• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4654 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۶ خرداد

مي‌خواهيم عادي باشيم

پريسا صهبا

 

سال‌هاست تماشاي سريال از ديدن فيلم يا خواندن كتاب اقبال بيشتري پيدا كرده. از معيارهاي سنجش به‌روز بودن، تعداد سريال‌هايي است كه تماشا كرده‌ايم. به راستي كه تجربه ديدن برخي از آنها كمتر از خواندن يك رمان خوب نيست. هر چند تمايل چنداني به دنبال كردن مجموعه‌هاي بلند و پرهياهو ندارم و نمونه‌هاي كوتاه را ترجيح مي‌دهم، اما گاه پيش آمده كه سريالي را به رسم كتاب خوب، به قول معروف زمين نگذاشته‌ام. اين را از اين بابت عرض كردم كه در اين مطلب غرضم فرو كاستن و بي‌ارزش كردن اين عادت نيست، در واقع با يادآوري تجربه‌اي شخصي قصد و نظر ديگري دارم. مدتي پيش براي رفع ملال و بي‌حوصلگي تماشاي سريالي را شروع كردم. ديرتر متوجه شدم از قافله جامانده، سريال به فصل نهم خودش رسيده و يكي از معروف‌ترين مجموعه‌هاي حال حاضر با ميليون‌ها مخاطب در سراسر جهان است. داستان در بنگاه حقوقي معروف و معتبري در نيويورك مي‌گذشت. گرچه قصه درباره تقلب مرد جواني بود اما فضاي سريال مملو از نمادهاي جذاب و امروزين براي طبقات اجتماعي مختلف بود. عده كثيري از كارمندان به ويژه مديران ارشد زنان بودند. زنان حقوقدان كاركشته‌اي كه در كنار همكاران مرد فعاليت مي‌كردند. اگر خيال كنيد آنها شكل و شمايلي عادي و معقول شبيه خانم آنگلا مركل (يا چرا راه دور برويم همين مادران كارمند خودمان) داشتند سخت در اشتباه هستيد. عروسك‌هاي باربي را تصور كنيد كه از نقش كلاسيك خودشان خارج و حقوقدانان ماهري شده‌اند. زناني منطبق بر زيبايي‌شناسي رسانه‌اي معمول كه در عين حال قادر به حل پيچيده‌ترين مسائل حقوقي هستند. نمونه اعلايي كه تبليغ مي‌شود. وضع در مابقي فيلم‌ها و سريال‌هاي تجاري بهتر از اين نيست لااقل در اين نمونه توان فيزيكي مافوق انساني شبيه ابرمردان براي زنان فرض نشده بود. در اكثر صحنه‌هاي سريال، خانم‌ها با لباس‌هاي تنگ و چسبان، كفش‌هاي پاشنه بلند، آرايش صورتي كه در طول روز دست نخورده مي‌ماند تا نيمه شب حتي زماني كه كارمندان مرد به خانه رفته‌اند و دفتر تعطيل شده در اتاق‌هاي بزرگ و شيك با كمترين تظاهر خستگي در چهره، كار مي‌كنند. هيچ چيز جز مسووليت تشكيلاتي معنا ندارد. هيچ كس منتظرشان نيست. روابط سطحي و عشق‌هايي كوتاه دور و بر امورات سازمان شكل مي‌گيرد كه زود از دست مي‌روند و سرانجامي ندارند.
سكانس‌هاي بازگشت به خانه با لباس‌هاي خواب ابريشمي در حالي كه گيلاسي به دست بدون نگراني از وظايف خانه روي كاناپه با موبايل يا با مهماني غالبا ناخوانده باز از كار حرف مي‌زنند. ديدن اين تصاوير حيرت‌انگيز است و حتي آدم را گيج مي‌كند. آنها - زنان وكيل اين قصه - معمولا در آپارتمان‌هاي فوق مدرن تنها زندگي مي‌كنند و هرگز آنها را در حال تدارك و پخت و پز نمي‌بينيد. هرچند خانه‌ها بيش از انتظار تميز و به سامان است اما آنها خانه را مرتب نمي‌كنند! انگار آشپزخانه‌هاي مجهز فقط به كار باز كردن بطري نوشيدني مي‌آيند. ابدا آنها را در حين خوردن غذاي گرم و مفصل نشان نمي‌دهند. نهايتا قهوه يا برگري كوچك لاي برگ كاهو در دست زن قدرتمند و همه كاره قصه ديده مي‌شود. اين الگو آنقدر تكراري است كه مي‌توان احساس گناه القا شده فراگير از آشپزي و لذت خوردن در زنان را از آن فهميد. گويي هر لقمه خيانتي به الگوي ايده‌آل زنان است. قاعدتا تناسب اندام‌شان فقط با ساعت‌ها صرف وقت در سالن ورزشي به دست مي‌آيد. پوشيدن لباس‌هاي متفاوت، آرايش سر و صورت روزانه، هزينه گزاف مي‌طلبد و در بهترين حالت چندين ساعت وقت آزاد مي‌خواهد. اما چطور زماني كه تا دير وقت مشغول انجام امور به شيوه مردان هستند فرصت چنين كارهايي را دارند؟ آنها راه‌حل ارايه نمي‌دهند. الگو را نهادينه كرده و از زنان مي‌خواهند راهش را پيدا كنند و شبيه آن بشوند. آنچه نمايش مي‌دهند واقعيتي تحريف شده از زن ايده‌آل است. احساس مفرط كم‌كاري و خود كم‌بيني، ميل شديد به خريد و احساس عدم رضايت با چشم‌پوشي از لذات قابل دسترس مثل پختن غذايي گرم و همراه شدن با عزيزان به بهانه رژيم تنها جزيي از تبعات اين الگوسازي است. مخاطبان اين سريال‌ها چه بسا زناني شبيه من شاغل هستند. چه اندازه اين مدل‌ها با واقعيت ما همخواني دارند؟ در زندگي ما خبري از تيم ساخت و خدمات پشت صحنه نيست ما بازيگران مجموعه‌هاي پرفروش و گران‌قيمت نيستيم. زناني هستيم با توان جسمي و ظرفيت رواني محدود كه كفش‌هاي راحت را به پاشنه‌هاي بلند و ناراحت ترجيح مي‌دهيم. اگر بخت داشته باشيم شغل‌مان را دوست داريم اما در ساعات پاياني لحظه‌شماري مي‌كنيم به خانه برگرديم و از شر لباس‌هاي رسمي خلاص شويم. در مسير بازگشت به خانه خريدي مي‌كنيم. خانه را ساماني مي‌دهيم و غذايي بار مي‌گذاريم و اگر زير بار معيارهاي جعلي نرويم، متوسط زندگي مي‌كنيم. از زماني كه صاحب‌نظران وفادار به زيست و اخلاق زنانه متوجه فريب شده‌اند چندان نگذشته است. آنها اين مسخ شدن را هشدار مي‌دهند. احساس رضايت را به چه بهايي واگذار كرده‌ايم؟ چه تعداد از ما آخرين لقمه لذيذي كه بدون احساس گناه فرو داديم را به خاطر داريم؟ تجربه تماشاي سريال را با ياد وسواس مادربزرگم براي خريد لباس تمام مي‌كنم كه در نهايت خلاصه مي‌شد در احساس آسودگي! گويا در اين روزگار قرار است به بهاي امروزي بودن همه‌ چيز باشيم غير از آسوده از هماني كه ساليان سال بوده و بالقوه هستيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون