داستان دو شهر
دِين آبادان و خرمشهر بر گردن دنيا و ما
مهران افشار
هر ساله در نهم ماه مه ميلادي، رژه منظم و تماشايي نيروهاي نظامي در ميدان سرخ مسكو و همه ميادين شهرهاي اتحاد جماهير شوروي سابق به مناسبت سالگرد پيروزي ارتش سرخ در جنگ جهاني دوم بر قواي آلمان نازي برگزار ميشود. در اروپاي غربي و امريكا اين يادبودها معمولا با رژه يگانهاي هوايي و با حضور كهنه سربازان و جنگجويان پيشكسوت بازمانده آن دوره در هشتم ماه مه برگزار ميشود.
مردم همه شهرهاي درگير در جنگ جهاني دوم در اين روزها با غرور و با مرور خاطرات دوران سخت جنگ، از كساني كه در آن دوران خونين و طاقتفرسا با چنگ و دندان كشور و مردم خود را از چنگال مخوف استبداد نازيسم رهانيده بودند، قدرداني ميكنند. از مسكو تا لندن و همه شهرهاي اروپاي شرقي و غربي، همچون سنپترزبورگ، ورشو، پراگ، آمستردام، پاريس و... با حال و هواي شاد و سرافراز با تمام وجود طعم خوش رهايي از سلطه ديكتاتوري خونين نازيسم را دوباره چشيده و با يادآوري آن به صورت سمبليك نسل آينده را از اين رشادتهاي گذشتگان آگاه ميكنند. در سردر دروازههاي شهرهايي همچون كييف و ولگاگراد - هنرمندان اين شهرها - با استفاده از المانهاي هنرهاي تجسمي، با ايجاد سازههاي غولپيكر فلزي و با نوشتن عبارتهايي همچون كييف شهر قهرمان يا ولگاگراد شهرقهرمان، غريبهها و مهمانان را به شدت تحتتاثير قرار ميدهند.
اين داستان ۷۵ سال است كه ادامه دارد اما در تمام اين دوران جاي دو شهر قهرمان در ميان اين شهرها خالي است: آبادان و خرمشهر.
همزمان درسالهاي اوليه قرن بيستم كه تيم حفاري ويليام دارسي - صاحب امتياز انحصاري نفت ايران- مشغول اكتشاف و حفاري براي رسيدن به طلاي سياه بودند در انگلستان، آدميرال لرد جان فيشر بين سالهاي
۱۹۰۴-۱۹۱۰ به سمت وزير درياداري بريتانيا برگزيده شد. او از طرفداران سرسخت استفاده از نفت (مازوت) به جاي زغالسنگ به عنوان انرژي محرك كشتيهاي ناوگان نظامي و تجاري بريتانيا بود. به اعتقاد او استفاده از نفت سرعت و شعاع عمليات و ظرفيت حمل ناوگانهاي دريايي را افزايش داده و هزينه نيروي انساني و عملياتي آن را هم به نحو چشمگيري كاهش ميدهد. لابي قوي حامي مالكان معادن زغالسنگ كه به وفور در انگلستان يافت ميشد بزرگترين مخالفان و مانع تحقق اين ايده بودند. همچنين كمبود منابع كشف شده نفت مزيد بر علت بود.
دو اتفاق مهم راه را براي تغيير اين وضعيت هموار كرد:
۱-جرج رينولدز، سرپرست تيم حفاري دارسي - كه از ۱۹۰۱ در اطراف تهران، كرمانشاه و بصره براي رسيدن به نفت به بنبست خورده بود - نااميدانه در اطراف مسجدسليمان آخرين ذخيرههاي اميد خود و منابع مالي دارسي را خرج اين تلاش بيهوده كرد. تلگرامي از لندن در اوايل ماه مه ۱۹۰۸ دستور حفاري حداكثر تا عمق ۱۶۰۰ فوتي را صادر كرد با اين قيد كه در صورت عدم موفقيت عمليات بايد متوقف شود. سرپيچي از دستور اين زمينشناس سمج انگليسي سرنوشت ايران و منطقه خاورميانه و دنيا را عوض كرد؛ در ۲۶ مه ۱۹۰۸ مته حفاري رينولدز به منبع غني رسيد و نفت از دهانه چاه تا ارتفاع
۲۵ متري فوران كرد. دولت انگلستان سهام دارسي را خريد و شركت نفت انگلو -پرشيا متولد شد.
۲- وينستون چرچيل - كه تجربه اداره وزارت مستعمرات و بازرگاني را داشت - از طرفداران سرسخت استفاده از نفت به جاي زغالسنگ در ناوگان دريايي بريتانيا بود. افزايش سرعت تا ۲۵ گره دريايي فقط با سوخت مازوت امكانپذير بود كه به كشتيهاي انگليسي برتري قابلملاحظهاي در برابر ناوها و زيردرياييهاي آلماني ميداد. انتصاب او بهعنوان وزيردرياداري و گماردن لرد فيشر به عنوان مشاور، تيم هوادار سوخت نفت را تقويت كرد. در نتيجه شركت نفت انگلو - پرشيا طرح ساخت پالايشگاه در شمالغرب خليجفارس و خطوط لوله براي انتقال نفت از چاههاي مسجدسليمان را آغاز كرد.
آبادان، جزيرهاي كه توسط سه رودخانه كارون، بهمنشير و اروندرود احاطه شده بود، براي پالايشگاه انتخاب شد. خرمشهر به عنوان مقر و مركز اصلي شركت، مديريت استخراج و پالايش و تداركات و صادرات نفت و فرآوردههاي آن را به عهده گرفت. ساخت پالايشگاه در ۱۹۱۲ به پايان رسيد. چرچيل با پشتوانه اين منابع سوخت نفت در قلب دنيا و خاورميانه و اطمينان از كنترل آن در دست انگلستان به مجلس عوام رفته و مجوز تبديل سوخت محرك ناوگان دريايي از زغالسنگ به نفت را به صورت قانوني از پارلمان گرفته و امتياز تامين سوخت ۲۵درصد ناوگان دريايي بريتانيا را به شركت نفت انگلو - پرشيا داد. اين اقدام جان تازهاي در كالبد اين شركت و منطقه دميد و اين دو شهر دوقلو، حضور و تاثير خود را در تاريخ مدرن منطقه و جهان آغاز كردند. دو سال بعد در ۱۹۱۴ جنگ جهاني اول دنيا را در كام خود فرو برد. بريتانيا و متفقين آن با استفاده از منابع سوخت در خاورميانه (ايران) و قفقاز (باكو) و اروپا (روماني) و محروم كردن آلمان و عثماني از اين مخازن انرژي، جنگ را به نفع خود به پايان بردند. توليد نفت و تامين انرژي ماشين جنگي بريتانيا و متفقين، نقشي بود كه آبادان و خرمشهر در جنگ جهاني اول بازي كرده آن را در۲۲ سال بعد در كوران جنگ جهاني دوم به اوج خود رساندند. در بين سالهاي ۱۹40 - 1۹18 سوخت ارزان توليد شده در اين منطقه به تامينكننده اصلي انرژي بريتانيا تبديل شد. با شروع جنگ جهاني دوم و در مخمصه قرار گرفتن شوروي در چنگال قواي نازي، تنها راه نجات و تغذيه شوروي از طريق خرمشهر و با راهآهن به بندر تركمن در درياي خزر و با كشتي به بنادر شوروي بود. با حمله به آبادان و خرمشهر در سوم شهريور 1320 (۲۵ آگوست ۱۹۴۱) و كنترل نظامي اين دو شهر توسط نيروهاي متفقين (انگليسي- استراليايي-هندي) يكي از سنگينترين عمليات تداركاتي تاريخ معاصر دنيا آغاز شد. خرمشهر طي سه سال بعد به ترمينال حياتي نقل و انتقال بيش از پنج ميليون تن آذوقه، مهمات، سوخت، جنگافزار و ماشينآلات به مقصد شوروي تبديل شد. اين ميزان از حمل و نقل به حدي بود كه تا ۵۰ سال بعد، حتي تا اواسط دهه نود ميلادي، ميزان بهرهبرداري از راهآهن ايران به ميزان استفاده در آن سه سال جنگ جهاني دوم نرسيده بود.
آبادان همچون چشمهاي جوشان مشغول فرآوري ميليونها ليتر/ بشكه نفت و سوخت كشتي، تانك، هواپيما بود. تمام قواي متفقين از اين منابع براي تامين سوخت يگانها و ناوگانهاي خود استفاده ميكردند و بدون آن امكان تحرك و مقابله با آلمانها را نداشتند. بزرگترين پالايشگاه جهان در مركز دنيا مزيتي بود كه متفقين حاضر به دست زدن به هركاري براي حفظ و استفاده از آن بودند.
فقط همين دو واقعيت كافي است كه هيچكس قادر به نفي نقش ويژه اين دو شهر در تاريخ بشريت نباشد. در دوران تاريك جنگ دوم جهاني كه بقيه كشور در قحطي و ناامني بهسر ميبرد، شرايط زندگي و كاري طاقتفرسايي براي اهالي جسور و قهرمان اين دو شهر به وجود آمده بود. اتباع انگليسي شاغل در بخش توليد پالايشگاه در بحبوحه جنگ در سال ۱۹۴۴ به دليل فشار كاري دست به تمرد زده و تهديد به اعتصاب كردند. بالا گرفتن اين درگيريها باعث اعزام نماينده مجلس عوام، بارونس ايرين وارد براي ميانجيگري به آبادان شد. برخورد زننده وارد باعث واكنش خشن معترضان و عزيمت وارد به تهران و گزارش او به سفير بريتانيا در مورد شرايط بحراني و توصيه به برخورد قاطع با شورشيان شد. شكايتهاي كاركنان انگليسي و اعتراض آنها به برخورد بد مديران شركت نفت بيپي (نام جديد شركت نفت انگلو - پرشيا از دهه ۳۰ ميلادي) بيانگر اوج فشار مضاعف و تبعيض و فشار خردكنندهاي بود كه به اتباع بومي وارد ميشد. وقتي اتباع انگليسي اينچنين تحت فشار قرار گرفته و تهديد ميشوند، ايرانيهاي بيپناه بايد سر به زير تمكين كرده و دم نزنند. آنها به هيچ محكمهاي راه نداشتند و صداي اعتراضشان به گوش هيچ شنوندهاي نميرسيد.
به هر تقدير جنگ با پيروزي متفقين به پايان رسيد، اما اهالي اين دو شهر به مهمانيهاي دنيا براي يادآوري حماسههاي انساني كه آفريدند، دعوت نميشوند. 75 سال از آن دوران ميگذرد. در روزهايي كه بسياري از كشورهاي جهان پيروزي در جنگ جهاني دوم را جشن ميگيرند، غفلت دنيا از نقشي كه اين دو شهر براي نجات دنيا داشتهاند، تاثربرانگيز است؛ اما تاسفبرانگيزتر ياد سرنوشت اين دو شهر در ۳۷ سال بعد - در ۱۹۸۰ - در جنگ ايران و عراق است كه سرنوشتي به مراتب خونينتر و مخربتر از دوران جنگ جهاني دوم بود. متاسفانه پرسه در كوچهها و حال و هواي اين روزهاي اين دو شهر قهرمان، اميد به شناسايي و قدرداني خودي از عظمت وجودي و تاريخ قهرمانانه آبادان و خرمشهر را هم كمرنگ ميكند. سادهترين امكانات زندگي از اين مردم دريغ ميشود. براي شهري كه از بدو تاسيس داراي مدرنترين سيستم تصفيه آب و فاضلاب در خاورميانه بوده مساله قطع مداوم آب در گرماي كشنده بالاي 50 درجه باعث خجالت و سرافكندگي است. بيش از 30 سال از پايان جنگ با عراق ميگذرداما هنوز در و ديوار خانهها و كوچه و خيابانهاي خرمشهر پر از جاي تركشها و آثار باقي مانده از آن دوران خانمانسوز است. چرا به اين دو شهر كه سالها مركز جنبوجوش و سازندگي و تلاش و كار ارزشآوري و سودمندي براي كشور و در مقاطعي نجاتدهنده تمام دنيا بودهاند اينچنين بياعتنايي ميشود؟ 30 سال بودجه براي كشور نوشته و مصرف شده. سالهايي كه از درآمد صدها ميليارد دلاري مملكت به اندازه چسب زخمي هم براي رفع مشكلات اين منطقه اختصاص داده نشده وضعيت عمومي مردم از 40 سال قبل خيلي بدتر است.
شايد توقع به رسميت شناختن نقش جهاني و به حساب آوردن فداكاريهاي مردم اين خطه به عنوان شهر قهرمان جهاني انتظار زيادي به نظر بيايد، اما انتظار نگاه مهربانانهتر و قدرشناسانهتر از دولت خودي به اين دو شهر انتظار زيادي نيست.