• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4648 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۷ ارديبهشت

ادامه از صفحه اول

يأس فلسفي و ايمان ديني

بعدا همه ديگراني را كه به آن حس و حال شهرتي پيدا كرده‌اند، با آن اصل جنس سنجيد؛ نمونه‌هاي اصيل و به اصطلاح «اوريژينال» شعر «شادمان» را بايد در ديوان شاعران درباري مداح مثل منوچهري دامغاني و فرخي سيستاني پيدا كرد. طعم آن شعرها كه زير زبانت برود، ديگر «بنشين و دمي به شادماني گذران» خيام را با ديده ترديد نگاه مي‌كني. ترديد در چه؟ در اينكه نكند پشت لاقيدنمايي‌ها و شادباش‌هاي خيام، يك اندوه عظيم و يك يأس پهناور باشد؟ دقيقا همين است. يك بار نشريه نگاه نو، مصاحبه آقاي رامين جهانبگلو با آيزايا برلين را منتشر كرده بود و آنجا آيزايا برلين جمله‌اي گفته بود كه براي من جذاب بود: «من يك لاييك شادمان هستم». اين جمله را براي شاعر نابغه اين روزگار، محمد رمضاني فرخاني بازگفتم. گفت: «هنر كرده! لاييك اگر شادمان نباشد، چه كند؟» حالا صحبت شادماني خيام است؛ البته خيام، قطعا ملحد نبوده. مرحوم علامه محمدخان قزويني در «مقالات»، مناجات خيام با خداوند را از ابوالحسن بيهقي نقل كرده است. اكنون دسترسي به آن كتاب ندارم ولي مضمون مناجات خيام اين است كه «خدايا من همه تلاشم را براي شناخت تو كردم. اگر به خطا رفته‌ام، تو مرا ببخش». كسي در اين شك ندارد كه خيام به عنوان يك شخص تاريخي، ملحد نبوده ولي قطعا آنچه از شعر خيام در همان عصر و يكي، دو نسل پس از او فهميده مي‌شده، يك جور ترديد است، يك حيرت آميخته با تلخكامي و بدبيني. نشان به آن نشان كه هم عطار در مصيبت‌نامه هم شمس تبريزي در مقالات، از همين منظر به خيام طعنه زده‌اند. به همين سياق كه «محمد» ما درباره «آيزايا برلين» گفت، من هم مي‌گويم: وقتي كه فيلسوفي مثل خيام، به درماندگي ناشي از حيرت، آن هم حيرتي تلخ از جنس شك دچار مي‌شود، اگر خود را به شادماني نزند، چه خاكي به سر بريزد؟ 
آنچه از شعر خيام، از عاطفه كلان حاكم بر شعرهايش فهميده مي‌شود، عجز عقل در برابر معماي هستي و به خصوص مرگ است و اندوهي دامنه‌دار و ژرف از بابت اين معما كه سر به مهر مي‌ماند؛ و همين! اين عجز به شكلي بسيار پررنگ و با ارزش هنري «شاهكار» در رباعيات عطار و هم در مثنوي‌هاي او ديده مي‌شود تا جايي كه به قول دكتر شفيعي‌كدكني (در مقدمه مختارنامه) برخي از رباعيات عطار، از شدت شباهت حال و هوا و پردازش مضمون، به اسم خيام زبانزد شده است. منتها فرق عطار با خيام در اين است كه از خيام، تعداد معدودي رباعي مانده و بس، اما آثار عطار در يك منظومه، همديگر را بازتعريف مي‌كنند وگرنه بايد عطار هم مثل خيام متهم شود همان طور كه خود عطار. در ضمن حكايتي در مصيبت‌نامه، كيسه‌اي گذرا به تن خيام كشيده است و از زبان يكي از ديوانگانش او را به «ادعاي خرده‌داني» متهم كرده. فرق ديگر عطار با خيام، اين است كه او در «اشعار مرگ‌انديشانه» خويش، پرونده را باز رها مي‌كند: «نمي‌فهمم، نمي‌فهميم» اما خيام دعوت مي‌كند به واكنشي در برابر اين عجز؛ شادخواري و تغافل. يك نقطه تلاقي ميان شعر خيام با اشعار قلندري و ملامتي در همين‌جا شكل مي‌گيرد و راز بدفهمي شعر و شخصيت خيام، همان راز بدفهمي شعر و شخصيت حافظ از آب درمي‌آيد يعني همان ‌طور كه مرحوم احمد شاملو فكر مي‌كرد حافظ يك آدم لاابالي اهل اباحه بوده، صادق هدايت كه مي‌آيد براي اولين‌ بار، مجموعه‌اي از رباعيات خيام را منتشر مي‌كند، از ظن خود، خيام را يار خويش ديده است. در عصر عطار و شمس تبريزي، بخشي از جبهه‌گيري در برابر خيام، قطعا به خاطر شهرت او به «فيلسوفي» بوده است و اين، اقتضاي عصر سلجوقي و موج بزرگ ضدفلسفي است كه از آن عصر آغاز مي‌شود اما در عصر ما، اين تلقي كه خيام يك شاعر ملحد شادخوار بوده، ريشه در فهم نادرست يأس فلسفي و فرق آن با ايمان ديني دارد؛ يك بار يكي در جلسه‌اي به من گفت: خيام به معاد اعتقاد نداشته. گفتم: چطور؟ گفت: چون مي‌گويد: 
اي كاش كه جاي آرميدن بودي
يا اين ره دور را رسيدن بودي
يا از پس صد هزار سال از دل خاك
چون سبزه اميد بردميدن بودي
گفتم: خب؟ گفت: خب همين ديگر! دارد مي‌گويد كه اميد بردميدن از خاك حتي در حد يك زندگاني نباتي هم نيست. گفتم: چرا نمي‌بيني كه دارد مي‌گويد: «اي كاش كه بود!» اين مثال را زدم تا فرق يأس فلسفي با انكار ايمان را ملموس كرده باشم. اين رباعي، يأس يك فيلسوف را از اثبات معاد مي‌رساند اما در عين حال، آرزوي جان‌فرساي او براي وجود داشتن معاد را هم نشان مي‌دهد. فرق است ميان يأس و حسرت خيام با يأس و نفرت صادق هدايت.


تخريب يا اشتغال‌زايي

اين كوهستان زيبا و منابع ارزشمند آن به كسي واگذار شده كه قرار است معدني احداث و از دل كوه سنگ مرمر استخراج كند. اين خبر براي مردم منطقه شوك‌آور بود، چراكه معدن سنگ در برابر محيط‌زيست آنچنان ارزشي ندارد كه لازم باشد چنين بهايي بابتش پرداخت و به چنين كوه و زيستگاهي صدمه زد. مردم به اين نتيجه رسيدند كه بهايي كه دارند مي‌پردازند به هيچ عنوان با آنچه به دست مي‌آيد، برابري نمي‌كند. براي همين بود كه تركيبي از همه مردم و فعالان محيط‌زيست با نام پويش بيرمي شكل گرفت. 
از همان روزي كه لودرهاي معدن وارد بيرمي شد، اين پويش مردمي هم دفاع جانانه‌اش را شروع كرد و در گرماي 50 درجه آن منطقه جلوي اين لودرها نشستند و به آنها اجازه كار ندادند. اين دعوا سرانجام شكل حقوقي به خود گرفت و دادستاني بوشهر به نفع مردم راي داد با اين حال معدن‌دار حاضر به تمكين نشده است. اين چندمين بار است كه در بوشهر مردم هستند كه به تلاش براي نجات محيط‌زيست مي‌پردازند. در آب‌پخش هم عليه پتروشيمي ايستاده بودند و جلوي احداث آن را در منطقه‌شان گرفتند. حالا اهالي بيرمي بيش از يك‌سال است كه در آن عمارت شيرينه زندگي مي‌كنند؛ شبانه‌روز شيفت‌هايي وجود دارد و تقسيم‌ كار شده تا هميشه و در هر ساعتي كساني آنجا حضور داشته باشند تا مبادا لودرها دوباره شروع به كار كنند. هزينه اين پويش هم توسط كمك‌هاي مردمي تامين مي‌شود. كساني كه نمي‌توانند به صورت مستقيم در آن شركت كنند، تا آنجا كه بتوانند كمك‌هايي را به سايرين مي‌رسانند كه با توسل به همان كمك‌ها اين پويش مي‌تواند همچنان نفس بكشد. 
مردم بوشهر به يك نقطه تفاهم رسيده‌اند؛ اينكه عمليات‌هاي اينچنيني زير نقاب اشتغال‌زايي پنهان مي‌شوند، اما در واقع دستاورد قابل توجهي براي مردم محلي نخواهند داشت. مردم بوشهر خاطره تلخ پارس جنوبي را به ياد دارند كه سبب از ميان رفتن سلامت شد، پتروشيمي‌هايي كه باعث آسيب‌هاي جدي زيست‌محيطي شدند و به چشم ديدند. اين مردم تجربه‌هاي تلخ عسلويه و دير و بسياري از شهرستان‌هاي ديگر را به خاطر دارند و از آنجايي كه هيچ حمايتي هم از سوي دولتمردان در اين بزنگاه‌ها نديده‌اند، تصميم گرفته‌اند كه ديگر در برابر سرابي با عنوان اشتغال‌زايي كوتاه نيايند و تسليم اين بهانه نشوند. اين اتفاقي است كه در بيرمي افتاده؛ اتفاقات تلخ استان بوشهر از مردم آن مردمي سلحشور ساخته كه ارزش محيط زيست را به خوبي تشخيص داده‌اند و آنچه در گذشته از دست داده‌اند، چشم‌ها و گوش‌هاي‌شان را باز كرده است. بالاي 300 روز است كه آدم‌هايي از اهالي محلي ساكن عمارت شيرينه شده‌اند و حتي آتش‌سوزي سه روز گذشته در اين عمارت هم با هوشياري آنها مهار شد تا خوشبختانه هزينه‌اي غيرقابل بازگشت به مردم تحميل نشود. جوامع محلي به محيط زيست حساس شده‌اند و حالا مي‌دانند ثروتي كه خداوند به آنها داده است قابل واگذاري به غير نيست. پويش بيرمي مي‌تواند الگويي باشد براي ساير جوامع محلي كشور، براي كساني كه به چشم ديدند طرح‌هايي با نام اشتغال‌زايي به اجرا درآمدند، محيط‌زيست را تخريب كردند، تخريبگران رفتند و تنها ميراثي كه از آنها ماند، نه اشتغال بلكه به غارت بردن پتانسيل‌هاي طبيعي بود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون