سراب استخدام
و معلمان بلاتكليف
محمد داوري
حرفه معلمي با چالشهاي فراواني مواجه است و سالهاست فرياد معلمان بلند است. معلماني كه خود چند دستهاند، اما همه اين دستهها را يك چيز به هم پيوند ميدهد و همه آنها در يك مساله مشترك و همصدا هستند و آن مساله «نارضايتي از وضعيت شغلي» است. اما اين نارضايتي كه كاسهاش نه تنها بر سر معلمان بلكه بيشتر بر سر دانشآموزان و اعضاي خانواده معلمان ميشكند، در دستههاي مختلف معلمان متفاوت است. معلمان رسمي از وضعيت معيشتي خود و پايين بودن حقوق و مزاياي اين حرفه گلهمند هستند و سالهاست خواستار عدالت در پرداختها و همترازي خود با ساير كارمندان دولت و همترازي معلمان داراي تحصيلات عالي با اعضاي هيات علمي دانشگاهها هستند. معلمان بازنشسته هم كه سالها اين اعتراض را تجربه كردند و حالا دوره بازنشستگي خود را سپري ميكنند و آمارشان هم كمكم دارد به آمار شاغلان نزديك ميشود، به پايين ماندن حقوق خود معترضند و خواستار همترازي بازنشستگان با شاغلان در حقوق و مزاياي دريافتي و همترازي با بازنشستگان ساير دستگاهها و نهادها هستند و پاداش بازنشستگي خود پس از 30 سال معلمي را بسيار ناچيز دانسته و غيرقابل مقايسه با پاداش بازنشستگان لشكري و كشوري ميدانند و از تاخير طولاني در پرداخت همين پاداش ناچيز هم به شدت گلهمندند. اما در كنار اين دو دسته از معلمان شاغل و بازنشسته چند دسته ديگر از معلمان هستند كه بيش از اين دو دسته مشكل و مساله دارند؛ معلمان حقالتدريسي، نهضتي، خريدخدماتي، قراردادي، شركتي و آزاد كه برخي از اين دستهها متغير بوده و در دولتهاي متفاوت عناوين مختلفي داشتند مثلا در دولت نهم و دهم از خريدخدمتيها خبري نبود ولي شركتيها زياد بودند يا در دولت فعلي خريدخدمتيها به جمع دستههاي متنوع معلمان افزوده شدند. وجه مشترك اين گروهها با دو دسته شاغل و بازنشسته همان نارضايتي معيشتي است، اما وجه تمايز بزرگ و پر رنگ وضعيت استخدامي آنهاست؛ وضعيتي كه نه تنها به حرفه معلمي آنها آسيب زده است، بلكه دودش بيشتر به چشم دانشآموزان ميرود، چراكه مسائل و مشكلات متعدد آنها در شرايط بلاتكليفي استخدام موجب شده است علاوه بر نارضايتي شغلي دچار بيانگيزگي شوند و نقش معلمي آنها به شدت آسيب ببيند و در ابعاد مختلف به ويژه روحي و رواني تضعيف شوند. ماجراي استخدام معلمان از اين قرار است كه قبل از تصويب قانون جديد استخدامي، ملاك استخدام معلمان نهضتي و حقالتدريسها سابقه تدريس آنها بود، اما در قانون جديد داشتن حداقل مدرك ليسانس و قبولي در آزمون استخدامي و مصاحبه ملاك استخدام شده و اين قانون سالهاست كه اين چند دسته از معلمان را پشت در بسته استخدام گذاشته است و فقط تعداد معدودي از اين معلمان از طريق قبولي در آزمون و مصاحبه به رسميت درآمدهاند و ساير معلمان كه پر تعداد هم هستند همچنان با دريافتيهاي بسيار محدود امرار معاش ميكنند و به قولي با سيلي صورت خود را سرخ نگه داشتهاند و با دلي پردرد و نااميد پاي تخته سياه معلمي حاضر ميشوند و چون به اميد استخدام سالها اين شرايط را تحمل كردهاند و به كار ديگري هم نپرداختهاند، بيشتر آنها مهارت كارهاي ديگر را ندارند، لذا زندگي خود را به اين شغل و مشروط بر استخدام رسمي گره زدهاند؛ گرهي كه تبديل به گره كور شده و حالا معلوم نيست به دست چه كساني و چگونه و چه زماني بايد گشوده شود. در مورد بسياري از دستههاي معلمي گفته و نوشته شده است، اما يك دسته از معلمان يا دقيقتر هنرآموزان هنرستانها هستند كه چندان صداي آنها شنيده نشده است. هنرآموزان يا دبيران هنرستانهايي كه به صورت قراردادي و موقت با حقوقهاي بسيار پايين مشغول كار هستند و در بخشي به حرفه معلمي اشتغال دارند كه چندين سال است سياست هدايت دانشآموزان به بخش كاردانش و فني و حرفهاي در دستور كار مسوولان و متوليان امر قرار گرفته است و به دليل اين سياست درست و منطقي براي توزيع دانشآموزان در رشتههاي مختلف و تشويق آنها به گرايشهاي فني و حرفهاي، ضرورت دارد معلمان و هنرآموزان هنرستانها نيز تقويت شوند تا دانشآموزاني كه اين رشتهها را انتخاب ميكنند با رضايت ادامه تحصيل دهند و تحت آموزش معلمان توانمند و باانگيزه، خود مشوقي باشند براي ساير دانشآموزان. در حالي كه متاسفانه به دليل بلاتكليفي اين دسته از معلمان و پايين بودن حقوق و مزاياي دريافتي آنها كه به شدت تاسفبار است تا حدي كه بيراه نيست اگر واژه بردهداري را براي آن به كار ببريم، چون واقعا در شرايط اقتصادي اين مبالغ پاسخگوي حداقل نيازهاي يك خانواده حتي دو نفره نيست چه رسد به خانواده سه يا چهار و حتي پنج نفره.
لذا هم به خاطر ظلمي كه به خود اين معلمان و هم به خاطر آسيبهايي كه به تبع آن متوجه هنرجويان و دانشآموزان ميشود بايد مسوولان امر و متوليان مربوطه چارهانديشي كنند. حرفه معلمي بيش از اين نيازمند توجه است و آسيبهاي بيتوجهي به اين حرفه آثار عميق و همهجانبه و درازمدتي دارد كه بايد در سياستگذاريهاي كلان به آن در ذيل تامين نيروي انساني و تربيت شهروندان وظيفهمدار و مهارتمحور ديده شود. به نظر ميرسد تامين نيروي مورد نياز اين دستگاه فقط از طريق دانشگاه فرهنگيان و ماده 28 (جذب فارغالتحصيلان ساير دانشگاهها با يكسال آموزش معلمي) كافي نيست. از طرفي منتقدان به استخدام معلمان حقالتدريسي يا قراردادي و خريدخدمتي و آزاد هم بر اين باورند كه صرف تجربه معلمي كافي نيست، بلكه كسي بايد براي معلمي انتخاب شود كه هم ويژگيهاي شخصيتي و هم مهارت و دانش معلمي را داشته باشد.