بياييد گياهي را با هم درون خاك قرار دهيم.
براي آنكه نهال رشد كند، شرايطي لازم است. ريشههاي گياه بايد درون خاك باشد. اين خاك ميتواند ثابت باشد يا مثل خاك درون گلدان امكان جابهجايي داشته باشد. اما ضروري است چراكه در غير اين صورت نه تنها گياه رشد نميكند بلكه خشك ميشود و ميميرد. اين موضوع براي گياه يك جبر است. يعني ريشههاي گياه بايد در خاك قرار گرفته باشند و گياه نميتواند اين نياز را تغيير دهد و انتخاب ديگري ندارد. در عين حال نياز گياه به تغذيه از خاك و نور نيز يك نوع جبر است يعني گياه براي زنده و سبز ماندن و براي رشد كردن نياز به تغذيه از نور و مواد موجود در خاك دارد. در اينجا نيز در صورت عدم امكان تغذيه، گياه امكان خشك شدن و نابودي را تجربه ميكند [البته ما در اينجا براي گياه، زنده ماندن، رشد و نمو را هدف فرض كردهايم هر چند كه خشك شدن و از ميان رفتن نيز يك امكان است].
گياهان در طبيعت بدون مراقبت و كاشت ما نيز امكان تولد و نمو دارند و اين كار را بادها با گردهپراكني آغاز و تابش آفتاب و بارش باران و مواد موجود در خاك همراهي ميكنند؛ يك چرخه به هم تنيده و عناصر تاثيرگذار بر هم.
ما اغلب گياه يا درختي را به منظوري ميكاريم. غنودن زير سايه، بهره بردن از برگها و خواص دارويي، استفاده از چوب و شاخه، تغذيه از بار و ميوه، ساختن خانه روي آن، لذت بردن از زيبايي و سرسبزياش يا تاثيري كه روي توليد هواي پاكيزه دارد. اغلب مراقبتها، رسيدگيها، هرسها و رساندن آب و مواد غذايي به گياهان در همين راستاست: كسب ثمري كه انتظارش را ميكشيم.
براي رسيدن به اين ثمره ممكن است تمام دانش، تجربه و نهايت دقت و مراقبت خود را به كار بنديم و سعي كنيم، امكانات و شرايط موجود را تا حد امكان بهگونهاي تحت كنترل و هماهنگي درآوريم كه بهترين و بيشترين محصول ممكن براي ما حاصل شود.
بايد ساقه گياه را در برابر باد تقويت كنيم يا باريكه آبي را به پاي درخت بكشانيم. اگر خاك قوت كافي ندارد به تقويت خاك بپردازيم، آفات را از ميان برداريم و اعمال ريز و درشت ديگر. در عين تمام مراقبتها و تلاشهاي ما، همواره همه چيز تحت كنترل ما نيست. هر چند به تعبير سعدي ابر و باد و مه و خورشيد و فلك اغلب در هماهنگي با هم و همراستا با اهداف ما نگريسته ميشوند اما در پارهاي موارد همين پديدهها نمودي مخرب پيدا ميكنند. بارش شديد باران به سيلابي ويرانگر، گرماي بيش از حد به خشكي نهال ميانجامد و گردبادي ميتواند گياه را از ريشه درآورد. هرچند كه ما ميتوانيم تدابيري براي مواجهه و مقابله با آنها بينديشيم. اما بايد پذيرفت جبرهاي اينچنين يعني از يكسو نياز اجتنابناپذير به اين عناصر و از سويي عدم توانايي ما در كنترل كامل اين پديدهها ميتواند گاهي همراستا با اهداف ما و گاهي به ضرر ما تمام شود.
در مواقعي كه ما از درخت مراقبت ميكنيم، رشد براي درخت يك هدف فرض ميشود اما اينكه آيا اين رشد خواست يا اراده درخت است، نميدانيم. گويي مراقبت ما از درخت در راستاي غريزه يا اراده فرضي درخت درنظر گرفته ميشود چراكه معطوف به رشد و سبز شدن ميشود. پس فرض ميگيريم كه اينها همراستا با اراده درخت است چراكه ميتوانند رشد و بالندگي درخت را به همراه داشته باشند. باتوجه به اين موضوع كه واقعيت عمومي جهان و طبيعت در تغيير، شدن و دگرگوني است و اين شدن و دگرگوني براي درخت نيز حادث ميشود اين رويداد را از منظري مثبت نگريسته و ميپذيريم هر كاري كه در اين راستا انجام ميدهيم با غريزه يا احتمالا اراده هستيشناسانه درخت همراه است [هر چند كه اغلب براي درختان و موجودات غيرانسان ارادهاي آنچنان كه براي انسان متصور نيستيم] اما آيا زماني كه درختي را قطع و براي بهرهگيري از آن تنهاش را قطع ميكنيم باز هم با اراده يا غريزه معطوف به رستن و سبز شدن و دگرگوني درخت و جهان همراه و معطوف است؟ اينجا گويي تمام شرايط را به نفع منافع خود زير پا ميگذاريم و چون درخت توانايي ممانعت و مقاومت در عملكرد ما را ندارد از پا درميآيد. هرچند باورهايي وجود دارد كه درختان و حيوانات را داراي روح ميدانند و معتقدند كه افراد در برابر بيرحميهايي كه در برابر طبيعت مرتكب ميشوند، تاوان پس ميدهند و هر چند كه شايد بتوان با باور به اصل بقاي ماده و انرژي درخت را در مسير شدن و دگرگوني چرخه حيات دوباره بازيافت اما در واقعيت درخت به عنوان يك جبر با آن مواجه ميشود.
حيوانات و افرادي كه توانايي دفاع از خود در برابر اعمال ما را ندارند به اصطلاح زبان بسته يا بيزبان و آنهايي كه در برابر انسان تهاجمي عمل ميكنند وحشي و ناآرام و موذي ميناميم. اما فارغ از اين تعابير بهطور مرسوم علاوه بر مساله اراده يك وجه متمايزكننده مهم ميان انسان و موجودات زنده چون حيوانات و گياهان وجود دارد و آن زبان است. باور اين است كه زبان در ميان آنها جنبه بياني و ارتباطي دارد نه استدلالي. يعني آنها ميتوانند از طريق زبان مخصوص به خود ارتباط برقرار كنند و ترسها و واكنشهاي خود را نمايش دهند و بيان دارند اما نميتوانند مثل افراد انساني از طريق زبان و منطق استدلال كرده و متقاعد كنند. اما زبان در انسانها به استدلال نيز مجهز است.
شايد ما هيچگاه ندانيم كه يك گياه يا حيوان جهان را چگونه نگاه يا تجربه ميكند، يا از منظر ما استدلال براي حيوانات معنا نداشته باشد. با اين حال آنها در گياهان لانه ميسازند. موريانهها و مورچهها و شتهها و موجودات ريز و درشت ديگر از گياهان تغذيه ميكنند و شايد عدم بهرهگيري از زبان استدلالي توسط اين جانداران و عدم امكان گفتوگو با آنها باعث شود كه با سهولت بيشتري براي رها شدن از عملكرد و حذف آنها اقدام كنيم.
اما ما، همواره با اين موجودات از طريق راندن و از ميان بردن روبهرو نميشويم و بسته به مقاصدمان، نحوه برخورد و سياستهاي رفتاريمان نيز متفاوت خواهد بود. پروانهها و زنبورهايي را كه در گردهافشاني و باروري گلها همراهيمان ميكنند تا حد امكان گرامي ميداريم اما پرندگان و حيوانات و حشرات به اصطلاح موذي چون موريانهها و شتهها را از پاي درميآوريم.
گاهي با سموم دفع آفات، گاهي با كمين نشستن يا كيش كردن و پرتاب سنگ، گاهي با ايستاندن مترسك، گاهي با نشاندن تله، دام يا شليك گلوله سعي ميكنيم تا عامل مزاحم را از ميان برداريم. ما به تجربه درك ميكنيم از طريق نصب پيكرهاي انساني چون مترسك و ايجاد ترس در موجودات مهاجم ميتوانيم، گياهان خود را از هجوم و دسترس حفظ كنيم. اگر از منظر اخلاقي به اين موضوع نگاه كنيم، عمل ما تظاهر و دروغ است يا اين عمل را با تكيه بر هوش، تعقل خود و بهره جستن از دانش اندك پرندگان و موجودات ديگر انجام دهيم اما همانطور كه پيشتر گفتيم، سياستهاي رفتاري ما بسته به منافع ما مرزهاي اخلاق را نيز جابهجا ميكند كه در اين موارد نيز موضوع به همين منوال است.
بياييد پيشفرض خود دال بر وجود اراده براي موجوداتي چون گياه و حيوان را به كل اشتباه بدانيم. اما انسان، جهان و طبيعت نه تنها با گياه و حيوان بلكه با انسانهاي ديگر نيز شريك است و انسانها نيز منابع و منافع ما را مورد استفاده يا به بياني مورد هجوم قرار ميدهند و ما نيز رفتاري تقريبا مشابه با آنچه با گياهان و حيوانها انجام ميدهيم با انسانها انجام ميدهيم. با اين تفاوت كه پيرامون اراده و زبان استدلالگر انسان، اجماع و اشتراك نظر كم و بيش گستردهاي وجود دارد.
مفاهيم قدرت - زور
قدرت به بياني ساده: بهرهگيري، هدايت و هماهنگي امكانات، نيروها، استعدادها، تواناييها و منابع موجود و همراستا كردن آنها در جهت هدف و مقصودي مورد نظر است و هنگامي كه ميگوييم كسي قدرت انجام كاري را دارد، منظور آن است كه قادر است ميان امكانات موجود در راستاي رسيدن به هدفي مشخص، هماهنگيهاي لازم را ايجاد كند.
اما زماني كه قدرت براساس اراده غيرآزاد اعمال شود، تغيير ماهيت اساسي داده و مفهوم آن به زور تبديل ميشود. اعمال قدرت براساس اراده
غيرآزاد همواره به صورت مستقيم نيست: مثل باغباني كه با تبر سراغ درختي ميرود بلكه در پارهاي موارد از طريق محروم كردن نيز نمود مييابد. اگر جبر ريشه در خاك بودن درختان نبود ما نميتوانستيم اينگونه آنها را دراختيار بگيريم. اما انسان به عنوان يك موجود داراي اراده ميتواند اين موضوع را تغيير دهد و با كسب آگاهي، خودش را از زير بار اين موقعيتهاي به اصطلاح بهرهبردارانه و بردهوار بيرون بكشد.
اراده، اخلاق و سياست ارتباط تنگاتنگي با يكديگر دارند. شوپنهاور معتقد است وقتي ما چيزي را اراده ميكنيم، ميتوانيم دلايل اخلاقي داشتن يا فراهم كردن آن را نيز پيدا كنيم. ما چيزي را به آن دليل كه خوب يا ارزشمند يا اخلاقي، مفيد يا سودمند است، انتخاب نميكنيم و نميخواهيم بلكه چون چيزي را ميخواهيم و داشتن آن را اراده ميكنيم در ادامه دلايلي براي توجيه داشتن آن خواهيم يافت. در عين حال همانگونه كه ميشل فوكو نيز اشاره ميكند قدرت، ساختاري شبكهاي و در هم تنيده دارد و تنها در انحصار يك فرد، يك مجموعه يا نهاد واحد و مشخص نيست بلكه نظامي به هم پيوسته از عناصر و عوامل مختلف در شكلگيري آن نقش دارند.
براي درك ملموستر مفاهيم مطرح شده بالا در جوامع انساني، نگاهي كوتاه مياندازيم به نمايشنامه «دشمن مردم» اثر هنريك ايبسن، نمايشنامهنويس نروژي.
هنريك ايبسن «دشمن مردم»
شهر كوچكي در جنوب نروژ با راهاندازي حمامهاي آب گرم درماني و جذب مسافران و بيماران بسيار رونق اقتصادي چشمگيري را براي ساكنانش به ارمغان آورده. دكتر استوكمان ناظر بهداشتي حمامها كه خود ايده راهاندازي آنها را مطرح كرده با انجام آزمايشهاي دقيق متوجه ميشود كه آب حمامها به دليل نشت پسماند دباغخانهها حاوي باكتريهاي سمي خطرناكي است كه نه تنها براي آشاميدن بلكه براي شستوشو نيز مضر است و سلامت شهروندان و مسافران را به خطر مياندازد. او گزارشي تهيه ميكند و از انجمن اداره حمامها ميخواهد كه حمامها تعطيل شوند و براي رفع اين ايراد بايد كه تمام لولهكشيهاي شهر دوباره اصلاح و در ارتفاعي متفاوت كارگزاري شوند؛ مسالهاي كه او قبل از راهاندازي حمامها نيز مطرح كرده بود.
اما شهردار كه برادر دكتر نيز هست، ميگويد: هزينه بسيار بالا و زمان طولاني اصلاح سيستم فاضلاب و لولهكشي آب، اجراي اين طرح را غيرممكن ميكند. او ميگويد در سالهاي اخير حمامها به شاهرگ حياتي و قلب تپنده جامعه بدل شدهاند و در زمان تعطيلي حمامها، شهرهاي مجاور كه رقيب تجاري آنها در اين زمينه به شمار ميآيند، بازار را از آنها گرفته و تمام سرمايهگذاريهاي گذشته با شكست و اقتصاد شهر با ركود و فروپاشي مواجه خواهد شد. او همچنين معتقد است كه گزارش دكتر نتوانسته او و انجمن مديريت حمامها را متقاعد كند و از نظر آنها اين مساله چندان خطرناك نيست. شهردار، دكتر را متهم به بزرگنمايي در اين زمينه ميكند و از او ميخواهد كه چون اسرار دولتي و محرمانه را فاش كرده، تكذيبيهاي براي خواباندن شايعات به راه انداخته، بنويسد و طي بيانيهاي اعلام كند كه شرايط به بدي آنچه در گزارش ذكر شده، نيست و اينكه انجمن حمامها كفايت لازم را براي اداره حمامها داشته و با بررسي دقيق نواقص در آينده براي رفع آنها اقدام خواهد كرد. شهردار همچنين به دكتر استوكمان ميگويد، او به عنوان يك كارمند حق تصميمگيري براي انجمن را ندارد و در صورت عدم همكاري و ممانعت در عملكرد حمامها از سمت ناظر بهداشتي عزل خواهد شد.
دكتر استوكمان به رغم تهديدهاي شهردار، تصميم ميگيرد مقالهاش را در روزنامه محلي چاپ كند و موضوع را به اطلاع تمام مردم شهر برساند. مسوولان روزنامه نيز كه گزارش را به عنوان اعلان جنگ ليبرالها عليه بروكراتها ميبينند از نشر گزارش استقبال ميكنند.
شهردار به ملاقات سردبير روزنامه ميرود و ميگويد كه قرار است، ماليات شهرداري را افزايش داده و تامين مخارج و هزينه بالاي بازسازي لولهكشي شهر را از خود مردم دريافت كند نه از مالكين حمامها.
مسوولان روزنامه و چاپخانه كه پيشتر از دكتر حمايت كرده بودند، وقتي خطر از دست رفتن مشتركين و ضرر مالي خود را ميبينند، چاپ گزارش دكتر را متوقف كرده و به جاي آن بيانيه شهردار را كه در آن خسارات و ضررهاي ناشي از بازسازي حمامها براي مردم و كسبه برشمرده شده است، چاپ ميكنند.
چون مسوولان شهر راضي نميشوند، تالاري در اختيار دكتر استوكمان قرار دهند، او در خانه يكي از دوستانش يك سخنراني عمومي ترتيب ميدهد تا خود شخصا حقايق را به اطلاع مردم برساند. جمعيت زيادي گرد هم ميآيند. دكتر پا را از موضوع حمامها فراتر ميگذارد و سخنراني پر شوري در اعتراض به بيكفايتي مديران حمام، شهردار، مسوولان روزنامه و اكثريت قاطع مردم جامعه كه اغلب ناآگاه هستند و بر اساس منافع و در جهت خواست خود، شرايط و واقعيت را وارونه جلوه ميدهند، ايراد ميكند. دكتر ميگويد، شهري كه با دروغ و ريا زندگي ميكند همان بهتر كه نابود شود. حضار گفتههاي دكتر را توهين بزرگي به خود و مردم تلقي كرده و به او لقب «دشمن مردم» را ميدهند.
مردم با سنگ شيشههاي خانه دكتر را ميشكنند، صاحبخانه به رغم ميلش حكم تخليه خانه را به دكتر ميدهد، حكم اخراج دكتر صادر ميشود و ديگر حق طبابت در شهر را ندارد. پترا دختر دكتر نيز كه معلم مدرسه است از مدرسه اخراج ميشود. دكتر ميخواهد به همراه خانواده با كشتي، شهر را ترك كند اما ناخدا هورستر، دوست دكتر نيز اخراج ميشود.
مورتن كيل، پدر زن دكتر در اقدامي غيرمنتظره با پول ميراثي كه قرار بوده به كاترين همسر دكتر و فرزندانش بدهد، سهام بسياري از حمامها را ميخرد و از دكتر ميخواهد كه بماند و به جاي رفتن براي حل مشكل حمامها راهحلي منطقي پيدا كند. خريد سهامها علاوه بر اينكه شرايط مالي خوبي براي دكتر به ارمغان آورده در عين حال بدنامي ديگري برايش در شهر به راه انداخته كه از ابتدا به خاطر پول اين موضوع را پيش كشيده است. اما دكتر تصميم به ماندن ميگيرد تا قلم به دست بگيرد و از اين به بعد با قلم تيزش با آنها حرف بزند.
در جهان نمايشنامه ايبسن، آنجا كه استعدادها، امكانات و منابع موجود در شهر: چون ايدهپردازي دكتر استوكمان روي منابع چشمههاي آب گرم، همكاري نيروي كار مردم، تبليغ روزنامهها براي جذب مسافر، تلاش هتلدارها براي اسكان مسافران و برنامهريزي مديران شهر صورت ميپذيرد، نظامي به هم تنيده از عوامل متعدد در راستاي رونق اقتصادي مطرح است و ما با مفهوم قدرت مواجه هستيم. اما آنجا كه سياستهاي رفتاري مديران حمامها با ممانعت از آگاهي شهروندان از واقعيت موجود يعني جدي بودن مشكل آلوده بودن آبها و اولويت دادن مقاصد اقتصادي به سلامت افراد در جهت مقاصد اقتصادي مورد نظرشان پيش ميرود حتي اگر در اين مسير سود اقتصادي نصيب مردم شود، قدرت ماهيت خود را از دست ميدهد و مرحلهاي تازه به نام زور آغاز ميشود.
جبر زماني مطرح است كه براي فرد امكان ديگري موجود نباشد حتي براي فردي كه مجبور ميشود در برابر اعمال زور تغيير عقيده دهد، موضوع به هيچوجه جبر نيست چون او انتخاب ميكند. چيزي شبيه به وضعيت دكتر استوكمان در نمايشنامه ايبسن، هنگامي كه انجمن شهر درصدد آن برميآيد تا با تحميل شرايط سخت به او و خانوادهاش، او را مجبور به تغيير موضع، همكاري يا تكذيب نظراتش كند.
اما مساله براي ما هميشه شبيه او نيست چراكه افراد در شرايطي قرار ميگيرند كه انتخابشان آنها را با مساله مرگ و زندگي مواجه خواهد كرد و به خاطر اراده، خواست و كشش قوي زندگي در افراد انساني اين شرايط براي آنها به عنوان يك جبر درك و فهميده ميشود به طوري كه چارهاي جز تغيير عقيده و موضع خويش ندارند. گاليله و تكذيب نظراتش نمونهاي آشنا براي شرايط اينچنين است. هرچند تلخ، دردناك، غيراخلاقي و غيرانساني اما بايد گفت كه مرگ نيز يك امكان است و فرد گرفتار در اين موقعيت دشوار داراي قدرت اراده و حق انتخاب.
قدرت، جبر، زور، خواست، اراده و سياستهاي رفتاري به اصطلاح اخلاقي يا غيراخلاقي ما در همزيستي تنگاتنگي به بقاي خود ادامه ميدهند و مرز باريك ميان آنها در كنشها و عملكرد ما مرتبا در حال نوسان و جابهجايي است و اغلب خوانش افراد از شرايط و ارزشگذاريهاي آنها در معني يافتن اين مفاهيم دخيل هستند. چه بسا كسي جبر يا زور را مفيد و سودمند بداند و سختيهاي متحمل شده از آن را باعث تلاش بيشتر، حركت رو به جلو و پيشرفت بداند. اما حتي هنگامي كه ما به زور به رغم ميل كسي جانش را از مرگ نجات ميدهيم، عملي كه انجام دادهايم مبتني بر اراده آزاده نيست بلكه ما با كمك و استمداد به زور، فرد را از مرگ باز داشتهايم. هر چند كه اين امر مطلوب و رضايتبخش باشد و تحسين افراد بيشماري را برانگيزد.
در جهان نمايشنامه ايبسن، آنجا كه استعدادها، امكانات و منابع موجود در شهر چون ايدهپردازي دكتر استوكمان روي منابع چشمههاي آب گرم، همكاري نيروي كار مردم، تبليغ روزنامهها براي جذب مسافر، تلاش هتلدارها براي اسكان مسافران و برنامهريزي مديران شهر صورت ميپذيرد، نظامي به هم تنيده از عوامل متعدد در راستاي رونق اقتصادي مطرح است و ما با مفهوم قدرت مواجه هستيم اما آنجا كه سياستهاي رفتاري مديران حمامها با ممانعت از آگاهي شهروندان از واقعيت موجود يعني جدي بودن مشكل آلوده بودن آبها و اولويت دادن مقاصد اقتصادي به سلامت افراد در جهت مقاصد اقتصادي مورد نظرشان پيش ميرود حتي اگر در اين مسير سود اقتصادي نصيب مردم شود، قدرت ماهيت خود را از دست ميدهد و مرحلهاي تازه به نام زور آغاز ميشود.