براي مردي كه هنوز عاشق است
فراموش ميشوي، گويي كه هرگز نبودهاي
ميعاد نيك
نوشتن از تنها مدافع عنوان بهترين دروازهبان قرن حتي در روز تولدش و در روزهايي كه نمايشهايش در مستطيل سبز را نميبينيم هم كار سادهاي نيست. ايكر كاسياس تنها گلر جهان است كه توانسته با پيراهن تيم ملي اسپانيا و رئال مادريد به عنوان كاپيتان به تمام افتخارات موجود در دنياي فوتبال دست يابد و عنواني را براي ساير رقبا مانند جيجي بوفون و مانوئل نوير در دسترس نگذاشته تا روزي از او پيشي بگيرند. پسربچه كوتاهقد مادريدي كه در ابتدا با اجبار پدرش تن به فوتبال داد، شايد فكرش را هم نميكرد كه روزي سنگربان قديس سكوهاي برنابئو لقب بگيرد و شماره يك مادريد سالهاي سال برازنده واكنشهاي استثنايياش باشد. نقشآفريني بيبديل در 5 قهرماني لاليگا، 3 قهرماني چمپيونزليگ و عناوين ملي مانند 2 قهرماني يورو و يك قهرماني جام جهاني اما باعث نشد تا ايكر در سيبل حملات اولتراسورهاي رئال مادريد قرار نگيرد. بهترين دروازهبان تاريخ جام جهاني شايد خود را شايسته يك خداحافظي باشكوه از هواداران لوسبلانكوس در سانتياگو برنابئو ميدانست؛ اما فزوني آتش اختلافاتش با كادر مديريتي باشگاه و رفتن دلگرمي بزرگي به نام كارلو آنچلوتي باعث شد تا آخرين تصوير گوشه ذهنمان از سن ايكر همان اشكها و بغضهايي باشد كه در سالن منحوس كنفرانس باشگاه معشوقش به يادگار ثبت شد.
اشتباهات ناگزير از افزايش سن كه توسط كاسياس رخ ميداد و فشار كشنده كادر فني وقت رئال بر روحيه ايكر تاثيرات بدي گذاشت و طرفداران مادريد كه عادت به افت كيفيت و اشتباه توسط بازيكنانشان را ندارند؛ اين بار ايكر مقدس را هدف قرار دادند و خاطراتشان از روزهاي بزرگ و دلنشين با ايكر را در تاريخ باشگاه مكدر كردند.
براي كاسياس توصيفي بهتر از اين نيست كه ايكر مرد سفيد تيم بين روزهاي سياه باشگاه رئال مادريد بود؛ سالهاي اسفباري كه پروژههاي كهكشاني رئال با شكست مواجه ميشد و روياي فتح ليگ قهرمانان اروپا با شرمساري از فصلي به فصل ديگر موكول ميشد. در روزهايي كه خريدهاي مديران باشگاه يكي پس از ديگري ركوردهاي مالي را ميشكستند و سوداي قهرمانيهاي پياپي و پايين كشيدن بارسلونا از مسند قهرماني تنها هدف مادريديستاها بود؛ پسر محجوب خط دروازه رئال با ثباتي مثالزدني و آرامشي عجيب و بدون داستانهاي پشت پردهاي و ناز كردن براي باشگاه خود را بين هواداران محبوبتر و قديستر ميكرد. اين بتسازي اما لايزال نبود و ايكر اين را نميدانست. از روزهايي كه درگيريهايش با مورينيو و نيمكتنشينيهاي بيدليلش آغاز شد، كاسياس بايد اوضاع را تغيير ميداد و با ترميم روابطش با مديريت باشگاه جاي خود را مستحكم ميكرد. ايكر اما بدون توجه به مسائل اداري و بدون نگاه به سياسي بازيهاي داخل باشگاه توجهش را روي فوتبال بيشتر كرد و بالاخره با حكم تلويحي اخراج از باشگاه رويايياش مواجه شد.
شايد در نگاه اول وفادار ماندن يك بازيكن به باشگاهي مثل رئال مادريد كار سختي به نظر نرسد چراكه آن بازيكن در بهترين باشگاه فوتبال جهان بازي ميكند. شايد بازيكنان ديگري كه در باشگاههايي كوچك بازي كرده و پيشنهاد تيمهاي بزرگ را رد ميكنند در آزمون وفاداري و عشق سربلندتر بيرون بيايند و داستانشان جذابتر از آب در بيايد اما نميتوان بازيكني را به اين جرم كه هميشه بهترين بوده و در بهترين تيم جهان هم عضويت پيدا كرده، سرزنش كرد و وفادارياش را زير سوال برد.
كاسياس مصداق بارز يك عاشق در دنياي فوتبال است؛ هرچه از توتيها و گيگزها و باتيستوتاها بگوييم، نميتواند عشق يك بازيكن به تيمش را نشان دهد مگر آنكه نامي از كاسياس ببريم. مردي كه راه و رسم عاشقي را از همه بهتر بلد بود و با اينكه ميدانست در حقش ظلمي جبران نشدني صورت ميگيرد، به نداي معشوقهاش لبيك گفت و براي كمك كردن به شرايط رئال مادريد حاضر به جدايي شد. اصل عشق به نرسيدن است و جدايي، ايكر كاسياس با درد عميق عشقش به مادريد زندگي ميكند و براي فراموش نكردن معبودش دست به هر كاري ميزند. كاسياس پس از جدايي تراژيكش حتي اگر در تيمهاي بيشتري بازي ميكرد و حتي اگر بتواند مسند رياست فدراسيون فوتبال اسپانيا را در دست بگيرد؛ در اعماق قلبش هنوز همان پسربچهاي است كه روزي با واكنشهاي استثنايياش جام قهرماني ليگ قهرمانان اروپا را به برنابئو تقديم كرد. همان پسر بچهاي كه در روز اول تمرين وسط ماشينهاي لوكس و فوق گرانقيمت آن ايام ستارههاي مادريد با دوچرخه خودش را به كمپ باشگاه رساند.