پنج دليل براي اينكه بدانيم چرا كمديهاي شكسپير اهميت زيادي دارند
شكل دگر خنديدن
اميد طاهري
‘نويسنده و منتقد تئاتر
اول: اينكه چرا بايد براي كمديهاي شكسپير اهميت قايل شويم از باور ما به اهميت و جديت ژانر كمدي در طول تاريخ ناشي ميشود. ژانري كه بسيار مورد كمتوجهي انديشمندان، روشنفكران و فلاسفه قرار گرفته و معمولا آن را در مرتبهاي پايينتر از تراژدي تصور كردهاند. اما در عبور از يك تاريخ بيتوجهي و خُردانگاري، اين كمدي است كه زمان و زمانه را درمينوردد و با نيشتر تيز خود هر پردهاي را ميشكافد و بيتوجه به بيتوجهيها، خود را در قالب هيچ فرم بيچون و چرايي محدود نميكند و همواره در كنار مردم ميايستد تا يا آنها را متوجه رذالتهاي خودشان كند يا رذالتهاي حاكمان را برايشان آشكار كند.
اما اين ويژگي و كاراكتر كمدي از كجا آمده؟! چطور رشد يافته و امروز هم مانند هر دوران ديگري در طول تاريخ براي مردم زمانه خودش تازگي دارد و همچنان براساس نياز انسانها به خنديدن، فرم و انديشه خود را براي ارتباط با مخاطب پيدا ميكند؟
كمدي با فرهنگ خنديدن و «بر چه خنديدن» در هر جامعهاي نسبتي ارگانيك دارد. اگر «ساتيرها» و كمديهاي «فاليك» در يونان باستان، قاطبه آثار اين ژانر را تشكيل ميدهند، بيارتباط با فرهنگ خنديدن شهروند يوناني در آن سالها نيست، بنابراين به همان نسبتي كه فرهنگ خنديدن در گذر ايام دچار تغيير ميشود(حالا يا رشد مييابد يا سقوط ميكند كه معمولا رشد مييابد) كمدي نيز از درون مدام در حال تغيير است و برخلاف برخي ژانرهاي ديگر كمدي، ژانري زنده و پوياست.
آنچه در كمديهاي اوليه يونان باستان به وجود آمد، بعدها در آثار نويسندگاني چون مناندر، پلوتوس، جانسن، شكسپير و ديگران كاملا فرو ريخت و از اساس ريخت ديگري پيدا كرد و نمايشنامهنويسان در اين ژانر آموختند كه هر قدر با آزادي عمل و فارغ از الگوهاي ثابت و پيشفرضهاي تعريف شده قلم بزنند، گويا روح كمدي بيشتر در آثارشان رسوخ پيدا ميكند و جامعه پذيراتر با آنها روبهرو ميشود.
بدون شك شكسپير در كمديهايش با چنين آزادي عملي درخصوص اين ژانر كهن برخورد ميكند. او چندان تابع سنتهاي كمدينويسهاي پيش از خود نيست. معمولا شيوهاي تلفيقي را در كمديهايش استفاده ميكند. همانطور كه گاهي در تراژديهايش نيز رگههايي از كمدي را ميتوان يافت در كمديهايش همه چيز را فداي خنداندن مخاطب نميكند. او با بهرهگيري از تخيلي قدرتمند از مرزهاي عيني عبور ميكند و با آميزش جهان پريان و ديوها و انسانها، آن مضامين انساني موردنظر خود را حتي در كمديهايش ايجاد ميكند و ارزشهاي اصيل انساني را فداي شادباشي افراطي مخاطبش نميكند. در نمايشنامههاي كمدي شكسپير، عشق همچنان در جايگاه رفيع خود باقي ميماند و حتي از همنشيني با رذالتها و هوسها و پلشتيهاي بشري، نمود بيشتري از شأنيت عشق را ميتوانيم در آثارش دريابيم. اگر بخواهم پنج دليل مهم براي اهميت كمديهاي شكسپير بيان كنم اين نخستين دليل بود.
دوم: اغلب كمديهاي شكسپير مبتني بر موقعيت هستند. قصهپردازي كه استعداد شگرف اين انگليسي نابغه است در كمديهايش به اندازه تراژديهايش وجود دارد. او در نمايشنامههاي كمدياش نيز مخاطب را در پيچ و خم رخدادهاي دراماتيك حركت ميدهد و با ايجاد موقعيت كميك، يا شخصيتهاي كميك و برخورداري از ديگر تكنيكهاي كمدي، نمايشنامه را هويت ميبخشد. از طرفي قصههاي او همانند آثار تراژيكش محدود به زمان و مكان نيستند و خاصيت جهانشمولي در كمديهايش نيز موجود است. اگرچه طبيعي است كه برخي از اصطلاحات، شوخيها، ارجاعات و... در آثار هر نويسندهاي هست كه برآيند جغرافيا و دوره زيستي اوست. اما در مورد آثار شكسپير همين موارد است كه دراماتورژي آثارش را وسوسهانگيز ميكند، چراكه گويا در پس همين موارد اندك نيز يك امكان جهانشمولي نهفته شده است. كاراكتر شكسپير شاعر و قدرت ثابت شده او در عظمت بخشي به زبان آثارش در كنار كاراكتر منتقد و تيزبين او در لحظههاي خلق كمدي حضور دارد و ما آثار همنشيني اين دو را در نمايشنامههاي كمدياش ميبينيم.
سوم: شكسپير ميراث گذشته را در راستاي خلق مضامين موردنظر خود، آنطور كه جهان اثر ميطلبد مورد استفاده قرار ميدهد. او تاريخنگاري نميكند. اگرچه برخي پژوهشگران معتقدند بسياري از قصههايش را از متون كهن يا نقلهاي شفاهي برگرفته اما چيزي كه درنهايت ايجاد ميشود يك هويت مستقل است كه فرم و مضمون منحصر به خودش را دارد. يك نمونهاش را در «كمدي اشتباهات» او ميتوان ديد و مورد بررسي قرار داد. «پولوتوس» نمايشنامهاي دارد به نام «برادران مناخموس» كه همان قصه و موقعيتي است كه بعدها شكسپير در كمدي اكتشافات مورد استفاده قرار ميدهد. مقايسه اين دو نمايشنامه تصوير روشني از روند تكاملي درامنويسي از پولوتوس تا شكسپير را به تصوير ميكشد. آنچه در كمدي اكتشافات شكسپير وجود دارد علاوه بر مزيتهاي زباني كه جاي بررسي دقيق دارد، امكان رسيدن به فرم در اجراي اثر است. شكسپير اين ويژگي را در ديگر كمديهاي خود نيز ايجاد كرده. در واقع عناصر متن بهگونهاي انتخاب و چيدمان شده است كه در راستاي مضمون موردنظر، امكانات قابلتوجهي را دراختيار ذهن كارگردان قرار ميدهد تا به رنگي منحصربهفرد در اجرا دست يابد. مولفههاي موجود در نمايشنامههاي كمدي شكسپير، فراتر از محدوديت مبتذل و سطحي كمدي كلام هستند و مدام با ارزشهاي قصهاي دراماتيك و عناصر آشناي آثار نويسنده در تعامل هستند بههمين دليل در كارگرداني به شدت امكان جريان و جولان ايجاد ميكنند و از همين روست كه مانند تراژديهايش، كمديهايش نيز در هر جغرافيا و فرهنگي كه اجرا شده، رنگ خاص خودش را دارد.
چهارم: شكسپير همانطور كه ذات غيروابسته و رهاي كمدي ميطلبد در نمايشنامههاي كمدياش، نوعي ساتورنالي(شادخواري و رهايي از قيد و بندهاي مرسوم و معمول در نظم شهري) را عامل اصلي چيرگي و تسلط بر پليديها عنوان ميكند و معمولا بعد از اين رخدادهاي ساتورنال است كه آن جشن و سرور پاياني اتفاق ميافتد. اين رها بودگي از قيد و بندهاي مرسوم از نوعي تفكر جسورانه ناشي ميشود كه ميتواند از فريز شدن عقل انسان در سكون و ركودي كه معمولا قدرتها و نيروهاي شر براي آدمي ميخواهند، جلوگيري كند. اگرچه ممكن است برخي نمايشنامههاي او برخلاف آنچه عدهاي معتقدند كه كمدي بايد سياسي باشد فاقد اين ويژگي است اما همين كمديهاي اعيادي و همين ويژگيهاي ساتورنالي در اغلب فرهنگها عاملي است براي از پاي درآوردن ديو شروري كه چيزي جز اندوه و ماتم براي آدمي نميخواهد.
پنجم: با وجود اينكه شكسپير نسبت به پيشينه كمدي در قيد قوانين و چارچوبهاي سنت كمدينويسي نيست اما در مجموعه آثارش ميتوانيم به كارگيري ماهرانه شيوهها و تكنيكهاي مختلف كمدي را ببينيم. مولفهها و امكانهاي كمدي همچون استفاده از بدن زنانه، به كارگيري قدرتها و جسارتهاي مجنون و دلقك، بهرهگيري از كمدي اعيادي و كارناوالها و جشنها و رسوم مختلف و... در نمايشنامههاي شكسپير به نحو خلاقانهاي مورد توجه قرار گرفته كه در عين حال اسير قالبهاي پيشين اين مولفهها نباشد. شكسپير گاهي حتي كاراكتر دلقك را در نمايشنامههاي تراژدياش نيز مورد استفاده قرار ميدهد و از اين امكان كمدي براي بيان پلشتيها به عنوان مثال ليرشاه توسط دلقكش بهره ميبرد، بنابراين به لحاظ برخورداري از ظرفيتهاي شناخته شده كمدي به شكلي خلاقانه، نمايشنامههاي كمدي شكسپير داراي اهميت هستند.
و در پايان: كمدي از دوران اليزابت تاكنون باز هم زنده بوده و از حركت نايستاده است. اگرچه اين ژانر به دليل خاستگاه و ظرفيت ماهوي كه براي غلتيدن به دام ابتذال دارد بسياري اوقات تبديل به يك لودگي بيسروته و بياثر ميشود كه جز باج دادن به مخاطب و خالي كردن جيبش، هدفي ديگر ندارد اما شكلگيري يك كمدي كه صاحب مضموني انديشمندانه و فرمي هارمونيك باشد هرگز به راحتي امكانپذير نيست و نيازمند نوابغي است كه بتوانند مجموعهاي از شرايط پيچيده را خلاقانه و باتوجه به وضعيت زمانه و جامعه درنظر بگيرند و اثري كميك را به وجود بياورند.
كمدي همواره در كنار خنده تعريف شده است و معمولا يك كمدي اگر موفق به خنداندن مخاطب نشود را اثري موفق نميدانند. اما پيچيدگيهاي ژنريك آن و تعريف گريزياش و تجربههاي متعدد و متفاوتي كه طي دهههاي متمادي انجام شده، امروز ديگر حتي الزام خندهآور بودن كمدي را مورد شك قرار داده و اين ژانر را از يك تفريح و سرگرمي براي شادخواري و گذران اوقات فراغت به امكاني براي نقد، امكاني براي يورش بر پلشتيها و امكاني براي توليد انديشه و توليد فرم مبتني بر انديشه تبديل كرده است. كمدي هرگز از زندگي ما خارج نخواهد شد. حتي اگر براي مثال بعد از فرو ريختن برجهاي دوقلو، امريكاييها براي مدتي كمدي و گسترش كمدي در آن روزهاي تلخ را ممنوع كردند. كمدي از ميان آتش سر بر ميكشد و حتي گاه در تلخترين لحظهها نيز به يك بهانه كوچك، خودش را نشان ميدهد. مگر تلختر از وضعيتي كه براي ليرشاه ايجا شده در عالم درام چيزي هست؟! اما در همان تلخي اين تنها دلقك است كه ميتواند حماقت لير را به رخش بكشد بيآنكه لير سر از گردنش جدا كند. اين ظرفيت كمدي است كه ميتواند در تلخترين شرايط، بيآنكه لودگي كرده باشد، تيغ برنده و نيش كلام خود را به كار بگيرد تا مگر از ميانه تباهي، اميدي نمايان شود.
نمايشنامهنويس و منتقد