رمان پليسي و روايتهاي ديگر
بهمن فاطمي
گفته ميشود هيچ اثر ادبي ايراني در گونه پليسي و معمايي تاكنون منتشر نشده است كه ميزان استقبال از آن بتواند اتفاقي شگفتانگيز را رقم بزند و فروشي بسيار بالا داشته باشد. اين حرف درستي است اما شايد آينده چنين نباشد و گونههاي نوپديدي بيايند كه اين قاعده نانوشته را به هم بريزند. اتفاقي كه در سطح جهاني و بالاخص در قلمرو زبان انگليسي براي ادبيات پليسي در حال رخ دادن است، هم از برقراري نسبتي جديد بين نويسندگان با مايههاي ادبيات پليسي نشانههايي دارد و هم نويدبخش مواجهه تازهاي است ميان مخاطب جدي ادبيات با اين گونه ادبي. اگرچه بهرهمند بودن از حدي از مايههاي داستان پليسي پيش از اين نيز در ادبيات داستاني در دنيا سابقه داشته و ميتوان آثار شناختهشدهاي را مثال آورد كه اگرچه در ژانر پليسي نميگنجند اما بينسبت با اين گونه ادبي هم نيستند. بهطور مثال، ادگار آلنپو را كسي به عنوان پليسينويس نميشناسد اما چه كسي ميتواند حضور عناصر و رگههايي از ادبيات پليسي را در آثار او نفي كند. از سوي ديگر آثاري هم هستند كه اگرچه در تقسيمبنديهاي بازار كتاب و حتي نزد خيلي از منتقدان به عنوان آثار ژانر پليسي شناخته و طبقهبندي ميشوند اما اگر بخواهيم آنها را با متر و معيارهاي تثبيتشده داستان و رمان پليسي تطبيق بدهيم، فرارويهاي عمده و چشمپوشيناپذيرشان از اين گونه ادبي، آشكارا به چشممان ميآيد. بيشك بخشي از اين فرارويها در اين دسته از آثار، همانطوركه بهرهمنديها از مايههاي معمايي در دسته اول، ناخودآگاه و جداي از تمهيدات ژانري و ساختاري است اما گونههاي نوپديد داستان پليسي و معمايي از آن دست كه در «كتاب راهنماي حرفهاي كارآگاهي» اثر جديديه بري ميخوانيم، اين تركيب ژانري را به عنوان تمهيدي خودآگاهانه دستمايه قرار ميدهند و در عين حال كه مسالهاي پليسي را در روايت خود دارند، آگاهانه از مايههاي ساير گونههاي ادبي بهره ميبرند.قدر مسلم اپيدمي تلفيق و بيمرز شدن ژانرها به ادبيات پليسي هم رسيده است. آيا اينگونه آثار خواهند توانست مخاطبان بيشتري را پاي روايتهاي تركيبي و تلفيقي خود از ماجراهاي پليسي بنشانند؟ اين پرسشي است كه پاسخش تنها در قالب پيشبينيها ميگنجد و هر گونه قطعيتي درباره آن را زمان تعيين ميكند.