• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4678 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۸ تير

كوروش اسدي و زندگي در متن

ليلا بابايي‌فلاح

در روزگار فعلي، سطح انتظارات و اساسا ذائقه نويسندگان و مخاطبان ادبيات داستاني نسبت به آنچه در دهه‌هاي اخير رواج داشته، نزول كيفي چشمگيري پيدا كرده است. كوروش اسدي از قليل نويسندگان عصر ما بود كه تا آخرين لحظه به تقدس ادبيات داستاني متعهد باقي ماند و مطابق با يك باور قلبي، خود را از در افتادن به عرصه ابتذال و سطحي‌نگاري حفظ كرد.
اسدي تمام زندگي‌ خود را وقف نوشتن كرده بود. او جز نوشتن، كاري نمي‌دانست؛ از اين‌رو ششدانگ حواس و زندگي‌اش را وقف داستان‌نويسي كرده بود. براي اسدي، نوشتن نه براي زندگي، بلكه خود زندگي بود. دنياي او در نوشتن و گفتن از داستان خلاصه مي‌شد و در اين راه هيچ ‌وقت قلم به نان و نام نفروخت.
ارزش و احترامي كه براي مخاطب قائل بود، موجب مي‌شد تا اثري را عجولانه به اتمام نرسانده باشد. وي براي كارهايش بيش از آنچه لازم بود، وقت مي‌گذاشت و اين وسواس موجب مي‌شد تا هيچ مورد نسنجيده‌اي در آثارش يافت نشود.
وي از همان شروع داستان‌هايش، همراهي خواننده را خواستار مي‌شد و مخاطبانش را در جايگاهي قرار مي‌داد كه پا به پاي داستان جلو آمده و همراه با نويسنده در كشف و شهود قصه مشاركت داشته باشند؛ اين كار باعث مي‌شد كه مخاطب در جادوي داستان غرق شده و همسان با نويسنده، لذتي شگرف را تجربه كند.
اين فضاي داستاني، مخاطبان هوشيار را به چالشي جذاب دعوت مي‌كرد. مخاطباني كه مي‌توانستند متوجه خطوط نامريي بين سطور شده و لايه‌هاي پنهان كتاب‌هايي مثل «كوچه‌ ابرهاي گمشده» را در ذهن خود تكميل كرده و به پايان برسانند.
نگاه او به داستان، همانند انديشيدنش عميق بود؛ وي حريصانه آموخت و آنچه آموخته بود را به بهترين شكل ممكن به كار گرفت.
اسدي توجه ويژه‌اي به همه هنرها داشت و اعتقادش بر اين بود كه براي خوب نوشتن بايد هنرهاي ديگر را نيز دانست و از لطافت آنها براي غناي هر چه بيشتر داستان بهره جست؛ جهان داستاني او پر است از نشانه‌هايي كه با وسواس و حرمت بسيار از نقاشي، موسيقي، شعر و سينما الهام گرفته شده است.
توصيه او به دوستان و شاگردانش، بالا بردن سواد بصري از طريق تماشاي دقيق آثار هنري و افزايش حساسيت قوه سامعه از طريق شنيدن موسيقي‌هاي ناب بود. خوب ديدن و شنيدن آثار خوبي كه ذهن را براي پرواز و ارتفاع‌بخشي به قوه تخيل ياري مي‌رساند. اينها همه و همه مقدماتي مي‌شد براي وسعت‌بخشي به ديد هنري و گسترش جهان‌بيني داستان‌نويس.
يكي از نمودهاي عيني تاثيرپذيري اسدي از هنرهاي ديگر، ملموس بودن ريتم موسيقي‌هاي مورد علاقه‌اش در داستان‌هاي اوست. رازهاي فرمي و محتوايي نهفته در ادبيات كهن نيز يكي از منابع الهام كوروش اسدي بود؛ وي معتقد بود نثر داستان نيز مانند آثار منظوم كهن بايد اطوار داشته باشد. حس داشته باشد؛ مي‌گفت در زمان نوشتن روي نبض‌تان حركت كنيد. به اين طريق، حسي را كه مي‌شناسيد و تجربه آن را داريد، به زير پوست شخصيت‌هاي داستان‌تان تزريق مي‌شود و شخصيت‌هاي‌تان رنگ و بوي حقيقي و ملموس پيدا مي‌كند. همه اينها به عنوان موارد جزيي در خدمت كليت داستان قرار مي‌گرفت.
شايد يكي از مهم‌ترين دغدغه‌ها و آزردگي‌هاي فكري او نبود نقد در عرصه داستان‌نويسي بود. ايشان در كلاس‌هاي خود كه از دهه هشتاد، سه‌شنبه‌ها برگزار مي‌شد به شكل كاملا بي‌رحمانه (ولي دقيق و آموزنده) داستان‌هاي قرائت شده را نقد مي‌كرد. در اين جلسات سراغ نقد آن دسته از كتاب‌هاي سطح پاييني كه به دليل مسائل جانبي به چاپ‌هاي چندم مي‌رسيدند هم مي‌رفت. دلگيري اسدي از كنار گذاشته شدن آدم‌هاي جدي از عرصه ادبيات داستاني و نبود نقد مناسب براي آثار كم‌مايه، به مرور سايت ادبي خيشخانه را شكل داد و خوشبختانه از نقدها و مطالب آن استقبال خوبي شد.  كوروش اسدي در آخرين اثرش با نام «كوچه ابرهاي گمشده» به اندازه همه سال‌هايي كه خود واقعي‌اش را پنهان كرده بود، زبان به آشكارسازي گشود و به نظرم اين اثر در خود، بازتاب نوعي وصيتنامه است و در زيرمتنش كارگاه داستان‌نويسي بنا نهاده كه هيچ‌گاه پايان ندارد و با هر بار خواندن آن مطلب تازه‌اي فراگرفته مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون