صداي آزاديخواهي
مرتضي ميرحسيني
هشتم خرداد 1286 نخستين شماره از نشريه صوراسرافيل منتشر شد. حامي مالي آن ميرزا قاسمخان تبريزي بود كه هم به انقلاب و مشروطيت دلبستگي داشت و هم ـ مثل اغلب مديران نشريات آن مقطع ـ به تصاحب كرسيهاي رياست و وزارت فكر ميكرد. اما صوراسرافيل را ميرزا جهانگيرخان شيرازي و ميرزا علياكبرخان قزويني اداره ميكردند. اولي به اعتبار مديريت بر اين نشريه، به ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل مشهور شد و در كودتاي محمدعليشاه، فرداي به توپ بسته شدن مجلس به قتل رسيد. دومي اما از تلاطمهاي زمانه گذشت و بعدها با نامخانوادگي دهخدا يكي از اديبان سرشناس عصر ما شد. صوراسرافيل تشكيلات گسترده و هيات تحريريه بزرگي نداشت، اما سختكوشي و صداقت ميرزا جهانگيرخان و عشق خالص او به انقلاب و آزادي و عدالت و سعادت كشور و نيز نبوغ كممانند دهخدا در نويسندگي و نكتهسنجي- كه نوشتههايش را بيشتر اوقات با نام مستعار دخو امضا ميكرد- اين نشريه را به يكي از مهمترين و موثرترين نشريات آن سالها تبديل كرد. چهار صفحهاي بود و تيراژ آن در چند شماره به 24 هزار نسخه هم رسيد. گردانندگان صوراسرافيل مدام به خطاها و بدكاريهاي مردان سياست انتقاد ميكردند و هر كنش و واكنش آنان را با معيار، اصول و آرمانهاي انقلاب ميسنجيدند. «اي انصافدارها، والله نزديك است يخه خودم را پاره كنم، نزديك است كفر كافر بشم، نزديك است چشمانم را بگذارم روي هم، دهنم را باز كنم و بگويم: اگر كارهاي ما همهاش را بايد تقدير درست كند، امورات ما را بايد باطن شريعت اصلاح كند، اعمال ما را دست غيبي به نظام بيندازد، پس شما ميليونها رييس، آقا و بزرگتر از جان ما بيچارهها چه ميخواهيد؟ پس كرورها سردارسپه، سالار و خان چرا ما را دم كوره خورشيد كباب ميكنيد؟ پس شما چرا مثل زالو به تن ما چسبيده و خون ما را به اين سمجي ميمكيد؟» البته انتقادات فقط به سياستمداران و تصميمگيران بالادستي محدود نميشد و هميشه در نشريه صوراسرافيل يادداشتهايي در نكوهش عادتهاي بد و مخرب جامعه، از تنبلي و خرافهپرستي گرفته تا بيتوجهي به بهداشت فردي و دلبستگي به بنگ و افيون وجود داشت. «اگر به يك مسلمان ايراني بگويند مومن آب دماغت را بگير، مقدس چرك گوشات را پاك كن، دشمن معاويه ساق جورابت را بالا بكش، كار به اين اختصار براي اين بيچاره مشقت و مصيبت بزرگي است! اما اگر بگويي ... پيغمبر شو، ادعاي امامت كن ... فورا مخدومي چشمها را با حالت بهت به دوران مياندازد، چهره را حالت حزن ميدهد، صدايش خفيف ميشود و ... تمام ذرات وجودش براي نزول وحي و الهام حاضر ميشود.» انتشار صوراسرافيل تا روزهاي منتهي به كودتا ادامه داشت و يكي از سنگرهاي اصلي مبارزه با ارتجاع و استبداد محسوب ميشد، اما بعد از اعدام ميرزا جهانگيرخان و فرار دهخدا از ايران، كار نشريه هم متوقف شد. كوششهاي بعدي دهخدا براي احياي آن نتيجه چنداني داشت و از دوره جديد آن جز سه شماره كه آن هم تقريبا همهاش فحش و حمله به محمدعليشاه بود، منتشر نشد. صوراسرافيل، تجربه موفق اما بيدوامي بود. عبدالله مستوفي مينويسد خيليها پس از آن دوره ميخواستند از «چرند وپرند» دهخدا تقليد كنند ولي آن اتفاق ديگر تكرار نشد و حتي خود دهخدا هم در نوشتههاي بعدياش بهاندازه روزهاي اوج و رونق صوراسرافيل موفق نبود؛ «بلي! نويسنده بايد موقع مناسب هم به دستش بيفتد. آزاديخواهي بيآلايش آن دوره بود كه اين قبيل نوشتجات را به وجود ميآورد.»