• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4660 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۳ خرداد

قتل رومينا و هجرت سليمان

سيد حسن اسلامي اردكاني

دو دهه قبل، پدري در خوزستان دختر 6 ساله خود را كشت. آن دختربچه نه دوست پسري داشت و نه عاشق كسي شده بود و نه از خانه گريخته بود. تنها يك «سوءتفاهم» كافي بود كه پدر «غيرتمند» را وادارد تا «لكه ننگ بدنامي» يا حتي «توهم» بدنامي را از زندگي‌اش پاك كند. رييس وقت قوه قضاييه، آقاي هاشمي‌شاهرودي، دستور داد كه سريع به اين پرونده رسيدگي و قاتل كيفر شود. اما هر چه شد يا مي‌توانست بشود، آن دختر معصوم را ديگر زنده نكرد. حوادثي از اين دست در كشورهايي چون ايران، عراق، پاكستان گاه به گاه رخ مي‌دهد. اما قتل رومينا به دلايلي از جمله شكل خشونت‌بارش نظرها را جلب كرد و قاتل را كه پدرش بود چون «جلاد» معرفي كرد. وقتي چنين قتل هولناكي رخ مي‌دهد معمولا نخست دنبال «مجرم» مي‌گرديم سپس از خلأ و نقص قانوني در كيفر دادن اين مجرم گله مي‌كنيم و خواستار رفتار قاطعانه با او مي‌شويم. يادمان مي‌رود كه گاه قاتل و مجرم خودش «قرباني» است.  پدري كه در سلامت نسبي عقلي و عاطفي، دخترش را مي‌كشد در واقع خودش را كشته است و ديگر نيازي به كيفر ندارد بلكه نيازمند حمايت عاطفي است. در اينجا مقصودم توجيه اين جنايت تكان‌دهنده نيست. هدفم آن است كه بكوشيم از منظري فراخ‌تر به ماجرا بنگريم و گرنه هيچ پدر متعادلي به دلايل ضعيف يا حتي قوي دخترش را اين گونه نمي‌كشد.
در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه افراد را به شكل خاصي بار مي‌آورد، هنجارهايي را در آنها نهادينه مي‌كند، از پدران مي‌خواهد غيور و مراقب فرزندان خود باشند و اجازه ندهند به خطا بروند. راه مواجهه درست با خطاكاري را به آنها نمي‌آموزد، رفتار غريزي و واكنشي را عملا ترويج مي‌كند. سپس هنگامي كه يكي از اين پدران كه آموزش روشني براي مواجهه با مسائل خاص نديده است از سر غيرت و غريزه كاري مي‌كند، همين جامعه او را محكوم مي‌كند. فرهنگ ما به رغم برخي صورتك‌هاي نمايشي مدرني كه دارد از جهاتي «روستايي» است. به اين معنا كه فضاي بسته شايعه‌سازي، تهمت زدن، برچسب زدن و حسادت و رقابت در آن بسيار آشكار است. در روستا زمينه تفريح و سرگرمي سالم نيست و افراد منتظرند تا كسي بلغزد و ديگران او را رسوا كنند و مايه سرگرمي خود كنند. داستان كوتاه «هجرت سليمان» نوشته محمود دولت‌آبادي با ظرافت تبديل شدن يك مرد زحمتكش و سر به راه و خانواده دوست روستايي را به پلنگي زخمي روايت مي‌كند كه اين گونه زنش را مي‌زند:«سينه دستش را خواباند بيخ گوش معصومه كه دراز به دراز كنار ديوار فرش شد. بعد به طرف پستو رفت و دو تا تركه جوز كه با آنها گاوش را مي‌راند با خود آورد. زن خودش را جمع كرد و به طرف در دويد. در بسته بود و سليمان با يك تركه كه به قلم پايش خواباند، او را انداخت.». معصومه به خواست ارباب به شهر رفته است تا در زايمان زن ارباب كمكش كند. نبودش زمينه شايعات بين روستاييان و تحقير سليمان مي‌شود و او زنش را بازخواست مي‌كند، مي‌زند، تحقير مي‌كند و دست آخر رهايش مي‌كند و با دو فرزندش از روستا مي‌رود. اما در اين ميان به دارايي خودش دستبرد مي‌زنند، به سرقت متهمش مي‌كنند، از كارش اخراجش مي‌كنند، تركه‌اش مي‌زنند و به زندان مي‌فرستندش. معصومه درست مي‌گفت:«مردانگي اون نيست كه آدم تف تو يخه خودش بندازه» اما كسي در قد و قامت سليمان فقط مي‌تواند در يقه خودش تف بيندازد. مراقب باشيم كه گاه با رفتارهاي ريز و درشتمان و با هنجارسازي‌هايمان، سليمان‌ها پرورش ندهيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون