درباره ساز شهناز كه نميشود صحبت كرد
مهدي امين فروغي
آدمي در مقام يادكرد برخي انسانهاي بزرگ به سكوت ميرسد و توان تكلم و تحرير از او سلب ميشود. به قول ملاحسين بيهقيكاشفي:
همي ترسم كه اندر وقت تقرير / زبان از آتش بيحد بسوزد / و گر تحرير خواهم آن زمان هم / قلم بشكافد و كاغذ بسوزد / به راستي درباره استاد بلندآوازه موسيقي ايران «جليل شهناز» و هنر والا و بينظير او و تاثير شگرفي كه در موسيقي ايراني از خود بر جاي گذاشته است چه ميتوان گفت. شهنواز تار ايران كه استاد محمدحسين شهريار دربارهاش سرود:
اي جگرگوشه! كيست دمسازت / با جگر حرف ميزند سازت/
تار و پودم به اهتزاز آور / سيم ساز ترانه پردازت / حيف ناي فرشتگانم نيست / تا كنم ساز دل هم آوازت / شور فرهاد و عشوه شيرين / زنده كردي به شور و شهنازت / نازنينا! نيازمند توام / عمر اگر بود ميكشم نازت...
و موسيقيدان بلندآوازه اين سرزمين استاد حسن كسايي گفت: «شناخت موسيقي كار هر كسي نيست. همه موسيقي را گوش ميدهند و دوست ميدارند؛ اما كسي كه سره را از ناسره تشخيص بدهد و بتواند درك مقاماتي را كه استاد شهناز نواختهاند داشته باشد بسيار نادر است... نقش او در اعتلاي موسيقي اصيل ايراني به قدري مهم است كه گويي موسيقي ايراني بدون نام او رنگ و اعتباري ندارد.» چه ميتوان گفت در شأن رامشگر جانها كه استاد محمدرضا شجريان او را چنين ستود: «ساز شهناز در من زندگي ميكند و من با ساز شهناز زندگي ميكنم. من تنها خوانندهاي هستم كه خودم را شاگرد جليل شهناز ميدانم... درباره ساز شهناز كه نميشود صحبت كرد؛ ساز شهناز را فقط بايد شنيد. واقعا دربارهاش نميشود حرف زد... استاد شهناز در ساز به بيان واقعي رسيده است... آن حال و هوايي كه شهناز در آدم ايجاد ميكند حال و هوايي معنوي است كه انسان را به مزارستان مينو ميبرد.»
آهنگساز و نوازنده چيرهدست سنتور استاد فرامرز پايور درباره او ميگفت: «جليل شهناز موسيقيدان ششدانگ است. من اعتقاد دارم استاد شهناز از جمله بينظيرترين اعجوبههاي تاريخ موسيقي ايران و از جمله كاملترين نوازندگان محسوب ميشود.» روزي كلنل علي نقي خان وزيري صداي تار جليل شهناز را كه در عنفوان جواني بود شنيد و از سر حيرت فرمود: «كي بيند آنان كه ميگفتند بعد از «آقا حسينقلي» در كاسه تار عنكبوت تار خواهد تنيد؟! بيايند و ببينند اين جوان چگونه ساز ميزند. ديدي كه در كاسه تار عنكبوت لانه نكرد.» به راستي چه ميتوان گفت در شأن مردي كه نوازنده شهير معاصر استاد پرويز ياحقي گفت: «استاد شهناز دفتر تار را براي هميشه بست.» ياحقي هميشه ميگفت: «نوازندگاني كه با من همنوازي ميكردند، در هنگام اجرا پيوسته اسير نوازندگي من بودند ولي هرگاه افتخار همنوازي استاد شهباز نصيب من ميشد، خود را مانند گنجشكي ميديدم كه در پنجه شاهين گرفتار آمده است.»آري سخن گفتن از جليل شهناز در مقامي كه عقابان بلندپرواز آسمان موسيقي ايران پر ميريزند، كاري است به غايت دشوار كه گفتهاند:
جايي كه عقاب پر بريزد / از پشه لاغري چه خزد
استاد جليل شهناز زاده نصف جهان، اصفهان عزيز بود و در خانوادهاي هنرمند باليدن گرفت. پدرش «شعبان خان» و برادرانش «حسين و علي» كه از موسيقيدانان و نوازندگان روزگار خود بودند، در تربيت او نقش بسزايي داشتند و جليل كه در مهد هنر ديده به جهان گشوده بود، خيلي زود با رموز و دقايق موسيقي ايراني و به خصوص نوازندگي سهتار و تار آشنا شد و با اينكه در نواختن همه سازهاي ايراني دستي داشت، اما در عرصه تارنوازي به يكي از شگفتيهاي روزگار معاصر تبديل شد. از جمله استاداني كه در شكلگيري شخصيت موسيقايي او نقش مهمي داشتند يكي ميتوان از «عبدالحسين خان شهنازي» نام برد و دو ديگر ميتوان به همت والا و پشتكار شگفت و ممارست حيرتآور او و تمرينات شبانهروزياش اشاره داشت. استاد شهناز در طول حيات هنري خود با آهنگسازان، نوازندگان و خوانندگان بسياري همكاري داشت كه از ميان همه آنان ميتوان از استاد تاج اصفهاني و استاد حسين كسايي نام برد كه همكاري پربركت اين سه يار دبستاني، آثاري ماندگار را براي هنر ايران به ارمغان آورد.
اما در نگاهي سخت گذرا به شيوه نوازندگي استاد، پيش از هر چيز ميتوانيم از بداههنوازي كه به راستي نمايش خلاقيت موسيقايي در لحظه است، ياد كنيم. خلق نغمههاي بديع، ساختار منطقي حملات، بافتار و درهم تنيدگي شگفت ضرباهنگها و نغمات، جملاتي بديع و در عين حال اصيل، پرهيز از تكرار و خلق فضاهاي گوناگون در چارچوب موسيقي دستگاهي از ويژگيهاي بارز بداههنوازيهاي استاد شهناز است. در كنار همه اينها و ناگفتههاي فراواني كه مجالي واسع ميطلبد و در اين نوشتار نميگنجد، بايد «آنِ» ساز جليل شهناز را به تماشا نشست و بانگ دلفريب آن را نيوشيد كه حافظ بزرگ فرمود: شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد/ بنده طلعت آن باش كه آني دارد. در كنار همه آراستگيهاي موسيقايي ساز جليل شهناز، اين «آنِ» ساز اوست كه آدمي را به وادي سكوت ميكشاند. به تعبير استاد منوچهر قدسي: «اگر كسي توانست صداي نجواي شبنم را روي برگ گلها در يك صبح بهاري تعبير كند، ما نيز ميتوانيم تعبيري بجا از ساز استاد شهناز داشته باشيم.»نام استاد جليل شهناز پيوسته بر تارك موسيقي مرز پرگهر ميدرخشد.
خطيبي توانا و چالاك بود / كه خواننده بر مجمع خاك بود
به سر برد آن خطبه شاهكار / فرود آمد از منبر روزگار / و يا بود رامشگري نرم دست / ز بنگاه رامشگران است / ولي چند با ساز دوران نواخت / دگر ره به سر منزل خوش تاخت