند تا در پيچ خيابان گم مي‌شود. من هم ايستاده‌ام و دارم اين گم‌شدن را نگاه مي‌كنم، آن‌وقت مي‌روم سمت مغازه و مي‌گويم سيب سرخ چند و مي‌گويم چقدر اينجا بوي خوش ميوه مي‌آيد و من مدت‌هاست ميوه‌فروشي نرفته‌ام. اين را كه مي‌گويم پسرمي دود كه سيب‌ها را بياورد و آن‌يكي درباره سيب سرخ چيزي مي‌گويد و آن‌يكي هم جوابي مي‌دهد و چند لحظه انگار همه‌چيز يادشان مي‌رود.  بعد اما صاحب مغازه مي‌گويد ممنون، همين را مي‌گويد و بي‌هيچ حرفي ميوه‌ها را وزن مي‌كند، من هم مي‌گويم ممنون و توي دلم بقيه آن هايكو را مي‌خوانم: 
پروانه‌ها بر ديوار 
بدان اميد كه بهار بازگردد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون