معلمان برونسپاري يا كارمعين، در كنج بيسروصداي رشتههاي كاردانش
چند نان ميگيري درس بدهي؟
يك معلم خريد خدمت در كرمانشاه ساعتي 1350تومان حقالتدريس دريافت ميكند
زهرا چوپانكاره
«خانم ميم» با حقوق يك ساعت تدريسش ميتواند 6 تا و نصفي نان سنگك بخرد كه خب همين يعني وضعش از «آقاي دال خيلي بهتر است. آقاي دال اگر يك ساعت حقوقش را ببرد دم نانوايي (و نانوا هم آن چند تومان كسري را در نظر نگيرد) 3 عدد نان ساده بدون كنجد و تشكيلات و البته به نرخ دولتي ميدهند زير بغلش. خانم ميم و آقاي دال همكار هستند و اين قدرت خريدشان كه بين سه تا شش و نصفي نان سنگك با فرض هر نان هزار و 200تومان، آب ميخورد، وضعيت طيفي از همكارانشان در سراسر كشور را روايت ميكند. معلماني كه با ساعتي 3 هزار و 500 تا 8 هزار تومان دارند در مدرسههاي دولتي رشته كاردانش تدريس ميكنند. به اين معلمها در قراردادها ميگويند «كارمعين» اما اين معلمها نام ديگري براي خودشان دارند: «برونسپاري». اين نام برونسپاري از قضا توصيف روشنتري است از وضعيت كار و حرفهشان و رابطهشان با نظام آموزش و پرورش كشور. بخشي از آموزش رشتههاي كاردانش سالهاي سال است كه برونسپاري شده و اين دسته از معلمها آنقدر برون از دايره افتادهاند كه حتي اسمشان هم از معلمان خريد خدمتي و سرباز معلمها و معلمان نهضت سوادآموزي مهجورتر مانده است. اين معلماني كه به روياي استخدام دلبسته بودند، هنوز هم به همين آرزوي دور است كه كار را ادامه ميدهند. با خودشان ميگويند كه شايد دري به تختهاي بخورد و واقعا معلم شوند. واقعا معلم يعني كه اسمشان دستكم در ميان نيروهاي مدرسه ثبت شود، بالاي برگههاي امتحان بچهها بخورد و آموزش و پرورش جواب ندهد كه: «شما را نميشناسيم!» آنها از سالها پيش دارند دانه به دانه به همين اميد به صف اميدواران استخدام در آموزش و پرورش ميپيوندند؛ صفي كه انتهايش و پس از استخدام رسمي تازه ميرسد به معلمان با سابقه رسمي آموزش و پرورش كه سالها است دارند به دنبال حق معيشت و همسانسازي حقوق و وضعيت كار و غيره ميدوند. اين روياي معلم رسمي بودن اما دست از سرشان برنميدارد.
حدود 400 نفر و اندي معلم هستند كه هم را پيدا كردهاند. اينها بخشي از معلماني هستند كه در مدرسههاي دولتي و رشته كاردانش درس ميدهند: معماري، خياطي، كامپيوتر، گياهان دارويي و غيره. ويژگي مشترك ديگرشان اين است كه خودشان را با نام «برونسپاري» ميشناسند. معلماني با مدارك مختلف تحصيلي كه در يكي از رشتههاي كاردانش مهارت آموزشي دارند و بخشي از بدنه آموزش و پرورش را تشكيل ميدهند و جاهاي خالي را در مدارس پر ميكنند بدون اينكه آموزش و پرورش در واقع آنها را به صورت رسمي بخشي از خود بداند. اين معلمان يكي از نتايج واگذاري آموزش به موسسههاي غيردولتي هستند كه سابقه حضورشان به قبل از دوران ظهور پديده «خريد خدمتيها» بازميگردد؛ اسامي رنگارنگي كه براي كم كردن بار انساني و مالي از روي دوش آموزش و پرورش رسمي كشور ابداع شده و نتايج غمانگيزش را در وضعيت فعلي حرفهاي و معيشتي معلماني از اين دست نشان ميدهد.
درست پس از شروع به كار مجلس يازدهم، همين چند روز پيش خبرگزاريها تصاوير صدها نفر از آموزشدهندگان نهضت سوادآموزي را منتشر كردند كه از سراسر كشور به تهران آمده بودند و مقابل مجلس شوراي اسلامي دست به تجمع زدند. كساني كه ميگويند با كمترين دستمزد در مناطق دورافتاده و روستايي كشور كار كردهاند و مستحق توجه بيشتري هستند. معلمان برونسپاري به همين گروه از معلمان هم غبطه ميخورند چون مردم لااقل اسمشان را شنيدهاند. خانم ميم ميگويد: «دلم ميخواهد وقتي ميگويم من نيروي برونسپار آموزش و پرورش هستم، مردم بگويند: آها، مثل نهضتيها، سربازمعلمها، خريد خدمتيها».
روياي كودكي، واقعيت بزرگسالي
خانم ميم، معلم رشته كشاورزي در استان خراسان رضوي اول از هر چيزي كمي توضيح ميدهد: «حدود 10 تا 12 سال است كه موضوع معلمان برونسپار شكل گرفته است. يكسري رشتههاي كاردانش توسط اين معلمان تدريس ميشوند و در اين ميان واسطهاي بين ما و آموزش قرار دارند كه آموزش و پرورش حقوق ما را به جيب آنها واريز و بعد طبق اختيار خودش براي ما واريز ميكند. تابستان حقوق نداريم، ايام عيد حقوق نداريم، آلودگي هوا اگر تعطيل شود حقوق نداريم». اين حقوق مانند معلمان خريدخدمت به پاكي و آلودگي هوا و به برودت و بارشهاي آسماني بسته است؛ هر كدام كه مدرسه را به تعطيلي بكشانند يعني حقوق آن ساعتها و روز معلم پريده. «من به عنوان مراقب هم كه مثلا 4 ساعت در مدرسه حاضر شوم آن را تقسيم به دو ميكنند، پول دو ساعت را به من ميدهند.»
از سال 96 شروع به تدريس كرده از زماني كه دستمزدش 3 هزار و 500 تومان در ساعت بود و حالا دستكم اين مقدار بالاتر رفته اما همه معلمان مثل او هم اين بخت را نداشتهاند كه چنين افزايشي ببينند. چقدر افزايش؟ «امسال از ساعتي 8 هزار تومان برايمان ميريزند اما كد پرسنلي نداريم، در برگه حضور و غياب دانشآموز يا در برگه ورود نمرات در بعضي مدارس و استانها اصلا اسمها هم رد نميشود. در اين قضيه البته خيلي تفاوت بين همكاران مختلف برونسپار در استانهاي مختلف وجود دارد.» اينكه همين پول كي و چگونه به دست معلمان برسد ديگر بسته به آن واسطه/ آموزشگاهي است كه با آموزش و پرورش قرارداد بسته است. او ميگويد كه از شركت تازهاي كه يكي دو سالي است با آنها قرارداد دارد راضي است چون «هر سه ماه يكبار» حقوق ميدهند اما قبل از آن در اقساط هر از گاهي 150 يا 300 هزار توماني حقوق ميگرفت كه ديگر نميدانست كدام بخشش را به چه زخمي بزند. در سه سال گذشته هم بالاخره رنگ بيمه را به خود ديده كه به اندازه همان دو روز در هفته برايش رد ميشود و حالا مجموعه سابقه كارش در اين سه سال حدود هفت ماه شده.
تصوير اين روياي معلمي كه از بچگي با خانم ميم بوده است قرار نبود اينگونه از آب دربيايد، دست كم در ذهن او قرار بود همهچيز يك رنگ ديگري داشته باشد و كمي شبيهتر به آن تصوير كودكي كه مهمترين شاخصهاش درس دادن پاي تخته بود: «بچه كه بودم با گچ روي در خانهمان براي بچههاي همسن يا كوچكتر از خودم مينوشتم و به آنها درس ميدادم. علاقهام بود. خيلي از كساني كه ميشناسم بعد از مدتي اين شرايط كاري را رها كردند و رفتند ولي من ماندم چون كارم را دوست دارم. يكسري از من هم بيشتر بودهاند، 10 سال است دارند با اين شرايط كار ميكنند اما به ما ميگويند برويد سمت مدارس غيرانتفاعي؛ خودتان را هدر ندهيد لااقل بيمه و حقوق درست بگيريد.» باز يادآوري ميكند كه شركت طرف قراردادشان حالا آدم «باانصافي» است كه لااقل سه ماه يكبار حقوق را به آنها ميدهد اما آخرين حقوقي كه گرفته مال زمان پيش از كرونا است و خيلي هم مطمئن نيست كه اين روزها و ماهها قرار است چطور با آنها حساب و كتاب كنند. «پول اينترنت را كه خودمان بايد بدهيم، خيلي از همكاران من هستند كه حتي نتوانستند وارد سامانه شاد شوند، من هم به خاطر مدير مدرسه بود كه توانستم به نحوي وارد شوم. چون ما كد پرسنلي كه نداريم، روز معلم نشده يك لوح ناقابل به ما بدهند. توي برخي مدارس حتي در جلسه دبيران هم شركتمان نميدهند. خيلي در حق ما بيانصافي ميشود.»
امسال (از ابتداي مهر) خانم معلم ساعتي 8 هزار تومان حقوق ميگيرد اما از ساير نقاط كشور خبر دارد كه اين حقوق به ساعتي 6 هزار، 5 هزار و 3 هزار و 500 تومان هم ميرسد. «در اين شرايط كه اتوبوس 650 تومان است با اين پولها بايد چه كرد؟ من خودم دو تا اتوبوس سوار ميشوم تا به مدرسه برسم.» حالا اين پول هر ساعت را بايد ضرب در ساعتي كرد كه مدرسه به آنها اعلام نياز ميكند؛ او 16 ساعت در هفته كار ميكند، بعضيها 11 ساعت، بعضيها هم بسته به نياز بيشتر ميروند. شغل معلمي براي خانم ميم با اين حقوق و اين ساعت كاري، ماهي كمي بيشتر از 500 هزار تومان درآمد دارد. از اول مهر تا اول بهمن با حساب روزهاي تعطيل در مجموع يك ميليون و 800 هزار و خردهاي حقوق گرفته است و بابت اين عدد و رقمها تا به حال قراردادي هم در دست نداشته است، ميگويد در اين 6 سال سابقهاش نشده كه پاي برگه قراردادي را امضا كند و لااقل يك كپي از آن دست خودش باشد. قرارداد برگهاي است كه در دفتر مدرسه امضا ميشود و در دست امضاگيرندگان ميماند. معلم فقط ميداند جايي روي كاغذي كه نمونهاش را خودش ندارد، امضايي پاي شرايط كارياش هست.
پس روي چه حسابي ميرويد سر كار؟
«خودمان را سپردهايم دست خدا.»
خانم ميم با ليسانس كشاورزي از 25 سالگي دارد درس ميدهد و معلمي ميكند و اين معلمي با آن تصوير كودكي تفاوت بسيار دارد. در كودكي همين كه آدم ميايستاد پاي تخته و رويش با گچ مينوشت و به بچهها درس ميداد معلمي بود. آن موقع نميدانست بيمه و ساعت كاري و قرارداد يعني چه. حالا عوارض معلمي برايش مشخصتر شده است. معلمي يعني در روزهايي كه به حضورش در مدرسه نيازي نيست برود كارگاه خياطي: «در يك كارگاه مربوط به لباسهاي بيمارستاني كار ميكنم. هر كاري كه از دستم برآيد آنجا انجام ميدهم، آچار فرانسهام.»
ما شما را نميشناسيم
آقاي دال دو سال است در يكي از مدارس آذربايجان غربي كشاورزي درس ميدهد. بين او و آموزش و پرورش هيچ رابطهاي جز قراردادي كه هر طرف با شركت واسطه بستهاند، نيست، به قول خودش وقتي به آموزش و پرورش ميروند هم جواب اين است: «ما كه شما را نميشناسيم.» قرارداد امسال هنوز با آنها بسته نشده اما مبناي حقوقي سال قبلش 3 هزار و 500 تومان در ساعت بوده است. او در هفته 12 ساعت تدريس ميكرده و حقوقش ماهانه كه نه، هر از گاهي برايشان واريز ميشود. او هم مقياس زماني آخرين حقوق دريافتياش را با «قبل از كرونا» گذاشته است: «به ما گفتند حقوق پارسال است، حدود يك ميليون و 300 تومان بود. دقيقش يادم نيست.» آقاي معلم درسخوانده مقطع كارشناسي ارشد رشته كشاورزي كه درست يادش نميآيد آن يك ميليون و 300 هزار تومان (كه بابت تمام سال قبل دريافت كرده) خردهاي هم داشته يا نداشته، خرج زندگياش را با رانندگي تاكسي درميآورد. آقاي دال چرا با اين شرايط هنوز به اين كار ادامه ميدهيد؟ «فقط به اين اميد كه آموزش و پرورش جذب كند.»
تا حالا كه خبري از جذب نبوده، حتي كسي دلخوشي جذب هم نداده است براي همين اين جمع از معلمان برونسپار كه او در شهرستان خودشان ميشناسد هر كدام گوشهاي به كاري مشغولند؛ كشاورزي، رانندگي، فروشندگي. انگار كه معلم بودن با حقوقهايي كه حتي وقتي واريز ميشوند حكم يك شوخي تلخ را دارند، تنها براي روز مبادا است كه مگر دري به تختهاي بخورد و آموزش و پرورش درهاي استخدام را به رويشان بگشايد. هنوز براي جذب در آموزش و پرورش اميد داريد؟ «فكر كنم اگر امسال تا پاييز نتوانم استخدام شوم ديگر به نظرم نميرسد كه بتوانم بروم سر كلاس.» ميگويد در شهرستان آنها كساني كه مدرك فوق ليسانس و دكتري دارند معمولا ساعتي 5 هزار تومان ميگيرند. او هم دنبال مدركش نرفته كه دارد با پايه ليسانس حقوق ميگيرد: «ارشدم را تمام كردم اما گفتم هر وقت حرف استخدام شد بروم دنبال صحافي پاياننامه و گرفتن مدرك چون صحافي هم خرج دارد.»
خانم واو معلم طراحي دوخت است، با مدرك فوق ديپلمش در يك آموزشگاه خياطي در استان كرمانشاه مشغول بوده كه يكي از همكارانش خبر داده كه چنين موقعيتي در آموزش و پرورش هست و از پارسال تا الان دارد معلمي را تجربه ميكند: «بابت پارسال كه 14 ساعت در هفته كار ميكردم، فروردين امسال 2 ميليون و خردهاي گرفتم.» او ميگويد مبناي دريافت حقوق آنها ساعتي هزار و 350 تومان كه اين عدد البته با مضربي كه در تعداد دانشآموزان كلاس ميشود عدد سالانهاش رسيده به دو ميليون و خردهاي. خواسته اصلياش در مورد پرداخت اين حقوق چيست؟ «حقوق هر سال را همان سال بدهند، نگذارند براي سال بعد». وقتي آن 2 ميليون تومان را برايتان ريختند فكر كرديد با اين پول چه ميتوانيد بكنيد؟ «هيچي. چه كار ميتوانم بكنم؟ دو تومان را هم اگر همان سال قبل داده بودند باز فرق ميكرد.» دريافت حقوق به صورت ماهيانه در ميان معلمان برونسپاري تقريبا معنايي ندارد. در ميان اين سه نفر همان خانم ميم از خراسان رضوي بخت بلندتري دارد كه هم ساعتي 8 هزار تومان حقوق ميگيرد و هم اينكه هر سه ماه يك بار ميتواند دريافتي داشته باشد.
«درست است كه رسمي نيستيم اما مثل باقي معلمها كار ميكنيم اما روز معلم حتي يك كارت تبريك هم نميگيريم.» اسم كلاسش هم به اسم خودش نيست، نامي از او در مدرسه دستكم به صورت رسمي برده نميشود. همه آنچه سهم او است اين است كه يك مربي است، طرف قرارداد يك آموزشگاه خياطي كه به مدرسه فرستاده شده: «شايد فرجي شد. شايد بتوانيم از طريق نمايندهها كاري كنيم تا از اين بلاتكليفي درآييم.» چشم آنها به معلمهاي نهضت سوادآموزي است. دارند فكر ميكنند شايد يك روزي خودشان هم جمع بشوند و بروند دست به دامن خانه ملت شوند. ميخواهيد برويد جلوي مجلس چه بگوييد؟ خواستهتان چيست؟ «حداقل يك كد پرسنلي به ما بدهند كه يك جايگاهي در مدرسه داشته باشيم. توقع بالايي كه نيست. الان نهضتيها ديگر دارند استخدام ميشوند، حالا يك گوشه چشمي هم به ما بكنند چون ما هم داريم مثل باقي معلمها كار ميكنيم.» اميدي داريد؟ «نميدانم».
قرارداد امسال هنوز با آنها بسته نشده اما مبناي حقوقي سال قبلش 3 هزار و 500 تومان در ساعت بوده است. او در هفته 12 ساعت تدريس ميكرده و حقوقش ماهانه كه نه، هر از گاهي برايشان واريز ميشود. او هم مقياس زماني آخرين حقوق دريافتياش را با «قبل از كرونا» گذاشته است: «به ما گفتند حقوق پارسال است، حدود يك ميليون و 300 تومان بود. دقيقش يادم نيست.»