روانشناسي و كرونا
كاوه رهنما
در ماههاي اخير كرونا و پيامدهاي مختلفش مراجعه به دانشهاي رواني اعم از روانشناسي و روان درمانگري را به امري ضروري بدل كرده است. آشكار است كه اين بيماري فراگير به مسائل و مصائب ذهني و رواني فراواني دامن زده مثل اضطراب و ترس و نگراني از بيمار شدن خود و نزديكان، غم و افسردگي ناشي از دست دادن عزيزان در ميان خانواده و دوستان، احساس يأس و نااميدي در نتيجه دست و پنجه نرم كردن با پيامدهاي اقتصادي اين بيماري فراگير و فلجكننده مثل بيكاري، ركود و تعطيل شدن بسياري از كسب وكارها، مشكلات رواني و فردي چون ملال و بيحوصلگي ناشي از فاصلهگذاري اجتماعي و اجبار آدميان به زندگي در قرنطينه و به دور از ديگران، در خانه ماندن و تجربه زندگي طولانيمدت و متفاوت با اعضاي خانواده و... در نتيجه آسيبهاي فردي و اجتماعي مثل خودكشي، افسردگي، ميزان خشونتهاي خانگي عليه زنان و كودكان و... افزايش چشمگيري داشتهاند. همه اين موارد ضرورت رجوع به روانشناسان و روان درمانگر را افزايش داده است. اما آنان در مقابله با اين آسيبهاي رواني چه كمكي به ما ميكنند؟ در سادهترين تعريف كه همه مشكلات سادهسازيهايي از اين دست را دارد، روانشناسي دانش شناخت نفس(روان) و درونيات آن اعم از باورها، احساسات و خواستههاست از رهگذر تجليات بيروني يك انسان يعني گفتار، رفتار و زبان بدن انسان. بنا به اين تعريف روانشناس ميكوشد از طريق مطالعه تظاهرات يك انسان، راه به درون او ببرد و از اين طريق منشأ باورهاي درست و غلط، احساسات بجا و نابجا و خواستههاي معقول و غيرمعقول او را دريابد تا بتواند از اين طريق مشكلات روحي و رواني او را حدس بزند و در ادامه به عنوان روان درمانگر، نسخهاي براي درمان آنها تجويز كند. تا جايي كه به وضعيت كرونايي اخير مربوط ميشود، علت و منشأ اصلي مشكلات رواني و عصبي افراد تا حدود زيادي روشن است، يك بيماري مهلك و مسري كه هم جان انسانها و بقاي ايشان را تهديد ميكند و هم زندگي روزمره و حيات اقتصادي و اجتماعي آنها را مختل كرده و هم بر مناسبات و ارتباطاتشان سايه انداخته است. آنچه ناشناخته است، نحوه مناسب مواجهه هر يك از افراد با اين مشكل است كه بستگي به محيط اجتماعي و فرهنگي و ژنتيك فرد از سويي و درونيات او يعني همان سه ساحت باورها، احساسات و خواستهها از سوي ديگر دارد. روانشناس و روان درمانگر در مطالعه هر يك از افراد با لحاظ كردن اين عناصر(پارامترها) ميكوشد به فرد كمك كند كه در مواجهه با اين بحران واكنشهايي آگاهانه، بجا و بخردانهتر اتخاذ كند. البته مساله هميشه به همين سادگي هم نيست زيرا چنانكه روانشناسان بزرگي چون فرويد نشان دادهاند اولا بخش بزرگ و قابل توجهي از درونيات انسان ناخودآگاه هستند و نه فقط خود فرد به آگاهي بيواسطه و مستقيمي به آنها ندارد بلكه روانشناس و روان درمانگر نيز نميتواند به سادگي به كنه ضمير او نقب بزند و تنها پس از صدها ساعت جلسه گفتوگو و مشاوره و مطالعه در رفتار و گفتار ميتوان به حدس و گمان، باورها و اميال و احساسات واقعي(اگر بتوان از اين تعبير استفاده كرد) فرد را دريافت ثانيا باز چنانكه متفكران روانشناسي نشان دادهاند، اميال و خواستههاي انسان در اكثر مواقع نه فقط ارادي نيست كه از سائقها و رانههاي پنهان و دروني او نشات گرفته و در نتيجه به سادگي نميتوان از يك انسان انتظار داشت كه مثلا در مواجهه با مصائب كرونا، معقول و منطقي برخورد كند. اما به رغم آنچه گفته شد، توصيههاي روان درمانگران و روانشناسان دستكم ميتواند اطرافيان فرد آسيب ديده را براي كمك به او آماده كند ضمن آنكه اعتماد به روانشناسان و روان درمانگران و عمل به توصيهها و پيشنهادهاي ايشان ميتواند همگان را براي مواجهه معقولتر و منطقيتر با اين بحران و در نتيجه تحمل كمترين ميزان آسيب آماده كند.