بيماريِ توأمان فقر نظري و دل در گرو اجراي شكسپير داشتن
وقتي صحنه دچار لكنت ميشود
بابك احمدي
مرور سرانگشتيِ عناوين انتشار يافته حول آثار ويليام شكسپير در سراسر جهان هوش از سر ميپراند. از منظر اهميت، بيراه نيست اگر او را با حكيم طوس مقايسه كنيم كه هر دو شخصيت امكانات زباني و واژگاني خيرهكنندهاي به فرهنگ دوران خود و پس از خود افزودهاند. نقشي كه شكسپير در ادبيات انگليس ايفا كرده، به قدري پررنگ و قابل تحسين است كه او را همتراز با فردوسي در شعر فارسي و هومر در شعر لاتين ميدانند. او را پدر ادبيات امروزين انگليسي نيز مينامند، فقط به اين نكته دقت كنيد كه براساس بعضي پژوهشها تعداد لغتهاي غيرتكراري آثار شكسپير
۲۹ هزار و ۶۶ عدد بوده و محققان كلمات جديدي كه او به انگليسي افزود را تا يكهزار و ۷۰۰ كلمه شمردهاند. به فهرست فيروزمنديهاي اين نويسنده و شاعر ميتوان همينطور افزود، ازجمله اينكه روزي در جهان سراغ نداريم كه يكي از آثار خلق شدهاش توسط گروههاي تئاتر روي صحنه اجرا نشود. زماني جايي خواندم كه هر 30 روز يكبار كتاب يا پژوهشي مرتبط با نوشتههاي نويسنده شهير انگليسي منتشر ميشود. بنجانسون، نويسنده بااستعداد و تواناي همعصرش، بارها لب به ستايش او ميگشايد. تعدادي از نمايشنامههايش در كشور ما بارها به صحنه رفته و بخشي هم اصلا به زبان فارسي ترجمه نشده است. دانشجويان در سالهاي اخير بهواسطه دو عنوان كتاب «شكسپير معاصر ما» و «جنسيت رزاليند» نوشته يان كات، نظريهپرداز، منتقد و فعال سياسي لهستاني كه به كوشش رضا سرور ترجمه شد، با شيوه ديگري از مطالعه آثار نويسنده و البته اجراهاي برگرفته از نمايشنامههايش در دورههاي سياسي- اجتماعي گوناگون آشنا شدهاند. اهميت نگاه يان كات به آنچه كارگردانان تئاتر با آثار شكسپير انجام دادهاند به قدري حائز اهميت بوده كه گفته ميشود تلاشهايش تاثير بسزايي در بازخواني نمايشنامهها داشته؛ مخاطب ايراني هم زماني بيشتر با نتيجه عملي پژوهشها و مطالعات چهرههايي مانند يان كات و ديگران آشنا ميشود كه هر از چندي به تماشاي اجراي «مكبث»، «هملت»، «شاهلير»، «ريچارد سوم» و... گروههاي خارجي مينشيند. جايي كه شما كاملا اهميت مطالعات ميانرشتهاي و نگاه پژوهشمحور به اجراي يك متن نمايشيِ صدهابار به صحنه رفته را با تمام وجود درك ميكنيد. در مقابل اما، اجراهاي داخلي نه تنها در زمينه ايدههاي اجرايي پيشنهاد چشمگيري ارايه نميدهند، بلكه درخصوص خوانش اثر و تطبيق آن با وضعيت جاري جامعه بهشدت دچار مشكل و لكنتند؛ نقصي اساسي كه به نظرم اگر تعريف درستي از حضور و كار دراماتورژ در تئاتر ايران وجود داشت تا حدي تخفيف پيدا ميكرد. جز نمونههاي انگشتشمار، اين فقدان و كاستي وقتي به كمديهاي شكسپير ميرسيم فاجعهبارتر نيز ميشود؛ جايي كه صرف بيان متلكهاي سياسي
مد روز كافي است كه لبخند رضايت را روي لبهاي تماشاگر و گروه اجرايي بنشاند. يعني انگار اهميت نويسنده، اعتباري كه زمان به درامهايش بخشيده و توجه نظريهپردازان و دانشگاهيان سراسر جهان به آثارش هيچ تاثيري بر هنرمند ايراني نداشته است. چنانكه در ايران بارها با اجراي «روياي شب نيمه تابستان»، «رام كردن زن سركش» و «كمدي اشتباهات» و غيره مواجه بودهايم، اما از ميان تمام آنها كه به صحنه رفتند، چه تعداد ميتوان مثال زد كه امكان بررسي وضعيت زمانه را دراختيار پژوهشگر و دانشجو فراهم كند؟ احتمالا در مورد آثار كمدي با عددي نزديك به صفر روبهرو باشيم، گويي كه حتي نظريهپردازي مثل يان كات هم به دلايل روشن بيشتر به نمايشنامههاي غيركمدي و عمدتا سياسي اجتماعي شكسپر توجه ميكند، اما اينكه چرا ما به مطالعه پژوهشها توجه نميكنيم حكايت ديگري است.