معناي آزادي
ميگفتند به انتهاي تاريخ رسيدهايم؛ به مدينه فاضلهاي كه در آن مصرف يعني آزادي. در چشم غربي آزادي يعني مك دونالد، يعني اپل، يعني مالهاي عريض و طويل كه ما را به خريدن و مصرف كردن بيشتر تحريض كنند. به انسان معاصر به خصوص به انسان معاصر جهان سومي ياد دادهاند كه مسافرت و تماشاي فيلم عين آزادي است. پيش از اينها جهان سوميها آزادياي را جستوجو ميكردند كه در مناسبات امروزي چيزي در حد عتيقه شده است؛ عتيقهاي كه آن را بايد در پستوي خانه و كتابهاي غبارگرفته جستوجو كرد. آزادي براي جهان سومي چيزي از جنس جنبشهاي رهاييبخش امريكايي لاتين، انقلاب، سخنرانيهاي پرشور و مبارزات زيرزميني بود. آزادي براي مردمان جهان سوم در دستان گروههاي تروريستي بود و آنان بودند كه سرنوشت مردمان جهان سومي را تعيين كردند. آزادي يعني گروههايي كه چپ و راست از شوروي و چين و امريكا پول ميگرفتند تا بردگان را آزاد كنند. آزادي يعني گروههاي تروريستي «خوب» مورد حمايت امريكا در عراق و سوريه. آزادي يعني سقوط ليبي و قتل قذافي و تبديل ليبي به جهنم نفرت و تجزيهخواهي. آزادي يعني غارت داراييهاي مردم ليبي و عراق به نام دموكراسي. آزادي يعني كارت اعتباري، تلفن همراه، اينستاگرام، پنتهاوس، خودروي لوكس، سفر به دبي و ارمنستان و آخرش تايلند. آزادي يعني نخواندن كتاب، فكر نكردن. آزادي يعني جولان اساتيد بيسواد، رسانههاي زرد، برنامههاي چيپ تلويزيوني، نشستن مشتي شارلاتان و دلقك به جاي انسانهاي فرهيخته و خردمند، تماشاي سريالهاي تركي، فحش دادن به حكومت، تنوعطلبي شرعي و غيرشرعي، توجيهطلبي تا بينهايت و عافيتطلبي و بيتفاوتي به سرنوشت كودك كار و زن خياباني و چسبيدن به نردبان مذهب به خاطر فرار از مرگ. آزادي يعني امامزاده سيار و صدها معبد دروغين مقدس و دين يعني عنوان وسيلهاي براي دفع بلا. آزادي يعني ندانستن تفكر، تاريخ و زندگي اوليا و قديسين و آزادي رونق بازار دعانويسي، سحر و جادو و عرفانهاي كاذب. آزادي يعني ندانستن سيره پيامبر(ص)، ندانستن علي(ع)، نفهميدن مولوي و شمس. آزادي يعني جنگ با فلسفه و تصوف، هجوم احساسات دمدستي، جولان احساس و فراموشي مطهري و شريعتي و... آزادي براي مردمان دوران جنگ سرد معناهاي ديگري داشت. براي الكساندر سولژنيتسين، آزادي يعني داشتن حق 12 ساعت كار و يك وعده غذاي گرم در اردوگاههاي سيبري بود. براي بسياري غرب يعني آزادي و شرق يعني اتحاد شوروي ضد آزادي بود. براي مردمان بلوك شرق آزادي چيزي از جنس موسيقي راك واند رول، سيگار وينستون و مالبرو اجناس غربي بود. بعد از سقوط ديوار برلين، مردماني كه آزادي را در نفي و حذف ديگران يافتند. صربها و كرواتها ميگفتند آزادي يعني بيرون راندن مسلمانها و تركها و خائنين به مسيحيت. آزادي يعني كارگري كردن در غرب. سه شيفت كار در امريكا و وام بانكي سيساله. آزادي يعني هوس آبگوشت، چلوكباب و خورش قيمهسبزي. آزادي يعني زندگي در غربت هميشگي، در يك اتاق محقر، مواد مخدر، الكل و افسردگي دايم. آزادي يعني سپردن عقل به دست رسانههاي بينالمللي. حكومت اليگارشي جهاني، هزار فاميل و آقازادههاي جهاني و بومي، جولان بيل گيتس و جورج سوروس، اينترنت 5 جي. آزادي يعني صداي بلند يك فوتباليست، يك هنرپيشه درجه دوم، يك مجري هميشه فرصتطلب و صداي ضعيف يك پژوهشگر، نويسنده، مورخ، سياستانديش. آزادي يعني در حسرتهاي هميشگي ماندن، در حسرت چمران، همت، باكري تا سليماني. حسرت شعر نابي چون شعر فروغ، سپهري و سايه. حسرت دوست خوب. حسرت مطالعه و تنهايي، حسرت شادي و زيبايي و حسرت عكاسي. آزادي يعني روياي زندگي امريكايي. آزادي يعني ندانستن كار جهان و خوش بودن. آزادي يعني ارسال ميلياردها سلاح براي نفرت و جنگ و تجزيهطلبي به نام دموكراسي و حقوق بشر. آزادي يعني قتل كودكان يمني با هواپيماههاي سعودي و بمبهاي امريكايي. آزادي يعني كشتن 700 هزار عراقي، 400 هزار سوريهاي و تخريب و نابودي كشور به نام ايجاد خاورميانه نوين. آزادي يعني ترور سليماني به نام مبارزه با تروريسم. آزادي يعني جهان غرب، قدرت حاكم. آزادي يعني رقابت ابرقدرتها و قرباني شدن ملتها. آزادي يعني كشتار هرروزه فلسطينيها، بردگي در امريكاي لاتين و هند، توافق با طالبان، تحريم ايران و جولان كرونا.