مبارزه و استقامت در شعر معاصر عرب جايگاه ويژهاي دارد. به عبارتي نميتوان از شعر معاصر عرب -بهرغم تنوع گونهها و گريشهايش- حرف زد يا بررسي و تحليلي از آن به دست داد اما وجه مهمي از آن را كه ناظر بر سلطهستيزي و برابريخواهي و احقاق حق نيروهاي تحت سلطه است، ناديده گرفت.
وجهي كه از آن حرف ميزنيم، خود را در آن دسته از شعرها نشان ميدهد كه در دهههاي گذشته نوعي استقامت و مبارزه را دستمايه قرار دادند. مبارزه و استقامتي كه اگرچه تنها به فلسطين اشغالي و مساله تقابل اين كشور با اسراييل منحصر نميشود اما فلسطين به عنوان مفهومي فراتر از يك كشور و به عنوان نامي دلالتگر بر جنبشهاي آزاديخواهانه اعراب و حتي فراتر از آن، كشورهاي منطقه، جايگاه مهمي در شعر معاصر خاورميانه خصوصا شعر عرب دارد؛ شعري كه بنا به همان قول معروف، از شمشير عرب برندهتر است.
سلطهستيزي در همه ابعاد
مبارزه و استقامت در شعر امروز عرب را ميتوان در ابعاد مختلفي مورد بررسي قرار داد. وجوه متكثر اين استقامت و مبارزه عليه سلطه، همانطور كه در شعرهاي بيانگرانه شاعران عرب تصريحا عليه نظامهاي حاكم و در راس آنها اسراييل گزارهپردازي ميكند اما شقوق ديگري از اين سلطهستيزي را هم داريم كه شايد خيلي با صراحت بيان همراه نيست و نيرو و تمركز نهاد سلطهستيز شعر را به سوي خود مفهوم سلطهگري در همه ابعاد و اشكال آن معطوف ميسازد؛ چراكه شعر فينفسه عليه سلطه است و هواخواه فرصت دادن به صداهاي ناشنيده و ضماير در محاق مانده درون آدمي. يك مثال از اين دسته شعرهاي سلطهستيز بزنيم و بگوييم كه از اين منظر، علي احمد سعيد، شاعر نامدار و نوگراي سوري شهروند پاريس و به باور بسياراني از اقبالهاي آينده دريافت نوبل ادبي هم طبعا شاعري ضدسلطه است؛ شعر او عليه هر گونه جبر اعم از جبر ازلي يا اجتماعي است و در كار افشاي هر آن نيروي بيرحم و شفقتي كه انسان را در معناي موسع كلمه مغلوب خود ميكند. انساني كه با فضاي آشكارا خاورميانهاي شعر آدونيس پيوند ميخورد و به او مختصاتي اينجايي ميدهد. در شعر آدونيس جنبههايي از انسان تنهاي اين منطقه رازآلود را ميبيند كه حكايت از عجز او در برابر جبري تاريخي و -اگر بخواهيم به خوانشهاي تاويلگرايانه متوسل شويم- سياسي، اجتماعي دارد:
«... پنجرههايي از اشك هجرت كردند/ و كوهي از بازوهاي فرو رفته/ هوا و صنوبر غمگين/ و انجير كهنهاي/ هر لحظه او را زيرنظر دارند/ پلكهايشان از شدت گريه به پايشان چسبيده/ سكوت، سوزني است/ كه كفن پرندهها را دوخت/ و زنگي از گودالها شد/ خيال كردم انگار/ نقنق دختر بچهاي را ميشنوم كه دستهايش روي تخت ميخكوب است/ پلكهايش آويزان شده گمان ميكند يك پروانه/ يا توپي است يا عروسكي كه آسمان رنگش را نديده/ ...»
شعر مقاومت، شعر انقلاب
جداي از اين جنبه از سلطهستيزي در شعر عرب، بايد گفت كه بدنه شعر استقامت يا به همان بيان متعارف «شعر پايداري» عرب در يك طبقهبندي كلي به دو قسم تقسيم ميشود؛ جنبهاي از آنكه بيشتر شامل فلسطين و شاعران فلسطيني است، به «شعر مقاومت» شناخته ميشود كه خود شامل چند شاخه ديگر است و جنبه ديگر به «شعر انقلاب» معروف است و جلوه عامتري دارد و شاعران عرب در همه كشورهاي عربزبان را دربر ميگيرد.
در اينجا بنا داريم گذري كنيم به آنچه تحت عنوان «شعر مقاومت» شناخته ميشود. آنچه ذيل اين عنوان طبقهبندي ميشود، بسيار گسترده است و طبعا جا براي كار بسيار دارد.
وطن، فراتر از جغرافيا
اگر بنا باشد نكته مشتركي را بين شعر شاعران مقاومت فلسطين برجسته كنيم، آن نكته طبعا رويارويي آنها با مفهومي تحت عنوان «وطن» است؛ وطني كه فراتر از مفهوم حقوقي مالكيت است و در سطحي توامان خودآگاه و ناخودآگاه، دربردارنده فرهنگ، پيشينه، نياكان و در يك كلام هويت انسان معاصر فلسطيني است. انساني كه خود را در برابر نيروي سلطهگري ميبيند كه نه فقط بخشهايي از جغرافيا كه تاريخ و تمدن و فرهنگ و همه مصالح برسازنده وجود او را به تصرف عدواني درآورده است. چه چيز براي شاعر انگيزهبخشتر از اين براي نوشتن؟ اينجاست كه شعر فلسطين مانند شعر در هر دوره بحراني ديگري در هر سرزميني، بدل به فرصتي ميشود براي واكنش شاعر.
طبعا شاعر در مقام عنصري فرهيخته و آگاه، خود را جداي از آنچه بر زمينه و زمانهاش ميگذرد، نميبيند و شاعران فلسطيني هم با هر عقيده و مسلكي از اين قاعده خارج نبودهاند. آنها همواره خود را عنصري در بطن جامعه سلطهزده فلسطيني ديدهاند و با هر مصيبتي كه بر ملتشان هموار شده، خود را مصيبتزده يافتهاند و در عين حال يك چشمشان به روزنههاي اميدي بوده كه هموطنانشان از آن به افقهاي آينده نگريستهاند. به اعتباري با اميدهاي مردمشان شاد شدهاند و با نااميديهايشان نااميد:
«در صفحات كتابِ مقدس عدالت به حد كفايت نيست/ تا شهيدان را به اين شاد كند كه ميتوانند آزادانه بر ابرها گام بردارند/ خون در روشناي روز/ خون در تاريكي/ و خون در سخن!» (محمود درويش)
در ادامه گذري خواهيم كرد به زندگي و شعر تعدادي از شاعران فلسطيني:
شاعر نوگرا و آزاديخواه
محمود درويش يكي از مهمترين، تاثيرگذارترين و پرآوازهترين شاعران فلسطيني است. او شاعري وطنپرست بود و اگرچه يهوديت را به مثابه دين و آيين نفي نميكرد اما آشكارا صهيونيسمستيز بود. به باور محمود درويش، صهيونيسم نه فقط براي فلسطينيها بلكه براي عالم بشريت يك تهديد جدي است و اين را چه در شعرها و چه در ديگر موضعگيريهاي خود بيان كرده است.
درويش در سال 1941 در روستاي البروه از توابع شهر عكا در فلسطين به دنيا آمد و در سال 2008 در تگزاس امريكا از دنيا رفت. همان روستايي كه وصف آن را در ادبيات فارسي و سفرنامه ناصرخسرو هم ميخوانيم. درويش سالهاي زيادي از عمر خود را در جاهاي مختلف از جمله مصر، لبنان، تونس و فرانسه گذراند. مهاجرتهاي او از همان طفوليت آغاز شد. زماني كه تنها 6 سال داشت و اسراييليها دهكده آبايياش را آتش زدند و به ناچار خانواده درويش پناهنده لبنان شد. روستاي البروه اگرچه بعدا توسط فلسطينيها پس گرفته شد اما به سبب تخريبهاي اسراييل چيزي از آن باقي نمانده بود. او دوست ادوارد سعيد، متفكر فلسطيني-امريكايي بود و مانند او در سازمان آزاديبخش فلسطين عضويت داشت و مانند او بعدها از آن سازمان جدا شد. دليل جدايي درويش اعتراض به پذيرش پيمان اسلو از سوي سازمان بود.
درويش شاعري نوگرا محسوب ميشود كه خود را از قيد و بند وزنهاي سنتي شعر عرب رها كرده و شعر آزاد مينويسد. بيشك رهايي از اين قيد و بند به جهت تناسب با محتواي آزاديخواهانه و عدالتطلبانه شعر او سبب بيشتر شنيده شدن شعرش شد، چراكه وضعيت ناموزون و نابرابر و نامتقارن فلسطين در جهان عرب را جز با عبور از بند موزوني و تقارن شعر نميشد تا اين اندازه تاثيرگذار در ساحت متن شعري به اجرا درآورد.
مساله هويت
سميح القاسم شاعر ديگري است كه از او در كنار محمود درويش به عنوان يكي از شاعران بزرگ معاصر فلسطين نام برده ميشود. او نويسنده و روزنامهنگار هم بود و پيوند كار تحليل و دستي بر آتش نثر داشتن، تاثيرات خاص خود را در شعر او داشته است.
سميح القاسم ۱۹۳۹ در شهر زرقاء در فرا اردن به دنيا آمد اما از خانوادهاي فلسطيني. با اين حال بزرگشده و تربيتيافته شهرهاي رامه و ناصره بود. او علاوه بر شعر و روزنامهنگاري، سابقه كار تدريس را هم در كارنامه خود داشت.
اگر بخواهيم از ويژگيهاي شعر سميح القاسم بگوييم بايد به وجه محتوايي آن اشاره كنيم. از مضامين مطروحه در شعر او ميتوان به وفادارياش به سرزمين مادري، ارج نهادن به مقاومت مردم فلسطين، برجستگي مساله هويت و هويت عربي و... اشاره كرد. اين مضامين در شعر القاسم در خدمت بيان موضوع مقاومت مردم فلسطين است.
القاسم شعرهاي خوب كم ندارد و بعضي از آن شعرها در جهان عربزبان و گاهي به واسطه كار مترجمان در زبانهاي ديگر هم معروفند. از آن ميان ميتوان به قصيدهاي چون «راست قامت گام برميدارم» اشاره كرد:
«راست قامت گام برميدارم/ سربلند گام برميدارم/ در دستم، شاخهاي زيتون/ و بر دوشم، جنازه خويش را دارم/ و گام برميدارم/ قلبم يكي ماه سرخ است/ قلبم يكي باغ است كه هم خار دارد و هم ريحان/ لبانم يكي آسمان است/ كه يك بار آتش و بارها عشق ميبارد/ و من گام برميدارم»
موسيقي شعر القاسم به گونهاي است كه پسند اهالي موسيقي را برميتابد. از اين جهت بسياري از شعرهاي او را آهنگسازان فلسطيني براي ساخت قطعات خود به كار بستهاند و با صداي خوانندگان فلسطيني در آن قطعات جاري شده است.
شعرهاي القاسم اقبال آن را داشته است كه به زبانهاي مختلف ترجمه شود و كاربران زبانهاي مختلف آنها را بخوانند. به واسطه اين ترجمهها، خوانندگان انگليسي، آلماني، ايتاليايي، ژاپني، فرانسوي و... نيز با جهان شعري القاسم آشنا هستند.
سميح القاسم موفق به دريافت جوايز مختلف شعر در جهان شده است كه از ميان آنها ميتوان به جوايزي در اروپا از جمله فرانسه و اسپانيا اشاره كرد.
هنجارگريزي زباني، سلطهستيزي سياسي
معين توفيق بسيسو، متولد فلسطين بود و حدود يكونيم دهه از محمود درويش و سميح القاسم بزرگتر. او در سال ۱۹۲۶ در غزه به دنيا آمد. شاعري فلسطيني كه در مصر زندگي ميكرد.
بسيسو درباره آشنايي خود با جهان شعر گفته است كه جادوي شعر را در مصر دريافته و در آنجا براي نخستينبار به جهان شعر وارد شده است. در حالي كه ورود به حوزه آموزش تحصيل او در غزه بوده است.
در مورد زندگياش بايد گفت كه او تحصيلات مقدماتي و تكميلياش را در سال 1948 در غزه انجام داده است. نخستينباري كه اثري از او منتشر شد، سال 1946 و در نشريه الحريه بود.
بسيسو در سال ۱۹۴۸، در دانشگاه امريكايي قاهره نامنويسي كرد و در سال ۱۹۵۲ از آنجا فارغالتحصيل شد. «سرفصل و سخنراني در رسانههاي ناحيه جنوب» موضوع تحقيقي بود كه او آن را به عنوان پاياننامهاش ارايه كرد. اين تحقيق ناظر بر وضعيتي رسانهاي بود و به رسانههايي چون راديو، تلويزيون، مطبوعات و... ميپرداخت.
از بسيسو به عنوان شاعري نام برده ميشود كه در سالهاي جواني به سمت فعاليتهاي سياسي كشيده و به عنوان فعالي كه دغدغه ملي و دموكراتيك دارد، شناخته شد.
بخش مهم و اعظم عمر بسيسو صرف كار شعر و تدريس در مقام معلم شده است.
اولين كتاب بسيسو در ماه آغازين سال 1952 چاپ شد كه «پيكار» (المعركه) نام داشت.
بسيسو به سبب فعاليتهاي سياسياش در مصر، طي چند مقطع سابقه زندان دارد. او مجموعا 6 سال را در حبس گذراند. يك بار بين سالهاي ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۷ و بار ديگر از سال ۱۹۵۹ تا سال ۱۹۶۳ را در زندانهاي مصر گذراند.
هنجارگريزيهاي زباني از خصلتهاي شعر بسيسو بود. او با عبور از هنجارهاي متداول زباني چه در بعد نحوي و چه به لحاظ دايره واژگاني، صورتهاي معنايي بديعي در شعر خود پديد آورد:
«...اي دشمن خورشيد/ در بندرها تزئينات برافراشتهاند/ و بشارت هوا را فرا گرفتهست/ و در افق، بادبانها را ميبينم/ كه باد را به مبارزه فرا ميخوانند.../ بنگر/ اوديسه است كه از درياهاي گمشده باز ميگردد.../ خورشيد است كه باز ميگردد/ انسان مهاجر من است كه باز ميگردد/ و به جانش سوگند/ من هرگز سازش نميكنم/ و تا قطرهاي خون در بدنم باقي است/ مقاومت ميكنم»
معين توفيق بسيسو در سال ۱۹۸۴ در لندن بر اثر سكته قلبي درگذشت.
نجوان، جوان و درخشنده
نجوان درويش شاعر، منتقد و روزنامهنگار جوان فلسطيني و اهل قدس است. او در سال 1979 به دنيا آمد. نخستين كتاب شعر خود را در 21 سالگي منتشر كرد. مجموعهاي كه «آخرين دري كه زده شد» نام داشت.
كتاب اول نجوان درويش را موسسه مطالعات و انتشارات عربي در بيروت منتشر كرد.
از توفيقات او اين است كه با وجود جوان بودن، بخت آن را داشته كه شاهد انتشار مجموعهاي از شعرهاي خود او به بيش از ۱۰ زبان در دنيا باشد. او به اين جهت جداي از جهان عرب، در ساير كشورها نيز تاحدي شناختهشده است.
از ميان ترجمههايي كه از شعرهاي نجوان درويش منتشر شده، ميتوان به ترجمه انگليسي آن اشاره كرد كه كريم جيمز ابو زيد آن را از عربي به انگليسي برگردانده و در سال 2014 منتشر كرده است. نام كتاب در انگليسي «چيزي از دست نخواهم داد» و كتابخانه نيويورك ريويو باكس آن را منتشر و موفقيتهايي را در امريكا نصيب شاعر و كتابش كرده است.
نجوان درويش همانطور كه گفته شد، علاوه بر شعر دستي هم بر آتش روزنامهنگاري و نقد دارد و نوشتههاي فكري و انتقادي مختلفي از او منتشر شده است. همچنين مجموعهاي از سخنرانيها دارد كه مورد استقبال واقع شده است. از آن ميان ميتوان به سخنراني معروف «تصوير اسراييل در تخيل عرب» اشاره كرد كه سال ۲۰۰۸ در بيروت انجام داده است. همينطور سخنراني معروف ديگرش به نام «بعد از اسلو يك روشنفكر فلسطيني باش» كه سال ۲۰۰۹ در خانه ادبيات در خود اسلو انجام شد.
شعر نجوان درويش جوايز عربي و بينالمللي مختلفي دريافت كرده از جمله جايزه «بيروت ۳۹» در سال 2009 كه به ۳۹ نويسنده برتر عرب كه زير ۳۹ سال باشند، تعلق ميگيرد.
او علاوه بر اينها جايزه شرق و غرب چين و نيز شاعران بينالمللي را هم در سال ۲۰۱۴ به خود اختصاص داد.
نجوان درويش فعاليتهاي فرهنگي زيادي براي فلسطين انجام داده و فيالمثل در راهاندازي مجموعهاي از پروژههاي فرهنگي و هنري در آن كشور و خارج از آن حضور جدي داشته است. از آن جمله ميتوان به سردبيري مجله «از و به سوي» اشاره كرد يا حضورش در مقام مشاور ادبي جشنواره ادبيات فلسطين و نيز رياستش در بخش فرهنگي روزنامه عربي جديد لندن.
شعر او در عين تفكر جاري در آن، حدي از رمانتيسم را هم در خود دارد. سطرهاي زير گواه اين مدعايند:
گفت تو را دوست دارم/ رقصيد و به آسمان رفت/ درون آسمان چنگي به دست گرفت/ هر روز صبح طلوع ميكرد كنار خورشيد/ غروبي نداشت/ و با ماه دوباره ميتابيد/ من چشمانم از آسمان پايين نميافتد/ اين عاشقي زيباست/ عشقي كه تو را سر بلند ميكند...»