قصه ضمانت امام رضا (ع) براي يك آهو در برابر شكارچي كه به «ضامن آهو» شدن او معروف شد سبب شده تا در تقويم، روز ميلاد هشتمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت - روز ميلاد ضامن آهو- را روز محيطبان تعيين كنند، اما اين نامگذاري هنوز رسميت نيافته است. با اين حال توجه به اهميت و نقش محيطباني در كشور سبب شده تا حتي به صورت غيررسمي اين نامگذاري را بهانه پرداختن به محيطبانان قرار دهيم. در هفتهاي كه پشتسر گذاشتيم در ستوني تحت عنوان «تا روز محيطبان» ديدگاهها و يادداشتهايي از محيطبانان منتشر كرديم تا فضايي براي آشنايي بيشتر مردم با محيطبان و محيطباني ايجاد شود. حالا در ادامه آن بحث و در حالي كه ديروز روز ميلاد ضامن آهو بود با يكي از ضامنان محيطزيست و حياتوحش گفتوگو كردهايم. منطقه حفاظت شده كالمند بهادران كه در حوزه استحفاظي شهرستان مهريز استان يزد واقع شده، حدود ۲۴۰ هزار هكتار وسعت دارد. اين منطقه در حال حاضر ۵ پاسگاه محيطباني و يك سايت پرورش گور ايراني دارد كه در سال ۱۳۷۶ با تعداد
۴ راس گور راهاندازي شد و جمعيت گورهاي آن هماكنون به ۵۰ راس رسيده است. از اين سايت پرورش تاكنون نزديك ۵۰ گور به ساير سايتها مانند پارك ملي كوير، بردسكن، كرمان و شيراز منتقل شده است. به سراغ جواد شكوهي، محيطبان و سرپرست باسابقه منطقه حفاظتشده كالمند بهادران رفتيم؛ كسي كه دوست ندارد نه براي محيطبان و نه براي هيچ شكارچي اتفاقي تلخ رخ بدهد بلكه باور دارد كه فقط با فرهنگسازي است كه ميتوان محيطزيست را نجات داد.
چطور شد كه شما شغل محيطباني را انتخاب كرديد؟
من از سال ۸۰ به صورت شركتي استخدام شدم. در وهله نخست قرارداد بستيم و وارد اداره محيطزيست شدم، اما پيشزمينه اين كار را داشتم، چون پدرم (خسرو شكوهي) در يزد محيطبان بودند و من نيز سابقه همراهي با ايشان و گشتهاي محيطزيست را داشتم.
از همان زمان كودكي، كار پدرم را دوست داشتم بنابراين اول به صورت شركتي وارد اداره محيطزيست مهريز، منطقه حفاظتشده كالمند شدم و بعد از حدود ۶ الي ۷ سال كه ديگر شركتهاي خدماتي از رونق افتاده بودند، مستقيم با اداره مهريز قرارداد بستم تا سال ۹۳ كه درنهايت به صورت پيماني استخدام شدم.
من در سال ۸۸ به پارك ملي سياهكوه اردكان رفتم و آنجا مسوول منطقه شدم. در سال ۹۲ هم مسوول پناهگاه حياتوحش دره انجير بودم و البته يك سال بعدش به عنوان محيطبان نمونه كشور انتخاب شدم. در حال حاضر هم در مهريز سمت سرپرست منطقه حفاظتشده كالمند و بهادران را دارم.
تعريف شما از محيطباني چيست؟
محيطباني عشق و علاقه است به حياتوحش و طبيعت، شما به عنوان محيطبان بايد هر كاري بلد باشيد از آشپزي گرفته تا كشاورزي، دامداري، گياهشناسي، جانورشناسي، كوهنوردي، موتورسواري، مكانيكي، آپاراتي و... وقتي پمپ بنزين ماشين در بيابان كم ميآورد، محيطبان بايد بلد باشد كه دست به كار شود و با امكانات كم بايد باك را باز كند و توي آبادي هم كه معمولا پمپ بنزين پيكاب پيدا نميشود، خلاصه اينقدري بايد محيطباني بلد باشيد كه بتوانيد با پمپ يك ۴۰۵ ماشين را راه بيندازيد و با يك استارت ماشينتان روشن شود. همينهاست كه باعث شده ما عاشق اين شغل باشيم.
وضعيت منطقه حفاظت شده كالمند الان به چه صورت است؟
خدا را شكر وضعيت منطقه خوب است چون بعد از چند سال خشكسالي شرايط كمي بهتر شده و تعدادي هميار از مردم بومي براي حفاظت با ما همراه شدهاند. در كنار منطقه حفاظتشده كالمند، قرقهايي هستند كه جوامع محلي آنها را تبديل به قرق خصوصي كردهاند و نزديك ۵ الي ۶ سال است كه حفاظت ميكنند. در مهريز ۲ قرق داريم و هر قرق حدود ۱۵۰۰ راس كل و بز دارد. اين جمعيت الان به يك جمعيت پشتيبان براي منطقه ما تبديل شده و خود قرقبانها هم كمك ما هستند. قرق عليآباد چهلگزي الان حدود ۷ الي ۸ نفر نيرو دارد يا قرق روباز ۴ نفر نيرو دارد و همين نيروها كمك ما محيطبانان در محيطزيست هستند.
قرقها به مناطق حفاظتشده، نزديك هستند و از نظر من نقش يك كرويدور را بين مناطق دارند. به عنوان مثال بين منطقه شيركوه و كالمند، قرق روباز هست كه همين موضوع به جابهجايي گوشتخواران در منطقه كمك كرده يا در قرق عليآباد الان حضور پلنگ ثبت و تاييد شده كه نشان ميدهد وضعيت حياتوحش در اين منطقه خوب شده چون حضور پلنگ، يوز و كاراكال به ما ميگويد كه امنيت براي حياتوحش آنطور كه بايد در منطقه برقرار هست درحالي كه گوشتخواراني مانند گرگ و پلنگ در مناطق آزاد به راحتي شكار ميشوند اما كريدورها اجازه جابهجايي ايمن را به گوشتخواران ميدهند.
اما خود كالمند از نظر حياتوحش يا خشكسالي وضعيتش چطور است؟
خشكسالي الان دو سال است كه تقريبا كم شده و در دو سال اخير وضعيت كالمند بهتر شده. حياتوحش منطقه با گذشته فرق كرده و جمعيت آهو هم بالا رفته به طوري كه ما حدود ۱۰۰۰ راس آهو در كالمند و بهادران مهريز داريم.
شاخصترين گونه جانوري ما در كالمند، كل و بز است اما جبير، قوچ و ميش و آهو هم جزو پستانداران شاخص منطقه كالمند هستند. من خاطرم هست كه يك زماني در سياهكوه تعداد وحوش خيلي شاخص بود اما به واسطه بيماري، تعداد زيادي تلف شدند، بنابراين ظرفيت برد منطقه در جاي خود خيلي مساله مهمي است، چراكه اگر وحوش تعدادشان زياد باشد، يك بيماري ساده ميتواند كل جمعيت آنها را به راحتي از پا بيندازد. اما در مجموع وضعيت جمعيتي وحوش در شهرستان مهريز مطلوب است.
زماني كه در دره انجير بودم، موضوع تعارض با گرگ يك موضوع جدي بود. الان وضعيت به چه صورت است؟
گرگ زياد است چون معمولا مرغداريها يا گاوداريها بقاياي لاشهها را به شكل درست دفن بهداشتي نميكنند. اغلب آنها شب با نيسان ميآيند و لاشهها را كنار جاده رها ميكنند، در صورتي كه ۴ يا ۵ كيلومتر آن طرفتر جايگاه پسماند است. همين كار اشتباه باعث شده كه گرگ به جاهايي كه نبايد نزديك شود برود، در حالي كه در گذشته اصلا به اين صورت نبود. در گذشته از هر ۵ توله گرگ، يكي به زور زنده ميماند اما الان اينطور نيست هر ۵ تا توله كه به دنيا ميآيند، بزرگ ميشوند و هر ۵ تا هم زادآوري ميكنند. همين مساله معضل را دوچندان كرده.
حضور شترها بر سر آبشخورهاي حياتوحش چطور؟ اين مساله حل شده؟
شترها در مناطق آزاد اغلب هستند اما خب گاهي هم به مناطق تحت حفاظت ميآيند و در مرز منطقه آب ميخورند و ما مجبور ميشويم كه وارد عمل شويم و آنها را از منطقه بيرون ببريم.
الان از نظر شما شاخصترين بحراني كه در كالمند داريد، چيست؟
من فكر ميكنم شاخصترين مشكل ما در حال حاضر جادهها هستند، هيچ روزي نيست كه تلفات جادهاي نداشته باشيم. در ظرف همين سالهاي اخير (از سال ۸۳ تا ۹۲) نزديك ۶ قلاده يوز در يزد تلف شده، اگر از همان روز اول در مورد جادهها قدمي برداشته ميشد، مثلا زيرگذر يا روگذر ميزدند يا علائم اخطاردهنده در جاده نصب ميكردند، ميتوانست خيلي موثرتر باشد. اما الان ما از بودن يوز در يزد هيچ اطلاعي نداريم و اين به هيچوجه قابل جبران نيست، ضمن اينكه جداي از معضل جاده، مشكل معادن و سگهاي بلاصاحب را هم داريم.
در مورد لايروبي چشمهها و سختي آن هم در منطقه خودتان بگوييد.
ما هر سال آخر ارديبهشت ماه سعي ميكنيم كه تمام چشمهها را با همكاري محيطبانان و همياران لايروبي كنيم. در حقيقت اين تنها كاري است كه ميتوانيم براي حيوانات تشنه در فصل گرما انجام دهيم. در اين كار هم هيچ هدفي نيست جز رضاي پروردگار و با اينكه مسير را بايد دو ساعته با موتور طي كنيم، ولي من به شخصه لذت ميبرم وقتي كبك با جوجههايش يا ميشي با برههايش از اين آب مينوشند.
آخرين چشمهاي كه به تازگي سر زدم، دور است شايد ۱۰۰ الي ۱۵۰ كيلومتر را بايد با موتور طي كرد تا تازه سر چشمه رسيد. اين نوع چشمهها را ميتوان با سنگهاي همان محل و سيمان دورش را مثل آبانبار بالا آورد و بعد با لولهاي آب را از آن به آبشخور منتقل كرد. انجام اين كارها سخت نيست اگر ما همياران بيشتري داشته باشيم.
اما برخي جاها را بايد تا ماه خرداد صبر و بعد لايروبي كرد چون تا آن زمان احتمال وقوع سيل دارند. در مجموع اكثر چشمههاي ما وسط رودخانهها يا كنار رودخانهها هستند يعني وقتي آبي به صورت سيلابي ميآيد، آن را پر ميكند. لايروبي اين مناطق بسيار اهميت دارد چون حياتوحش مثل قوچ و ميش و آهو وقتي جايي آب نباشد، كوچ ميكند اين است كه حتما اين چشمهها بايد تميز و لايروبي شوند.
احتمالا در اين فصل بر سر چشمهها خزندگاني مانند مار هم هستند، درست است؟
بله در اين فصل قطعا هستند يعني شما بايد براي نزديك شدن به چشمه و آبشخورها حتما دقت كنيد. من خاطرم هست كه يك آب انباري در نزديك ما آبش قطع شده بود، به محض اينكه آب را وصل كرديم، ديديم كه يك شترمار آمد و شروع به آب خوردن كرد. من هنوز هم نميدانم اين شترمار به چه سرعتي بوي آب را گرفت كه نزديك چشمه آمد اما به هر صورت صحنه آب خوردن اين شترمار كه فيلم آن را هم ضبط كرديم، يكي از ماندگارترين و لذتبخشترين تجارب من است. از عزيزاني مانند آقاي محمدرضا خوشبين كه چندي قبل زحمت چند تانكر منبع آب و لوله را براي ما كشيدند هم بايد همينجا قدرداني كنم.
يكي از همكارانتان براي ما يادداشتي نوشته بود كه در خورجين موتورش نان و پنيري دارد و با همين دل به طبيعت ميسپارد تا از گزند شكارچيان و بلاياي ديگر در امان بداردش. شما درباره اين توصيف و خواستههاي محيطبانان چه ميگوييد؟
واقعيتش ما محيطبانها خواسته زيادي نداريم، اگر مسوولان بتوانند مشكلات معيشتي محيطبانها را حل كنند، قدم خيلي بزرگي خواهد بود. الان قانون حمايت از محيطبانان هست اما مربوط به زماني است كه يك اتفاقي براي محيطبان بيفتد يعني فرضا محيطباني جان خود را از دست بدهد يا حادثهاي غيرقابل جبران پيش بيايد. دو بند مربوط به معيشت محيطبانان بود كه آن را هم الان گويا كم كردند. در حال حاضر حقوق كارشناس از محيطبان بيشتر است در صورتي كه محيطبان شبانهروز منطقه تحت حفاظت را گشت و كنترل ميكند. ضمن اينكه تاكنون هيچوقت در مورد مسكن محيطبانان اقدامي نشده در حالي كه تمام ارگانها به كارمندان خود وام يا زمين در درازمدت ميدهند اما سازمان حفاظت محيطزيست متاسفانه اين مهم را جدي نميگيرد. معضل ديگر ما كمبود محيطبان است، شما تصور كنيد كالمند نزديك ۲۵۰ هزار هكتار است و ما در يزد هر ۲۵ هزار هكتار يك مامور داريم. از سوي ديگر ناوگان حمل و نقل ما هم فرسوده شده و هر روز بايد هزينه تعمير بدهيم. بنزين هم كم داريم، در حالي كه ماشينهاي شاسيبلندي هست كه گازوييلي هستند و قيمت گازوييل هم ارزانتر است. همه اينها را گفتم كه به اينجا برسم، ما محيطبانها عاشق كارمان هستيم و تقاضا داريم كه محيطبان و محيطباني را جديتر بگيرند.