نهضت جهاني نانپز
ناديا فغاني جديدي
فكر ميكنم اين يكي، دو ماه اخير از لحاظ ميزان فروش آرد و خميرمايه و بيكينگ پودر در تاريخ سوپرماركتها و بقاليها نقطه عطفي براي خودش به شمار ميآيد. از همان روزهاي اولي كه كم و بيش، رسانهها شروع كردند به تشويق مردم در خانهماني و مردم هم لبيك گفتند، تقريبا هر بار كه خواستم طبق روال جديد زندگي، خريدهاي سوپرماركتي خانه را به شكل اينترنتي انجام دهم، براي پيدا كردن اين چند قلم دستكم بايد سه، چهار فروشگاه را بالا و پايين ميكردم تا به مراد برسم. اقبال ملت به خريدن مقدمات نانپزي برايم جالب بود.
عكسهاي دوستان و آشنايان در شبكههاي اجتماعي در اقصا نقاط دنيا هم حاكي از اين بود كه همه كمابيش دچار شور نانپزي شده و دست به آرد و خمير بردهاند.
خودم سالها بود كه اين سودا را در سر داشتم. هر بار جايي ميديدم يا از كسي ميشنيدم كه نان خانگي پختهاند درجا بوي خوش نان تازه پخته شده، داغ و كمي ترشمزه، با دانههاي آسيا شده گندم كه رويش جا خوش كرده بود توي مشامم ميرقصيد و با خودم قرار ميگذاشتم كه اين بار توي خريدهايم حتما يك بسته آرد و كمي مخمر بگنجانم، اما روياي نانپزي هميشه مقهور روزمرّگيها و گرفتاريها ميشد.
خانهنشيني ناشي از كرونا فرصتي فراهم كرد تا به سوداي هميشگي جامه عمل بپوشانم. شكي نيست كه بخشي از تصميم، مربوط به ترس از خريد نان بود كه نميدانستي شاطر و نانوا چقدر به پروتكل ماسك و دستكش پايبندند و مردم توي صف چقدر همت ميكنند تا فاصله اجتماعي را رعايت كنند، اما فكر ميكنم اين دليل اصلي نبود. اين اقبال دستهجمعي به نظرم ريشه در تاريخ و ناخودآگاه جمعي نوع بشر داشت. چنانكه انگار كل دنيا دست به كار شده بودند تا حالا كه از بهشت دنياي مدرن، بيرون رانده شدهاند، بنشينند در خانههايشان و عامل تاريخي اخراج و هبوطشان را در فرآيندي شگفتانگيز تبديل به بهترين خوراك همه اعصار كنند؛ انتقامي شيرين و در
كمال لطافت.
از آن لحظه نخست كه آرد را پيمانه ميكني و با گندم، وارد معاشقهاي تن به تن ميشوي، تا بعد كه اندكاندك آب را اضافه ميكني و بعد مخمر را كه نمونه كوچكي از حيات است، در تمامي لحظات انگار داري خاطرات ديرينت را، زماني كه در بهشت سكنا داشتهاي مرور ميكني. شايد براي همين است كه وقتي شروع به نان پختن ميكني، انگار دنيا از زمان و مكان عاري ميشود و فقط و فقط لذت محض است كه در رگ و پيات ميدود.
بيدل دهلوي ميگويد: آدم از بهر چه گندمگون قرارش دادهاند/ يعني اين تركيب را از حسرت نان چاره نيست.
حالا در اين بحران فراگير جهاني، در سكون و سكوت خانهماني، حسرت نان از لابهلاي شتاب ديوانهوار زندگي خودش را بيرون كشيده و آدمهاي زيادي را با لذت خمير درست كردن، چانه گرفتن و چشم دوختن به خمير، در حين سفرش از خامي به پختگي، آشتي داده است.
حدس ميزنم اين حسرت آنچنان عميق است حالا كه فرصتي شده و خودش را به ما نمايانده، به زودي از زندگيهايمان رخت بر نكشد. نهضت نانپزي، مراقبهاي است كه در زندگي همه ما مغفول بوده و حيف است دوباره به فراموشي سپرده شود.