موضع حكيمانه
روژين مازوجي
«خوب گفتي ولي بايستي باغمان را بارور كنيم» اين بند پاياني كتاب كانديد اثر ولتر است. كانديد خود جواني است عاشق فلسفه كه در نزد استاد شريف خود آقاي پانگلوس به تحصيل فلسفه نيز كوشيده است در كاخ بارون دايي خود زندگي ميكند. به اين دليل كه عاشق دختر بارون ميشود، از كاخ اخراج شده و پس از آن توفان حوادث بر سر او نازل ميشود. از جنگ و خونريزي و آدمخواري گرفته تا شلاق خوردن و تجاوز و دزدي همينطور به جنگهاي 7 ساله در ميان ايالتهاي آلمان و همچنين زلزله ليسبن در 1755 نيز اشاره ميكند. حوادث تاريخي اين كتاب به شكلي آيرونيك و انتقادي در تقابل جدي با پيشفرضهاي پانگلوس است كه به شدت لايب نيتسي مشرب بوده و از اين دنيا به عنوان بهترين جهان ممكن سخن ميراند.
ولتر كه خود در فلسفه مدافع تجربهگرايان است و با عقلگرايان سر نزاع دارد در اين كتاب هم مواضع انتقادي خود را با آراي آنها رودررو ميكند و مواضع لايب نيتس و روسو را با قرار دادن در بستر رويدادهاي تاريخي عصر خود به سنجش و آزمون وا ميدارد.
ولتر همچنين در اين كتاب با روسو نيز با طعنه و كنايههاي بيشماري تسويه حساب ميكند مثلا در جايي به اينكه انسانها گرگ به دنيا نيامدهاند و گرگ شدهاند (مساله آموزش و تربيت در روسو) اشاره ميكند و به اين نظر روسو كه طبيعت مسير خود را درست و صحيح پيموده است و اين مداخلات غلط آدمي هست كه مسير انحرافي و گمراهكنندهاي را به وجود ميآورد، ميتازد. كانديد در تمام مدتي كه بلايا و بدبختي بر سر او و دوستانش آوار ميشود از موضع حكيمانهاي لب به سخن نگشوده و در فصل پاياني مشخص ميكند كه قصد دارد موضع حكيمانه خود را از زبان كانديد ارايه دهد؛ اينكه بايد رو به رشد و ترقي بود و پيشرفت كردن و به كار بستن و در كار شدن همانا بهترين و عمليترين رويكرد است. «بايستي باغمان را بارور كنيم»؛ ولتر ميديد كه اين جهان ممكن نه تنها بهترين نيست، بلكه پر است از حفرهها و موانع و شرور اما بايد براي بهتر كردن آن لحظهاي دست از كار برنداشت همانطور كه خود ولتر تمام عمر خود را بيوقفه به نوشتن و شعر و تحصيل علم و فلسفه كوشيد.