• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4648 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۷ ارديبهشت

كرونا و مدرسه روستا

جواد ماهر| امروز رفتم مدرسه؛ با مدير. دانش‌آموزان و والدين دمِ در منتظرمان بودند. پولِ كتاب آورده بودند. يكي از والدين ايراد گرفت كه چرا كارتخوان نداريد. راست مي‌گفت. مدير گفت: «توي اين روستا تا حالا كارتخوان لازم نداشته‌ايم». شصت، هفتاد دانش‌آموز و ولي آمدند پول دادند. هيچ‌كس ماسك يا دستكش نداشت. تنها ماسك‌دار مدرسه من بودم. با اقتدار ايستاده بودم دمِ در دفتر و ارباب رجوع را يكي‌يكي مي‌فرستادم پيش مدير. پنجره‌هاي دفتر را هم باز گذاشته بوديم. يكي از دانش‌آموزان به من گل داد. يك گل محمدي. گل را گرفتم اما بو نكردم. گذاشتم يك گوشه روي ميز. با دانش‌آموزان از پشت ماسك نمي‌توانستم رابطه بگيرم. اخم و لبخندم معلوم نبود. جلوي آينه ايستادم و لبخند زدم. معلوم نبود. هفته آينده مدرسه‌ها باز مي‌شود و حدس مي‌زنم توي اين روستا بيشترِ دانش‌آموزان مدرسه بيايند. اينجا كسي به بيماري عقيده ندارد. حق دارند. نديده‌اند. نديده‌اند آشنايي جلوي چشم‌شان از كرونا بميرد. اميدوارم هيچ‌وقت نبينند. به مدير مي‌گويم: «ماسك و دستكش زياد بخر». هفته آينده، ما حكايتي داريم اينجا.
معاون پرورشي يك مدرسه روستايي از توابع شهرستان زاوه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون