• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4683 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۴ تير

داغ آن گلوله لعنتي

اعظم شادمهر

«تقديم به همسرم كه عزيزتر از جان است و تمامي محيط‌بانان و رزمندگان محيط زيست و دفاع از حيات وحش»
 قلم به دست گرفتم كه حرف حق بنويسم
هر آنچه را نتوان گفت بر ورق بنويسم
قسم به جان قلم خورده‌ام كه ناي قلم را
به دست گيرم و تا آخرين رمق بنويسم
بر آن سرم كه به رغم محيط در همه جايي
هر آنچه حق بپسندد به حقِ حق بنويسم
قريب ۸ سال است كه او لحظه‌اي طعم شيرين سلامتي را حس نكرده است و اين غم بزرگي است كه بر دلم سنگيني مي‌كند و بر بغض گلويم چنگ مي‌زند. شبي كه همسرم مورد اصابت گلوله قرار گرفت، شب پنجم فروردين ماه سال ۱۳۹۱بود كه همه ما به رسم ديرينه، آن روزها و ساعت‌ها را به سبب نوروز جشن گرفته بوديم ولي آن تاريخ براي همسرم، من و بچه‌ها بدترين نوروز عمرمان شد كه به خاطرمان مي‌ماند تا ابد. پسر كوچك‌مان تازه به دنيا آمده بود و ۵۴ روزه بود كه اين اتفاق افتاد و الان پسرم ۸ ساله شده و پدر هميشه مريض است اما براي ديده نشدن درد و غصه‌هايش تظاهر به خوب بودن مي‌كند تا فرزندان‌مان متوجه تن رنجور او نشوند.  هيچ‌كس نمي‌داند چه بر دلم مي‌گذرد آخر همسرم فقط ۳۲ سال داشت كه آن گلوله داغ لعنتي بر تن و وجود مهربان او اصابت كرد و او را مظلومانه و بي‌هيچ سلاحي بر زمين انداخت. اگر آن‌شب همسرم اسلحه داشت، آنقدر دلم نمي‌سوخت لااقل كمي دلم را تسكين مي‌داد ولي او دست خالي و بي‌هيچ سلاحي و مظلومانه مورد بي‌مهري و بي‌رحمي شكارچيان از خدا بي‌خبر قرار گرفت.  كمتر كسي مي‌داند كه او هيچ كدام از شريان‌هاي اصلي وجودش سالم نيست و بي‌نصيب نمانده از لطف گلوله ساچمه‌زني شكارچي بامعرفت كه نمي‌دانم به چه جرمي و كدامين گناه، او را لايق ظلم به اين بزرگي دانست و من فقط خدا را واسطه قرار داده‌ام كه قضاوت كند بين شكارچي و دل سوخته من و فرزندانم و همسر نازنينم.  هر روز كه مي‌گذرد، زندگي براي همسرم سخت‌تر و سخت‌تر مي‌شود و ناراحتي‌ها و نگراني‌هاي من بيشتر و بيشتر. با اينكه چندين بار روي تخت اتاق عمل خوابيده و بدنش را شكافته‌اند ولي هنوز ۵۷ ساچمه ديگر در بدنش وجود دارد كه وضعيت چند تاي آن ساچمه‌ها نگران‌كننده و خطرناك است به‌طوري كه احتمال دارد روزي خداي ناكرده پاهاي او را فلج كند چون اين ساچمه‌ها كنار نخاع و ستون فقراتش هستند و امكان خارج كردن‌شان صفر است.  همسرم فقط بايد تحمل كند و با اين درد طاقت‌فرسا كنار بيايد اما مگر مي‌شود با درد شديد كمر و خواب رفتن پاها و ذق ذق مدام تمام استخوان‌هاي پا و كمرش كنار بيايد؟ من فقط شفا و صبر و تحملش را از ضامن آهو خواسته‌ام. همسرم جانش را براي دفاع از حيات وحش و حيوانات بي‌دفاع كف دستش گرفت و بدون اسلحه به جنگ با غارتگران حيات وحش رفت و اين دركش آسان نيست. اين بزرگ‌ترين ايثار و گذشت و فداكاري است كه هر كسي نمي‌تواند دركش كند به جز عاشقان و جان بر‌كفان همين شغل شريف. براي سلامتي همه محيط‌بانان عزيز كشورمان كه واقعا مظلوم واقع شده‌اند، دعا كنيم.
همسر محيط‌بان ابوالفضل جلالي‌راد، از محيط‌بانان پارك ملي گلستان، پاسگاه محيط‌باني شارلق

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون