• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4674 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۳ تير

وضعيت انساني در موقعيتي ضد انساني

سيد جواد ميري

اگر تاريخ تحولات بشري را انفكاكي تحليل نكنيم بل به صورت يك «كل واحد انساني» در نظر بگيريم، آنگاه نقاط عطف بشري قابل تفكيك به مفاهيمي همچون غربي و شرقي و مسيحي و بودايي و اسلامي نخواهند بود و با «معيار نوع انسان» سنجيده خواهند شد. البته ممكن است اين پرسش مطرح شود كه معيار «نوع انسان» چيست و شريعتي چگونه به اين معيار مي‌انديشيد؟
مفهوم «نوع انسان» بدين معناست كه در ميان بسياري از گونه‌هاي مختلف موجودات روي اين كره خاكي، يك نوع از موجودات به نام «بشر عاقل» (Homo Sapiens) توانسته است، كره خاكي را صورت‌بندي كند و «داراي تاريخ» شود و اين «نوع از بشر» تحولات عظيمي را در درازناي تاريك تاريخ از سر گذرانده است و در آستانه تحولات عصري (گذر از عصر كشاورزي به عصر صنعتي) دست به خلق ايده‌هاي نويني در عرصه‌هاي زيست جمعي خود زده است كه در نگاه شريعتي يكي از اين نقاط عطف «انقلاب فرانسه» بود كه 3 محور كليدي را در تحولات بشري مورد التفات بنيادين قرار داد و به صورت 3 ايده محوري «آزادي»، «برابري» و «برادري» مفصل‌بندي نظري شد.
اما شريعتي با بازخواني تاريخ تحولات اروپا متوجه يك نكته بنيادي مي‌شود و آن اين است كه آرمان‌خواهي بشر كه منجر به زايش ايده‌آل‌هاي متعالي آزادي و برابري و برادري شد در عمل آزادي و برابري را براي «جهان اروپايي» تحديد كرد و برادري را از بن بركند و آن را خوابي بيش قلمداد نكرد و از درون آن انقلاب بزرگ و ايده‌هاي متعالي «استعمار» متولد شد و كل جهان به تسخير سوژه اروپايي درآمد و نام اين استثمار با مفهوم «صدور تمدن» صورت‌بندي نظري شد.
شريعتي روح اين تحول بشري را از منظر «نوع انسان» جست‌وجو مي‌كرد و از اين منظر ظهور «انقلاب اكتبر» در روسيه را مورد تحليل قرار داد و به اين نتيجه رسيد كه ظهور سوسياليسم در جهان عكس‌العملي بود به گفتمان برساخته در پسِ انقلاب فرانسه كه «آزادي» را برجسته كرد و عدالت را به تعويق انداخت و «برادري» را خيالي بيش نخواند.
اما «انقلاب روسيه» ادعايي بر اين مدعا بود كه براي رسيدن به وحدت بشري (ايده برادري) زماني ممكن خواهد شد كه عدالت محور قرار گيرد و توزيع عدالت سرلوحه حاكميت باشد ولو مجبور شويم «آزادي» را به تعويق اندازيم زيرا وجود آزادي ممكن است جامعه جوان كمونيستي را دچار حملات «ضد انقلاب» گرداند. البته در «گفتمان شوروي» ايده برادري تبديل به نوعي «سيستم كاستي» و آرمان وحدت بشري فداي امپرياليسم شوروي و بهانه تقويت اين امپرياليسم مقابله با امپرياليسم غربي شد.
اما شريعتي متفكري نبود كه همچون احسان طبري امپرياليسم شرق را بر امپرياليسم غرب ترجيح دهد بل او به اين نتيجه رسيده بود كه علل شكست انسان در گفتمان انقلاب فرانسه اين بود كه تثليث آزادي و برابري و برادري از منظر نظري «فطري» تدقيق نشده بود و همين امر باعث شد كه بين آزادي و برابري اولي برگزيده و سومي هم بي‌معنا رها شود و معلوم نشود كه برادري معطوف به چه ساحتي است و همين كاستي نظري در گفتمان انقلاب روسيه رخ داد و تثليث آزادي و برابري و برادري از هم پاشيده و نتيجه ظهور «فرانكشتاين» ديگري در تاريخ جهان بشري شد.
اما شريعتي تثليث خويش را مطرح كرد و آن عرفان برابري و آزادي بود و استدلال او اين بود كه تا انسان با خويشتن فطري خويش نسبتي نداشته باشد نه نان خود را با ديگري تقسيم مي‌كند و نه آزادي خود را بل پيش‌تر بايد به اين معرفت و عرفان رسيده باشد كه همگي ما جزيي از يك خانواده بشري هستيم و مبناي اين عرفان و دانستن «توحيد» است و در اينجا توحيد «يكي بودن خدا» در معناي كلامي آن نيست بل «وحدت نوع بشري» است كه در انقلاب فرانسه با مفهوم «برادري» (fraternité) مطرح شد ولي هيچگاه در عرصه نظر مفهومينه نشد و در عرصه عمل هم منجر به استعمار و امپرياليسم غربي و شرقي شد.
به سخن ديگر، شريعتي معتقد بود كه نوع انسان با ساختن تاريخ خويش به آستانه جديدي رسيده است ولي هر دو انقلاب بزرگ فرانسه و روسيه به بردگي و بندگي بشر ختم شده ولي اين آرمان‌خواهي متعالي نبايد متوقف شود و او صورت‌بندي جديدي ارايه داد كه خلاصه آن عرفان و برابري و آزادي است كه مبتني بر ايده «توحيد» است.
انقلاب ايران در مقام نظر مي‌تواند در اين چارچوب مورد خوانش قرار بگيرد و دقيقا از اين چشم‌انداز مورد نقد و بازخواني قرار گيرد كه آيادر پسِ اين گفتمان ايده آزادي و برابري و برادري در سطح جهاني محقق شد يا خير؟
كساني كه امروز داعيه‌دار نظري گفتمان انقلاب هستند چه نسبتي با شريعتي و صورت‌بندي او دارند؟ به عبارت ديگر واژه اسلام و صفت اسلامي در نسبت با اين صورت‌بندي قابل اعتنا بود والا اسلام فرهنگ در همه جاي جهان پيش از انقلاب و بعد از انقلاب جاري و ساري بوده است؛ به سخن ديگر، شريعتي وحدت نوع انساني را پيش‌شرط تحول جهاني و زايش «نوع جديد انساني» مي‌دانست و جامعه توحيدي را به اين معنا صورت‌بندي كرده بود و بر اين باور بود كه در آينده انقلابي رخ خواهد داد كه عرفان و برابري و آزادي را براي نوع بشر محقق خواهد كرد.
بنابراين شريعتي، هنوز هم شريعتي است و گفتماني كه او نمايندگي مي‌كند تا برقراري «شرك» يعني اختلاف نوع بشري از هر نوع آن: نژادي، طبقاتي، ديني، مذهبي، جنسيتي، زباني، قومي و … از درجه اعتبار ساقط نخواهد شد و اين دلبستگي به شخص شريعتي نيست بل اتكا به منظري تئوريك است كه قادر به صورت‌بندي «وضع انساني» در «موقعيتي ضد انساني»  است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون