محسن آزموده
دائرةالمعارفنويسي و تهيه دانشنامه به عنوان يك كار پرهزينه، دستهجمعي و نيازمند استمرار و تداوم، كار سادهاي نيست. در جامعه كوتاهمدت ما كه در آن «هر كه آمد عمارتي نو ساخت» شايد بتوان گفت اين كار محال است. يعني چطور ميشود كه در همان سالهاي اول انقلاب كسي به فكر تدوين دائرةالمعارف بيفتد و كاري را شروع كند كه ديدرو و دالامبر در قرن هجدهم در فرانسه كردند و عصر روشنگري را رقم زدند؟ آنهم در سالهاي اول انقلاب كه همه به دنبال تغييرات دفعي و ناگهاني و به خيال خام خود «بزرگ» بودند و فكر ميكردند كه با انقلاب سياسي، همه كارها شده و ميتوان عالم و آدم را به يكباره دگرگون ساخت. در چنين فضايي آيا عجيب نيست كه شماري از برجستهترين استادان و پژوهشگراني را كه هر يك به علت يا دليلي از حضور در دانشگاه يا محل فعاليت سابقشان بازمانده بودند، گردهم آورده و از آنها خواست كه كار علمي كنند؟ كاظم موسويبجنوردي، رييس مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي اما از حدود بيست سال پيش از آن، حزب ملل اسلامي را بنا گذاشته بود و كار تشكيلاتي را ميشناخت و ميدانست كه چطور بايد سازماني را بنا بگذارد كه در آن طيفها و گروههاي مختلف باهم كار كنند، منتها تجربه بيستساله زندان و زندگي در كنار گروهها و جريانهاي سياسي مختلف از اسلامگرايان تا تودهايها غير از تساهل و مدارا، به او آموخته بود كه همهچيز را همگان دانند و دانش تنها دست يك عده و گروه خاص نيست. بنابراين براي گردآوري، حفظ و نشر ميراث معرفتي فرهنگ ايراني- اسلامي، بايد از همه دانشوران و انديشمندان با هر گرايشي بهره برد. اين انديشه سنگ بناي تاسيس مركزي شد كه اينك سي و هفت سال از عمر آن ميگذرد و تاكنون غير از تهيه و انتشار صدها جلد كتاب دائر\المعارفي و فرهنگنامهاي در حوزههاي مختلف فرهنگ ايراني- اسلامي و تاسيس كتابخانهاي عظيم و تخصصي در همين حوزه، شماري از محققان و پژوهشگران جوان را تربيت كرده است. اما حال اين روزهاي دائرةالمعارف بزرگ اسلامي خوب نيست و مثل خيلي از نهادهاي فرهنگي ديگر از مشكلات اقتصادي رنج ميبرد. عصر چهارشنبه چهارم تيرماه با سيدعلي ميرفتاح، سردبير پيشين روزنامه اعتماد به دفتر كاظم موسويبجنوردي، رييس مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي رفتيم تا با او درباره اقدامات اين مركز گفتوگو كنيم. نكته تلخ و دردناك اما آنجاست كه مراكزي از اين دست، هيچگاه بهطور جدي محل مشاوره و همفكري سياستگذاريهاي فرهنگي قرار نميگيرند و رسانه ملي نيز در جهت معرفي فعاليتها و محصولات آنها كاري نميكند.
دائر\المعارف بزرگ اسلامي يكي از كارهاي بزرگ و ارزشمند و بينظيري است كه آغاز شد و تداوم يافت و تعطيل نشد. مداومت چه نقشي در موفقيت اين مجموعه داشته است؟
ما نزديك به 37 سال است كه به اين كار مشغول هستيم. مديريت از بدو تاسيس تاكنون بدون تغيير بوده است. اين مداومت در مديريت خيلي كارساز بوده. البته ما اين كار را با دست خالي شروع كرديم. از روز اول خط ومشياي كه براي اينجا تعيين كرديم اين بود كه اساسا كار غيرآكادميك نكنيم و مبنا را بر كار علمي گذاشتيم. به همين دليل از روز اول به دنبال دستيابي به منابع تحقيق بوديم. دستاورد اين بينش و تلاش، كتابخانه اينجاست كه بيش از يك ميليون جلد كتاب داشته و ارزش پژوهشي بالايي دارد. ما منابع مختلف را يا فتوكپي كرديم يا خريديم يا از نمايشگاههاي جاهاي مختلف جستوجو كرديم. غناي منابع تحقيق ما حداقل در كشور ما مثل و مشابه ندارد. البته كتابخانه آستان قدسرضوي 10 هزار نسخه قرآن خطي دارد كه از نظر تاريخي بسيار ارزشمند است، بهويژه آنها كه ترجمه فارسي نيز دارد، زيرا از حيث زبانشناسي و شناخت معادلهايي كه گذشتگان استفاده ميكردند، اهميت دارد. اما هدف ما با آنها متفاوت است. ما به منابع تحقيقي و پژوهشي نيازمنديم، مثلا مقالهاي 100 سال پيش در آسياتك نوشته شده و آن را ميخواهيم. البته گردآوري منابع هم سخت است و هم خيلي پرهزينه. مثلا مقاله ابن تيميه را درنظر بگيريد؛ اين مقاله هنوز هم مشكلساز است. ما دائرةالمعارف را نزد آيتالله سيستاني مرجع تقليد بزرگ در نجف فرستاديم، ايشان خيلي تمجيد كردند و آن را افتخار ايران و اسلام خواندند، اما از يك كلمه مقاله ابنتيميه انتقاد داشتند، زيرا اول مقاله آمده بود كه ابنتيميه از «علماي» اسلام است. ايشان اين تعبير را نپسنديدند. درنظر داشته باشيد كه همين مقاله ابن تيميه را نخست محقق ارزندهاي به اسم آقاي غفاري نوشتند كه قبول نشد، بعد دكتر علياصغر حلبي اين مقاله را تأليف كردند كه آن هم رد شد، بعد آقاي يوسفي اشكوري اين مقاله را نوشتند كه اگرچه خوب بود، اما باز هم ايراد داشت. درنهايت مقاله را به مرحوم آقاي دكتر عباس زرياب خويي دادم كه در آن زمان مسوول بخش تاريخ اسلام بود و گفتم كه شما كه متخصص اين كار هستيد، زحمت آن را بهعهده بگيريد. البته حقالتاليف سايرين هم پرداخت شد، اما به هر حال دكتر زرياب متخصص درجه يكي بود كه بهرغم آنكه آثار كمي دارد، اما همين اندك بسيار ارزشمند و ماندگار است. بعد از انتشار اين مقاله يكي از آيتاللهها از قم نامهاي به من نوشتند و به مقاله انتقاد كردند و گفت چرا شما اين دشمن شيعه را به عنوان يكي از علماي اسلام معرفي كردهايد؟ به ايشان پاسخ دادم كه شما مقاله را به دقت بخوانيد، در آن به تفصيل آمده كه ابنتيميه هر جا توانسته دست به خشونت زده و عليه شيعه دروغزني كرده و عليه فلسفه و كلام و عرفان و صوفيه مطلب نوشته است. روشن است كه چنين فردي ضداجتماع است و لازم نيست كه ما بر اين نكته تاكيد كنيم، ضمن آنكه فراموش نكنيم كه او در زندان اهل تسنن فوت كرد و وقتي پيكر او را ميشستند مردم آب غسل او را به عنوان تبرك ميبردند. آثار فراواني هم نوشته است. زماني هم كه شام تحت محاصره مغولها بود، او از قلعه بيرون ميآيد و با مغولها مذاكره ميكند. بنابراين ابنتيميه انسان عجيب و غريبي بوده و او را ميتوان نياي وهابيون خواند. بعد از او شاگردش ابنقيم است و از سلاله ابن قيم، محمد ابن عبدالوهاب پديد آمد. البته جد اعلاي اين سلفيها، احمد بن حنبل است كه از اصحاب نقل بود و هر گونه تعقلي را در فهم و تفسير متون ديني نميپذيرفت و بسيار به ظاهر متون ديني توجه داشت. به دنبال او بود كه اين نحله فكري پديد آمد كه ابن تيميه و ابن قيم و ديگران از آن دستهاند. داستان اصحاب نقل در برابر اصحاب عقل مفصل است.
رد پايش را در شيعه هم ميتوان يافت؟
خوشبختانه شيعيان جزو اصحاب عقل هستند.
البته بعدا رگههاي آن در ميان برخي شيعيان هم پديد آمد.
بله، متاسفانه ما شيعياني داريم كه عملا عقل را تعطيل كردهاند، در حالي كه ما اصحاب عقل هستيم. شيعه حسن و قبح را عقلي و فراديني ميداند و معتقد است كه پايه حسن و قبح عقل است. به عبارت ديگر شيعه به فضيلت عقلي حسن و رذيلت عقلي قبح قائل است. رذائلي چون وطنفروشي، دروغ، خيانت، دزدي، بيوفايي و... به لحاظ عقلي و بالذات بد و ناپسند هستند. حسن و قبح اين فضايل و رذايل در طول صدها هزار سال تكامل بشر پديد آمده است و ما انسانها به ارزشهايي اخلاقي دست يافتهايم كه اين ارزشها براي حفظ بقاي ما و انسان شدن اين موجود دو پا نقش اول را دارد. بنابراين ما حتما بايد در استنباط احكام، اخلاق و عقل و علم به معناي «ساينس» را دخالت دهيم. متاسفانه الان برخي از علماي ما با آنكه به ظاهر اهل عقل هستند، ولي بيشتر توجه به ظواهر دارند و در فهم متون ديني عقل و اخلاق و علم را دخالت نميدهند.
به نظر ميرسد كه كار شما هم منتقداني جدي دارد و هم رقبايي. در جايي كه عالم روشن ضميري چون آيتالله سيستاني انتقاد ميكند، تكليف باقي روشن است...
البته ايشان در وهله اول از اين كار بسيار تمجيد كردند و آن را افتخار ما و ايران خواندند و تنها آن تعبير «علماي اسلام» برايشان ثقيل بود كه من در چاپ بعدي به ويراستاران گفتم كه آن را به نحوي تصحيح كنند و نظر حضرت آيتالله سيستاني را رعايت كنند.
به طور كلي آيا شما واكنشهاي تندي ميبينيد؟
ما در اين زمينه گاهي تقيه ميكنيم. البته تلاش اين است كه تمام وجوه فرهنگ ملي و فرهنگ اسلامي را در برنامه خودمان بگنجانيم. مثلا تاريخ ايران را در 20 جلد تهيه كرديم كه پروژه بسيار بزرگي بود. البته من خودم به اين كار انتقادهايي دارم و الان ويرايش مجدد آن را در دست تهيه داريم. به هر حال كار بزرگ دسته جمعي كه شمار كثيري در آن سهيم هستند، بسيار مشكل و پيچيده است و لازم است كه براي پيشبرد آن انعطافپذيري داشته باشيم. اما واقعيت اين است كه هميشه آثار ما در ويرايش اول مثل چركنويس است و تازه از ويرايش دوم است كه ميتوانيم همه مطالب را از صافي بگذرانيم و غربال كنيم و سره را از ناسره جدا كنيم و به نقايص و مشكلات خودمان پي ببريم. كار دائر\المعارف بسيار دشوار است. درست است كه من سرويراستار هستم، اما شخصا كه در تمام علوم متبحر نيستم و بنابراين بر سيستم تكيه ميكنم. اين سيستم است كه جوانان را پرورش ميدهد. استاد شفيعيكدكني وقتي جلد سيزدهم منتشر شد (الان جلد 24 هم منتشر شده است)، به من زنگ زد و گفت، تبريك ميگويم، نه به علت انتشار جلد سيزدهم، بلكه به اين علت كه در اين مجموعه جواناني حضور دارند و اين نشان ميدهد كه شما اين جوانان را خوب تربيت كردهايد. منظورم اين است كه اينجا سيستمي هست كه جوانان تحصيلكرده به خوبي تربيت ميشوند. متاسفانه اين جوانان در دانشگاه تربيت نميشوند. سيستم اينجا براي آموزش علمي-پژوهشي معجزه ميكند. در وهله اول كسي كه به عنوان پژوهشگر و نويسنده به اين مجموعه وارد ميشود، از او ميخواهيم كه منابع تحقيق يك مدخل را پيدا كند، بعد به او ميآموزيم كه چگونه منابع تحقيق را جستوجو كند. بعد از محقق جوان ميخواهيم فهرست مقالات فارسي را كه مرحوم ايرج افشار شروع كرده بود و
6 جلد آن را چاپ كرد و ما آن را تا جلد 13 ادامه دادهايم، نگاه كند. خلاصه يك محققي كه به اينجا ميآيد، بايد شمار زيادي از منابع را ببيند و بايد ياد بگيرد كه با منابع دست اول كار كند. اينطور است كه يك محقق تربيت ميشود و ياد ميگيرد كه چه كار بايد بكند و با روش علمي پرورش مييابد. من با سرويراستار دائرةالمعارفها و دانشنامههاي مختلفي از كشورها و جوامع مختلف صحبت كرده و متوجه شدهام كه مشكلات مشابه زيادي داريم. مثلا با سرويراستار بريتانيكا در همايشي در آنكارا مفصل بحث كردم. انسان بسيار فهميدهاي بود و خيلي كار ما را تاييد ميكرد و ميگفت اميدوارم روزي ما به شما برسيم، زيرا ما اين امكانات را كه شما دراختيار داريد، نداريم. من به او گفتم كه ما يك دهكده به وجود آوردهايم و امكانات پژوهش را در آن دهكده فراهم كردهايم. اين كار عمده ما است. در غير اين صورت نميتوانستيم با خاورشناسان غربي كه از 300-200 سال پيش سابقه تحقيق دارند و ما روش علمي را از آنها ياد گرفتهايم، هماوردي كنيم. البته متناسب با وضعيت و شرايط خاص خودمان، چيزهايي به آن افزودهايم. مثلا وقتي مقالهاي در بريتانيكا را ميخوانيد، ميبينيد كه منابع آن به صورت الفبايي عرضه نشده است، اما ما در پايان هر مقاله چنين كاري را براساس نام اشهر نويسنده انجام ميدهيم.
ايده دهكده پژوهشي از كجا به ذهن شما آمد؟
ميدانيد كه من پيش از انقلاب سالها در زندان بودم و در آنجا كارم مطالعه و تحقيق و تعامل فكري با گروههاي مختلف به ويژه گروههاي ماركسيستي بود. به خاطر دارم گاهي چندين ساعت با آقاي محمدعلي عمويي كه از كادر مركزي حزب توده بود، دور حياط راه ميرفتيم و بحث ميكرديم. يا چندين سال جاي خواب من در كنار آقاي دكتر هاشم بنيطرفي بود. ايشان كتاب طبيعت، منشأ و تكامل آن از الكساندر اپارين، زيست شيميدان اهل شوروي را ترجمه كرده بود و در برخي موارد در ترجمه با من مشورت ميكرد. مثلا يك بار به من گفت
«purposely» را «متضمن مقصود» ترجمه كردهام، نظرت چيست؟ من گفتم خيلي خوب است و ما هم معتقديم حيات متضمن مقصود است. خلاصه آنكه زندان براي من يك محيط آكادميك در سطح بسيار بالا بود. در همان جا بود كه به اين نتيجه رسيدم كه دست ما از لحاظ منابع تحقيق خالي است و مرتبا نگران بودم كه بچههاي ما كمونيست نشوند. اقتصاددان مرحوم سيدمحمدباقر صدر كه در واقع نقدي بر اقتصاد سياسي ماركسيسم بود را در زندان و صرفا با استفاده از تنها يك كتاب المنجد ترجمه كردم. آن را به يك افسر نگهباني كه ديده بودم نماز ميخواند، در روز ملاقات كه خلوت بود، در زير هشت دادم و از او خواستم آن را به خواهرم تحويل بدهد. به او گفتم جناب سروان خيلي از جوانان در دانشگاهها كمونيست ميشوند و اين كتاب كمك ميكند كه جلوي اين حركت گرفته شود. او استقبال كرد و كتاب را پنهاني به خواهرم داد. خواهرم هم آن را به رابطي تشكيلاتي داد كه منتشر كند. بعدا بازجويي به اسم نيكطبع كه خيلي خشن و جلاد بود، به زندان آمد و به من گفت «آقاي رييس، اين كتاب را چطور رد كردي؟» هر چه گفتم آن را بيرون از زندان ترجمه كردم، قبول نكرد! هر كاري كرد، نتوانست از من حرفي بيرون بكشد. البته بعدا چريكهاي فدايي خلق يا مجاهدين او را با بمب كشتند. خلاصه آنكه ايده تشكيل دهكده در زندان به ذهن من خطور كرد. من در زمان بختيار كه همه زندانيان سياسي آزاد شدند، آزاد شدم. در سالهاي اول انقلاب مسووليتهاي مختصري داشتم، اما بعدا تصميم به كار علمي و فرهنگي گرفتم و سياست را بوسيدم و كنار گذاشتم. البته كسي كه سوءسابقه! دارد، گهگاه وسوسه كار سياسي ميشود. اما من كوشش ميكنم با خودم مبارزه كنم و فقط كار علمي كنم. وقتي تحقيق كردم ديدم اولين چيزي كه كم داريم، منابع تحقيق است. از بزرگان علم و ادب ايران دعوت كردم. در وهله اول عموم آنها ميگفتند كه اين كار شدني نيست و ما قادر به انجام آن نيستيم، به دو دليل: 1- منابع تحقيق نداريم، 2- در تمام حوزهها و موضوعات تمدني و فرهنگي و علمي متخصص نداريم. من در زندان تحمل و صبر و شكيبايي زياد و مأيوس نشدن را ياد گرفته بودم، بنابراين كار را ادامه دادم و راههايي را پيدا كردم، ازجمله فتوكپي كردن كتابهايي كه نميتوانستيم بخريم يا تهيه كنيم. حدود 200 هزار جلد كتاب فتوكپي تهيه شد. هر چه پول گيرمان ميآمد، كتاب ميخريديم. آن زمان حقوقها كم بود و تعداد نيز كم بود و بنابراين بيشتر دنبال جمعآوري منابع تحقيق بوديم كه هنوز در حال گسترش است، با اين تفاوت كه امكانات مالي سابق را نداريم. بار ما سنگين شد ولي درآمدمان چندين سال است كه در حال ركود است. در زمان آقاي روحاني بودجه ما قطع شده است.
الان هيچ بودجهاي نداريد؟
خير، سابقا كمك دولتي ميگرفتيم، الان هيچ چيزي نميگيريم. دليلش را نميدانم...
مي گويند پول ندارند؟
كليتش را ميدانم. اما فقط مساله پول نيست.
متاسفانه در كشور ما وقتي مشكل مالي پديد ميآيد، اولين جايي كه صدمه ميبيند، مراكز فرهنگي هستند. اين به عهده متوليان اين مراكز فرهنگي است كه از كار خودشان دفاع كنند. شما به عنوان رييس مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، وقتي با اين فشارها و محدوديتها مواجه ميشويد، چگونه بالادستيها و جامعه را متقاعد ميكنيد كه بايد اين كار را ادامه داد؟ به عبارت ديگر دائرةالمعارف چه خلأيي را پر ميكند و چه ضرورتي دارد؟
دائر\المعارف تمام داشتههاي فرهنگي و ذخاير علمي و فرهنگي در رشتههاي مختلف را به صورت روشمند عرضه ميكند و زنده نگه ميدارد و حفظ ميكند. دائر\المعارف ميراث فكري و فرهنگي و علمي ما را حفظ و به آيندگان منتقل ميكند. كسي كه يك دوره دائرةالمعارف داشته باشد، گويي يك كتابخانه بزرگي در خانه دارد، زيرا در همه زمينهها كتاب مرجع است. به همين دليل است كه ما به منابع تحقيق اهميت ميدهيم و هر مقاله را چندينبار ويرايش ميكنيم، زيرا دائر\المعارف فصلالخطاب وامالمراجع است. وقتي مطلبي را در دائرةالمعارف ميخوانيد، بايد به صحت آن يقين داشته باشيد. بنابراين دائرةالمعارف از فرهنگ پاسداري ميكند و فرهنگ نيز چشم و گوش و ذهن و روح يك ملت است. بدون فرهنگ و هويت، ما راه گم ميكنيم و از نظر فكري بهزودي مغلوب ميشويم و ملت اصالت و شخصيت و تعين خود را از دست ميدهد و در برابر دشمن هم مقاومت نميكند. كساني در مقابل دشمن مقاومت ميكنند كه از توشه فرهنگ بهره كافي برده باشند. بدون فرهنگ، بهزودي مقهور فرهنگ بيگانه ميشوند. ما اگر موسسات فرهنگي اينچنيني را تقويت كنيم و در اين زمينه سرمايهگذاري كنيم، ميتوانيم انسانهاي نيرومندي پديد بياوريم. ما بايد اخلاق و فرهنگ را از كودكي در برنامه آموزشي خود وارد كنيم. شيعيان پايه حسن و قبح را عقل ميدانند، يعني اخلاق را عقلاني ميدانند و معتقدند كه فضايلي اخلاقي وجود دارند و فراديني هستند و انسان در طول هزاران سال، به اين مفاهيم نائل شده است، مفاهيمي كه ناموس جامعه است و جامعه براساس آنها قوام مييابد.
به اهميت و ضرورت فرهنگ اشاره كرديد، اما مساله اين است كه مردم نيز بايد تاثير كارهاي مراكز فرهنگي مثل دائرةالمعارف را ببينند. محصولات شما كجا عرضه ميشود؟ ارتباط شما بيشتر با كجاست؟ با دانشگاهها يا كتابخانهها يا موسسات آموزشي يا...؟ بهخصوص در شرايط كرونا، بسياري از موسسات فرهنگي، براي مخاطبان خود اين امكان را فراهم آوردهاند كه آثارشان را به صورت آنلاين عرضه كنند، آيا شما هم تمهيدات مشابهي را فراهم كردهايد؟
آثار ما هم به شكل كاغذي و هم الكترونيك عرضه ميشود. نسخه كاغذي آثار ما از طريق بخش فروش ما در مركز دائرةالمعارف و همچنين از طريق كتابفروشيهاي سراسر كشور و همينطور فروشگاههاي اينترنتي
در دسترس است. نسخه الكترونيك آثار اين مركز نيز از طريق فروشگاههاي كتاب الكترونيك (فيديبو و طاقچه) عرضه ميشود. نسخه اينترنتي تمامي دانشنامههاي ما از طريق تارنماي مركز در دسترس قرار گرفته است كه بهزودي از نسخه جديد تارنماي اين مركز با سطح كيفي خيلي بالاتري نسبت به قبل رونمايي خواهد شد.
ما در اينجا ستادي تشكيل دادهايم كه اساتيد و پژوهشگران بتوانند به شكل دوركاري فعاليت كنند. دوركاري به اين معنا كه طبق ضوابط خاصي با ما در ارتباط هستند و آثارشان را ميفرستند يا مقالات را ويرايش ميكنند و... ما الان در حال نگارش جلد 25 دائر\المعارف بزرگ اسلامي و جلد 7 دانشنامه فرهنگ مردم و مجلدات 4 و 5 دانشنامه تهران بزرگ و جلد پنجم دانشنامه ايران هستيم. ما اينجا گروهي براي كردشناسي و گروهي براي آذربايجانشناسي داريم. تلاش ما اين است كه تمام وجوه هويت ملي و ديني ايرانيان مورد مطالعه قرار گيرند. اين كار به طور خاص و تخصصي در دانشنامه فرهنگ مردم انجام ميگيرد. تاكنون 6 جلد آن منتشر شده و اكنون در حال تأليف جلد هفتم هستيم و فكر ميكنيم تا جلد 10 ادامه يابد، البته بعدا آن را با ويرايشهاي دوم به بعد نيز تهيه و منتشر خواهيم كرد. در اين مجموعه به همه جنبههاي فرهنگي زندگي روزمره ايرانيان از جشنها تا آداب و رسوم باورهاي عاميانه مورد توجه قرار ميگيرد.
يكي از كارهاي شما تهيه جغرافياي جامع است.
بله، اين مجموعه 5 جلد است كه تا يك ماه ديگر منتشر ميشود. تهيه آن 14-13 سال به طول انجاميد. كار ما جمعي است، يعني طرحي تهيه ميشود و براساس تخصص و دعوت از اساتيد كار پيش ميرود. حتي از محققان خارجي نيز استفاده ميكنيم، مثلا ريچارد فراي فقيد، محقق امريكايي از نويسندگان تاريخ جامع ما بود. ما در اينجا از تمام ظرفيت علمي كشور و كمي هم از خارج از كشور بهره ميگيريم. از اسلامشناسان و ايرانشناسان خارج از ايران نيز كمك ميگيريم. توجه كنيد كه خاورشناسان و اسلامشناسان غربي بسيار زياد هستند تا آنجا كه براي نوشتن يك دائرةالمعارف اسلامي اقدام كردند كه ويرايش اول آن در چهار جلد به سه زبان فرانسه، آلماني و انگليسي منتشر شد. ويرايش دوم آن را به دو زبان انگليسي و فرانسوي نگاشتند. خلاصه اينكه تحقيقات ما در فضاي مجازي در دسترس همگان هست و تلاش ميكنيم باقي آثار را نيز به صورت آنلاين عرضه كنيم. البته در اين زمينه هم دچار مضايق مالي هستيم.
چقدر بازخورد داشتهايد؟
دائر\المعارف بزرگ اسلامي به سه زبان فارسي، عربي و انگليسي عرضه ميشود. بسياري از خاورشناسان نخست با ويرايش متون عربي ما آشنا شدند و حالا خوشبختانه نسخه انگليسي آن هم به نام اسلاميكا در دسترس است كه اتفاق بسيار مهم و نادري است. طبق گزارشهايي كه به دست ما رسيده، مراجعه به نسخه انگليسي دائر\المعارف ما بسيار زياد است و به عنوان يك مرجع مهم علمي براي شناخت فرهنگ ايران و شيعه و اسلام مورد استناد قرار ميگيرد. تاكنون 6 جلد آن منتشر شده و اكنون مشغول جلد 7 آن هستيم. اين مجموعه در تهران و لندن ترجمه ميشود و سرويراستاران آن نيز آقايان پروفسور مادلونگ و دكتر فرهاد دفتري هستند. رييس تيم ويراستاران نيز دكتر شاهكاظمي است. درنهايت هم انتشارات بريل در هلند اين كتاب را منتشر ميكند. آشنايان ميدانند كه انتشارات بريل هر كتابي را منتشر نميكند. اين انتشارات بيش از 300 سال سابقه دارد.
دائرةالمعارف بزرگ اسلامي يكي از مراكز مهم فرهنگي در ايران است كه بهخصوص در حوزه علوم انساني اساتيد نامدار و زبدهاي را
گرد آورده است. اين مركز تا چه اندازه محل مشاوره سياستگذاريهاي فرهنگي قرار گرفته است؟ آيا تاكنون شده از وزارتخانههايي مثل ارشاد يا علوم براي مشاوره در زمينه مثلا تدوين كتابهاي درسي به اينجا رجوع كنند؟
به نظر من اين اتفاق بسيار كم افتاده است. البته گاهي در جلسات فرهنگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي دعوت شدهام و نظراتم را دادهام، اما متاسفانه صحبتهاي من چندان به مذاق برخي ازجمله رييس صدا و سيما خوشايند نبود. مثلا من يكبار در همان جلسه از ايشان پرسيدم كه چرا ايرانيان را تحقير ميكنيد؟ ايشان تعجب كرد و گفت چطور؟ گفتم من در يك انيميشن كه راجع به جنگ اعراب و ايرانيان بود، ديدم كه ايرانيان را خيلي كوچك و حقير به تصوير كشيدهايد! نبايد ايرانيان را تحقير كرد! البته اين انتقاد چندان به مذاقشان خوشايند نبود.
انتظار شما از رسانه ملي براي بازتاب تلاشهاي مراكزي چون دائرةالمعارف چيست؟ به نظر ميآيد كه كارهاي اينجا چندان از طريق رسانههاي ملي بازتاب پيدا نميكند.
متاسفانه در اين زمينه آسيبهاي اجتماعي وجود دارد، مثلا جو جامعه ما سياستزده است و با عينك سياست به بسياري از اين تلاشها نگاه ميشود، درنتيجه حب و بغضهايي پديد ميآيد و آنچنان كه بايسته است، كارها ديده نميشود. قبلا در كتابهاي درسي يا در برنامههاي تلويزيون تصوير يا اسم دائرةالمعارف بزرگ اسلامي بود، اما متاسفانه الان حذف شده است. علتش اين است كه ميگويند كساني كه اينجا كار ميكنند روشنفكرند يا با كساني كه گرايشهاي سياسي خاصي دارند، ارتباط دارند. شخصا با بسياري از بزرگان و اهالي سياست رفاقت و دوستي دارم، اما تاكيد ميكنم كه سياسي نيستم و كاري به گرايشهاي سياسي ندارم. هر كس براي خودش فكري دارد.
الان شما به عنوان يك مدير فرهنگي كه به وضعيت جامعه اشراف داريد، اوضاع فرهنگي را چطور ارزيابي ميكنيد؟ از ديد شما وضعيت فرهنگي ما چقدر مطلوب است و چه راهحلي براي آن داريد؟
براي فرهنگ و آموزش و پرورش و تربيت جوانان بايد اتاقهاي فكري باشد و برنامهريزي شود. الان فرزندان ما در مدارس به درستي تربيت نميشوند. انحطاط اخلاقي زياد شده است، علت اين است كه ما بچهها را مجبور ميكنيم تنها دين بياموزند، اين به تنهايي كفايت نميكند. در مدارس بايد اصول اخلاق انساني مثل شرافت، راستگويي، وطندوستي، شجاعت، صداقت و... به كودكان آموزش داده شود. متاسفانه امروز اصحاب نقل بر اصحاب عقل غلبه پيدا كردهاند. به نظر من وضعيت فرهنگي ما غمانگيز است.
آيا اميد هم داريد؟
راه علاج دارد، بهويژه آنكه ما هنر و فرهنگ غني داريم و امكانات لازم را هم داريم. اما بايد ارزش فرهنگ را بدانيم و برايش ارزش قائل باشيم. اين خيلي تلخ است كه براي صرفهجويي اولين كار كم كردن بودجه مراكز فرهنگي است. كساني كه در حوزه فرهنگ كار ميكنند، از شريفترين انسانهاي روزگار هستند. كار فرهنگي نتيجه عشق است و اين مجمع عشاق چيزي را پديد ميآورند كه حاصلش توسعه فرهنگي و حفاظت از فرهنگ و هويت ملي و جان و روان است. كار اهل فرهنگ، حفاظت از جان است. دين هم يكي از بخشهاي مهم فرهنگ است، اما همه آن نيست. فرهنگ ناظر به تمام ابعاد وجودي انسان در طول تاريخ است. متاسفانه ما به ذخاير فرهنگي اهميت نميدهيم. در حالي كه شخصيت ما به اين ذخاير بستگي دارد.