• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4693 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۵ تير

گفت‌وگو با سيدجواد ميري درباره آموزش عالي و دانشگاه

استاد دانشگاه بازارياب نيست

گروه انديشه

روزهاي كرونايي پيش رو و تعطيلي اجباري دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالي، شرايطي را فراهم آورده تا بسياري از اساتيد و محققان و پژوهشگران دانشگاهي فرصت اين را بيابند كه در خانه بنشينند و در كنار كارهاي تحقيقاتي و فعاليت‌هاي آموزشي از راه دور، به خود دانشگاه و موسسات عالي آموزشي و پژوهشي بينديشند، مكان‌هايي كه اين اساتيد در كنار كار و تحقيق و تدريس، در آنها زندگي مي‌كنند و از نزديك شاهد مشكلات و مصايب آنها هستند. جواد ميري، استاد و پژوهشگر علوم اجتماعي و عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي يكي از محققان ايراني است كه نقدهاي تند و تيز نسبت به وضعيت دانشگاه‌ها و آموزش عالي ايران دارد. او چنان‌كه در گفت‌وگوي پيش رو مي‌بينيم، مصداق يك سوزن به خودت بزن يك جوالدوز به ديگران، در گام نخست به روايت تجربه زيسته خود پرداخته است و كوشيده ديدگاه‌هايش درباره نظام آموزش عالي و دانشگاه‌ها را باتوجه به تجربه‌اش در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي صورت‌بندي كند. بديهي است كه آنچه دكتر ميري درباره پژوهشگاه مي‌گويد، ديدگاه اوست و ساير اساتيد و محققان اين نهاد حق و فرصت آن را دارند كه نظر خود را در اين زمينه بيان كنند. پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، آن‌طوركه در وب‌سايت آن آمده، سازماني دولتي و وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فناوري است كه پيشينه آن به پيش از انقلاب يعني سال 1343 مي‌رسد، پس از انقلاب، بعد از تغييراتي در سال 1373 شوراي عالي پژوهشگاه به منظور تاكيد بر گرايش علوم انساني و مسائل فرهنگي، عنوان فعلي را براي آن انتخاب كرد. هم‌اكنون 14 پژوهشكده در حوزه‌هاي زبان و ادبيات، زبان‌شناسي، علوم تاريخي، مطالعات اجتماعي، اقتصاد و مديريت، غرب‌شناسي و علم‌پژوهي، انديشه سياسي، انقلاب و تمدن اسلامي، مطالعات قرآني، حكمت معاصر، اخلاق و تربيت، نظريه‌پردازي سياسي و روابط بين‌الملل، فرهنگ معاصر، مطالعات فرهنگي و ارتباطات و دانشنامه‌نگاري ذيل اين پژوهشگاه فعاليت مي‌كنند.

نهاد آموزش عالي ما به واقع از آنچه بايد باشد افت كرده و به طرز فجيعي از نقش‌آفريني در حل گروه‌هاي كشور مانده است. به نظر شما مشكل از كجاست؟

ما بايد كل سيستم آموزش عالي را به مثابه يك پديده، موضوع تامل قرار دهيم تا ببينيم آموزش عالي در ايران چه كاركردي دارد، چه اهدافي را دنبال مي‌كند و چه رسالت و مجموعه رسالت‌‌هايي را بر‌عهده گرفته و دال كانوني يا روياي كانوني آموزش عالي در ايران چيست و آيا در جهت رسيدن به آن حركت مي‌كند يا خير. حالا سوال اينجاست كه اين آموزش عالي را چگونه و با چه شيوه‌اي بايد تحليل كرد؟ شيوه من، شيوه سيستماتيك است. يعني كل را يك سيستم پيچيده مي‌بينم. اين سيستم در يك بستر وسيع جهاني قابل تعريف است، يعني قرار نيست وزارت علوم با خودش مسابقه بدهد بلكه وزارت علوم به ‌مثابه يك سيستم بايد موتوري باشد در برابر تيم‌هاي ديگر. مثل تيم ملي فوتبال كه قرار است با تيم‌هاي ديگر جهاني رقابت كند. وقتي ما روش سيستمي را برگزيديم ديگر به جزء ‌جزء نگاه نمي‌كنيم بلكه كل پيچيده را مي‌بينيم.

با اين نگاه به نظرتان اصلي‌ترين ايراد وارد به اين كل سيستمي چيست؟

به نظر من مهم‌ترين نكته‌اي كه بايد بر آن متمركز شد تصوير نهاد آموزش عالي از آينده است. ما اكنون در وضعيت پساجديد هستيم. دوران جديد از قرن هفدهم و هجدهم ايجاد شد كه امپرياليسم و سرمايه‌داري جهاني كل
كره زمين را تحت حمايت خود گرفته بودند. در اين دوران مفهومي به نام «نورمال» شكل گرفت. اين دنيا اكنون
فرو ريخته است. فرو ريختن مفهوم نورماليته بزرگ‌ترين تحول عصر ماست و ما را وارد دوران پساجديد كرده است. اين عصر پساجديد اگر ما به مقتضيات آن نينديشيم، آموزش عالي ما را در خودش خواهد بلعيد. فلذا ما ناظر به اين دوران، نياز به تحول داريم. بستر جهان پساجديد، با منطق «حالا ببينيم چه مي‌شود» امكان تداوم ندارد. در حال حاضر شواهد نشان مي‌دهد كه از وزير علوم گرفته تا مدير پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي كماكان در بازي جهان پيشا-پساجديد سير مي‌كنند. واقعا ديگر با اين مدل‌هاي موجود نمي‌شود در اين جهان پيچيده جلو رفت.

بهترين روشي كه مي‌توان براي نقد و اصلاح اين ساختار و سپس اجزاي آن در پيش گرفت، چيست؟

يكي از ايرادات ما در پرداخت انتقادي به آموزش عالي فقدان داده‌هاي صحيح و منسجم در اين زمينه است كه ما بتوانيم در جريان نقد به آنها اتكا كنيم. اين مساله باعث شده است كه بسياري از انديشمنداني كه به حوزه مطالعات آموزش عالي ورود مي‌كنند، تنها به كليات يا بحث‌هاي آماري بپردازند. يكي از ساز و كارهاي ما در مطالعات اجتماعي، روش خودمردم‌نگاري است. در اين روش منِ مثلا ميري كه ۱۲سال است در ذيل ساختار آموزش عالي زيست كرده‌ام و استاد بودم، كتاب نوشتم، مقاله داده‌ام، سمينار و كنفرانس برگزار كرده‌ام تجربه زيسته خودم را كه داده‌هاي بسياري در آن وجود دارد، به صورت انتقادي محل بحث قرار مي‌دهم. حالا يك فرد ديگر هم ممكن است بگويد تجربه زيسته من چيز خلاف تجربه ميري مي‌گويد. خب اينجا بحث شكل خواهد گرفت و گفت‌وگوهاي سازنده‌اي شكل خواهد گرفت.

خب اگر بخواهيم از تجربه زيسته شما بپرسيم به نظر شما اشكالات وارده به نهاد علم و به‌‎ويژه پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ناظر به اشخاص است يا سيستم و ساختار؟

يك بحثي دارد خانم سيده توران ميرهادي به عنوان يكي از بنيانگذاران آموزش و پرورش انتقادي يا رويكرد انتقادي به نهاد علم در ايران، وقتي از او مي‌پرسند روش شما چه تفاوتي با روش‌هاي ديگر در ايران دارد كه آنها ناموفق بودند اما شما بدون پشتيباني دولتي توانستيد موفق باشيد، مي‌گويد من در مطالعاتم متوجه شدم كه تمامي نهادهاي آموزشي و پرورشي اعم از حوزه آموزش عالي و آموزش‌ و پرورش در ايران به صورت هرمي كار مي‌كنند، يعني در بالا يك رييس يا هيات‌رييسه است و در پايين هرم بدنه مدرسه و دانش‌آموزان و معلمان قرار دارند كه به نوعي ابزار هيات‌رييسه و ماموران اجراي مصوبات هستند و اين درحالي است كه واقعيات روزمره‌اي كه معلمان و دانش‌آموزان تجربه مي‌كنند هيچ ‌نسبتي با مصوبات ندارد! ايشان مي‌گويد من اين هرم را در مدرسه خودم برعكس كردم و هيات مديره را فقط در جايگاه پشتيباني و تسهيل‌كننده امور معلمان و متعلمان قرار دادم. حالا ساختار نهاد آموزش عالي و بالاخص پژوهشگاه كه محل گفت‌وگوي انتقادي ما هم هست، به همين منوال است. پژوهشگاه محل تحصيل و ‌پژوهش است و بازيگران اصلي پژوهشگاه نه كارمندان هستند ونه نيروهاي خدماتي، هيات‌رييسه، هيات امنا و‌ حتي وزير علوم. بازيگران اصلي حوزه آكادميك همين پژوهشگران، محققين و اساتيد هستند ولي اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه اين هرم ساختاري مجموعه مثل پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي به‌ويژه در هفت سال اخير و پس از فوت دكتر آيينه‌وند به‌گونه‌اي طراحي شده است كه اساسا تمامي اعضاي هيات علمي نامحرم و صغير تلقي مي‌شوند كه بايد تحت نظر هيات‌رييسه كنترل شوند. اين هيات‌رييسه هم شفافيت ندارد و پشت درهاي بسته مصوباتي را مي‌گذرانند كه دقيقا روي زندگي پژوهشي اساتيد تاثير مستقيم دارد. بگذاريد يك مثال بزنم. در آيين‌نامه ارتقاي جديد يك بندي را آورده‌اند كه مي‌گويد هر محقق و استاد براي ارتقا از استادياري به دانشياري يا از دانشياري به استاد تمامي بايد سه طرح بيروني داشته باشد؛ بدين معنا كه بايد برود با شهرداري يا هر نهاد ديگري يك قرارداد پژوهشي ببندد و تازه ۱۵تا۲۰‌درصد مبلغ قرارداد را هم بدهد به پژوهشگاه تا امتيازش ثبت شود.

مگر اساتيد بازارياب پژوهشگاه هستند؟!

ما هم همين را مي‌گوييم. مگر من استاد دانشگاه كالاي صنعتي توليد مي‌كنم كه بروم برايش مشتري پيدا كنم؟ اين عمل ما را سوق مي‌دهد به اين سمت كه به جاي حضور و تمركز در پژوهشگاه، براي اخذ امتياز، خارج از پژوهشگاه وقت بگذاريم. يعني واقعا كاركرد اساتيد در پژوهشگاه را خراب مي‌كند و باعث مي‌شود اساتيد نه در پست خود بلكه براي دستگاه‌هاي ديگر كار كنند و به آن پژوهش‌هاي اصلي‌شان نرسند. خب اين مصوبه اگر در ميان اساتيد محل بحث قرار مي‌گرفت يا سازوكار ديگري متناسب با كار هيئات علمي براي آن ديده مي‌شد قطعا نتايج بهتري به همراه داشت. ممكن است گفته شود اين ابلاغيه وزارت علوم است خب اگر هيات‌رييسه از جنس اساتيد پژوهشگاه باشد و جنس كاري آنها و دغدغه‌هاي پژوهشكده‌ها را دريابد آيا نبايد در برابر وزارت علوم از ماهيت پژوهشگاه دفاع كند؟ شايد وزارت علوم واقعا از تبعات اين تصميم خبر ندارد. به همين دليل من معتقدم بايد هرم تصميم‌گيري در نهاد وزارت علوم برعكس شود و مصوباتي از اين قبيل به جاي آنكه در يك سكوت محض و پنهان‌كاري عظيم گرفته شود، از پايين به بالا گرفته شود. در واقع وزارت علوم به‌ جاي ايفاي نقش در وسط ميدان، بايد در پشت ميدان نقش تسهيل‌گري را بر‌عهده بگيرد.

ما يكسري طرح در پژوهشگاه‌ها داريم به اسم طرح اعتلا، به نظر شما وضعيت اين طرح‌ها چگونه است و چقدر ناظر به حل مشكلات كشور و مسائلي كه با آن درگير هستيم اجرا مي‌شود؟

بله به نكته خيلي خوبي اشاره كرديد. مي‌دانيد كه بزرگ‌ترين بودجه‌ها را هم به «طرح اعتلا» اختصاص داده‌اند، اما بياييد بررسي كنيد، من به شما اطمينان مي‌دهم كه جز تاراج عمومي هيچ‌چيز نيست! پول‌ها را گرفته‌اند، خرج كرده‌اند و اسمش را هم گذاشته‌اند اعتلاي علوم انساني! خب ما بايد ناظر به اين طرح جوابگو باشيم! ببينيد، قبل از اين طرح و بعد از اين طرح چه اتفاقي براي مشكلات اين كشور افتاد. آيا اين همه پولي كه خرج شده است موجب شده فقر، آسيب‌هاي اجتماعي، فساد اجتماعي، سياست بين‌الملل، عدالت و... تفاوتي كند؟! گاهي فردي مي‌گويد اين كتاب شخصي من است، خب باشد اصلا كتاب داستان بنويس اما وقتي اسم طرحي را مي‌گذاريم ملي و70 تا 80 ميليون به آن اختصاص مي‌دهيم، طرف نمي‌تواند بگويد هر چه خودم خواستم مي‌توانم بنويسم! تازه من اطلاع دارم بسياري از آن طرح‌ها چطور نوشته شده است. يكي را براي‌تان مثال بزنم. خانمي با من تماس گرفت و گفت مي‌خواهم با شما مصاحبه‌اي انجام دهم براي طرح اعتلا! خلاصه آمد اينجا. گفت يكي از اساتيد كه قرار بوده اين طرح را انجام دهد، به ما گفته با 20 نفر از اساتيد علوم انساني مصاحبه شود بعد من بازويراستاري مي‌كنم و به عنوان طرح اعتلا ارايه مي‌دهم! به آن خانم گفتم، چقدر قرار است براي اين طرح به شما بدهد؟ گفت: 3 ميليون! گفتم آن بنده خدا كه حالا همه كارها را به شما سپرده و خودش فقط مي‌خواهد بازويراستاري كند، 80 ميليون براي اين طرح گرفته است! حالا من مي‌خواهم ببينم اين پژوهشگاه، آن وزارت علوم، آن هم ساختار بازرسي چرا به اين موارد رسيدگي نمي‌كند! يعني واقعا نمي‌فهمند چه اتفاقي دارد مي‌افتد؟! اعتلايي كه با امر اجتماعي نسبت نداشته باشد، از همان اول معلوم است كه يك دكان است! يك مثال ديگر از همين طرح‌هاي اعتلا بزنم! در يكي از جلسات طرح اعتلا، من به استادي كه بحث را ارايه مي‌كرد گفتم اين بحث‌هايي كه تحت عنوان «علوم انساني اسلامي» ارايه فرموديد اصلا ربطي به علوم انساني اسلامي ندارد، اين حرف‌ها همه‌اش ديدگاه‌هاي هايدگر درباره تكنولوژي است، منابع شما هم اصلا اسلامي نيست، شما هيچ ارجاعي به ملاصدرا، ابن‌سينا و ساير انديشمندان حوزه علوم اسلامي ندادي، فقط اسم هايدگر را خط زدي و داري همان حرف‌هاي او را به نام علوم انساني اسلامي مي‌زني! بهش گفتم اينكه شد علوم انساني هايدگري! گفت من اگر اين حرف‌ها را نزنم اين طرح را به من نمي‌دهند! گفتم خب اينكه آخر نامردي است كه شما پول را براي يك كار مي‌گيري و كار ديگري مي‌كني! گفت به پولش نياز داريم! گفتم خب برو يك كار ديگر بكن نه اينكه پول اين مملكت را كه با هزار بدبختي جمع شده است بگيري و به جاي علوم انساني اسلامي، سخنان هايدگر را تحويل بدهي! خلاصه وقتي نظارت سيستمي نباشد و همه‌چيز در قيد و بند مصوبات اتاق‌هاي دربسته و ناشفاف باشد، خب نتيجه‌اي بهتر از اين هم نمي‌شود!

شعاري را پژوهشگاه علوم‌ انساني دارد كه مي‌خواهد خودش را در سطح‌ جهاني مطرح كند. خب اين شعار بسيار شعار مطلوب و خوبي است و ما هم به آن معتقديم و مطالبه آن را داريم. به نظر شما چه آسيب‌هايي به عملكرد شورا در اين زمينه وارد است؟

در دوران پساجديد فضاهاي بي‌حد و حصري ايجاد شده است؛ اين فضاها فيزيكي نيست بلكه ديجيتال است و از مقتضيات دوران پساجديد كه عرض كردم اگر به آن بي‌توجه باشيم، بلعيده خواهيم شد اين است كه بايد در فضاي ديجيتال خودمان را بسط دهيم. در اين شرايط وب‌سايت هر پژوهشگاه حرف اصلي را مي‌زند. الان متاسفانه در كشور ما وب‌سايت‌هاي پژوهشگاه‌ها بسيار ضعيف است و تقريبا مي‌توان گفت محل رجوع نيست. تا وب‌سايت‌هاي‌مان را بسط ندهيم هر قدر هم ساختمان‌هاي‌مان را بزرگ و نيرو و دفتر و دست اضافه كنيم فايده‌اي ندارد. در عصر پساجديد بايد امپراتوري فضاي مجازي را بسط داد و آدم‌ها را از اين طريق به سطح جهان رساند و از درگاه آن است كه مي‌توان پژوهشگاه را جهاني كرد. اين يك مطلب كلي. اما در اين زمينه هم مديريت افراد و اشخاص و نگاه آنها خيلي مهم است. به هر حال ما اگر شعار جهاني شدن به معناي رسيدن به رتبه يك علم در جهان مي‌دهيم بايد ذهن مديران‌مان و برنامه‌هاي آنها هم در اين جهت باشد اما خب ببينيد مدير يك پژوهشگاه به واسطه درگيري‌هاي اجرايي كه دارد كمتر از ساير اعضاي هيئات علمي و اساتيد دانشگاه درگير مطالعات و پژوهش است. ساختار مديريتي هم همان‌طوركه توضيح دادم چنان توجهي به بدنه اساتيد و بازيگران ندارد. با اين وجود مديري مثل بعضي از همين آقايان كه سال‌هاست در پست‌هاي مديريتي جابه‌جا مي‌شوند از علم روز دنيا عقب مي‌افتند و به همين واسطه تصميماتي هم كه مي‌گيرند مبتني به داده‌هاي سال‌ها قبل و دور از اهداف پيش‌بيني شده است. ابراهم مازلو مي‌گويد يك مدير اگر بيش از 4 سال در يك پست مديريتي بود و بعد رها نكرد تا به دنبال پژوهش و مطالعه برود يا در آن مديريت اشكالي وجود دارد يا جسارت به آقايان نشود در مغزش مشكلي دارد. در مديريت مراكز علمي بايد مرتبا گردش نخبگاني صورت گيرد و اين گردش بايد به‌گونه‌اي رخ دهد كه اساتيد آشناتر با علوم روز مرتبا به مسند مديريت برسند تا پژوهشگاه‌ها را بتوانند در سطح جهاني مديريت كنند. كسي كه 30 سال مدير است يعني از تغيير تحولات روز و بدنه اجتماعي فاصله گرفته‌ است. حالا چون رويكردمان خودمردم‌نگاري است باز هم از تجربه زيسته خودم در اين خصوص صحبت مي‌كنم. مثلا در همين پژوهشگاه ما مصوب كرده‌اند كه افراد تنها اجازه دارند از امتيازشان يك‌بار براي حضور در كنفرانس‌هاي خارجي و دو بار براي حضور در كنفرانس‌هاي داخلي استفاده كنند. از آن طرف بر در و ديوار پژوهشگاه شعار نوشته‌اند كه مي‌خواهيم پژوهشگاه را قطب جهاني كنيم؛ خب چطور مي‌توان پژوهشگاه را قطب جهاني كرد؟ جز اينكه اعضا و هيات‌هاي علمي را در سطح جهان مطرح كرد، راهي وجود دارد كه پژوهشگاه را جهاني كنيم؟! وب‌سايت‌مان هم كه تكليفش معلوم است يك وب‌سايت كاملا مرده. حالا ممكن است بگويد نه اين رتبه الكسايش فلان است. خب باشد اين آمارسازي‌ها و ارقامي كه مي‌بينيم، مثل بناهاي تامكين است وگرنه صحنه عمل چيز ديگري را نشان مي‌دهد!

منظورتان از «بناهاي تامكين» چيست؟

اين يك مثال است در زبان روسي. تامكين شاهزاده‌اي روسي بوده كه خيلي عياش بوده و پول‌ها را صرف عياشي مي‌كرده است. كاترين، ملكه مقتدر روسيه تزاري كه از دست اين شاهزاده عصباني بوده، او را به سيبري تبعيد مي‌كند. شاهزاده وقتي به آنجا مي‌رود به كاترين نامه مي‌زند و مي‌گويد اينجا روستايي است كه وضعيت خوبي ندارد و من مي‌خواهم آن را آباد كنم. كاترين دستور مي‌دهد پول هنگفتي را به او بدهند. شاهزاده وقتي پول را مي‌گيرد، مي‌گويد خب اينجا كه خيلي از پايتخت فاصله دارد، كاترين هم كه هيچ‌گاه گذرش به اينجا نمي‌افتد، پس من پول را مي‌خورم و گزارشي سر هم مي‌كنم كه من كار را انجام دادم. بعد از مدتي به او خبر مي‌دهند ملكه در سفري كه دارد از اين روستا عبور خواهد كرد. تامكين كه روستا را آباد نكرده بود ماكتي را از روستاي آباد مي‌دهد طراحي كنند تا در حد فاصل جاده و روستا نصب كنند و وقتي ملكه مي‌آيد از دور اين ماكت را نشان مي‌دهد و مي‌گويد ببين چه روستايي درست كرده‌ام! وضعيت پژوهشگاه درست مثل بناهاي تامكين است! يعني ظاهرش را آراسته كرده‌اند و از دور چيزي را نشان وزارت علوم مي‌دهند در حالي كه داخلش هيچي نيست!

سازوكار انتخاب رييس پژوهشگاه و رياست ‌پژوهشكده‌ها به چه صورت است؟ چه آسيب‌هايي متوجه اين سازوكار است؟

رييس پژوهشگاه انتصابي است و رياست پژوهشكده‌ها با سازوكار انتخابات برگزار مي‌شود. رييس هم سنت اين است كه از خارج از اعضاي پژوهشگاه انتخاب مي‌شود. اين خودش سنتي پر‌عيب و ايراد است و حداقل دو اشكال اساسي دارد؛ اول اينكه كسي كه از خارج از پژوهشگاه مي‌آيد قاعدتا با پژوهشگاه دم‌خور نبوده و ساختار و مشكلات آن را به درستي نمي‌شناسند و ثانيا پس از اتمام دوره مديريتش از پژوهشگاه مي‌رود و خب طبيعتا نه تبعات كارش را مي‌بيند و نه پاسخگو خواهد بود. مثلا الان جناب قبادي كه رييس پژوهشگاه ما هستند، اگر دوره مديريتي‌شان تمام شود، برمي‌گردند به دانشگاه تربيت مدرس و خب از مقام پاسخگويي به بدنه پژوهشگاه خارج مي‌شوند. روساي پژوهشكده‌ها هم مطابق قانون بايد در يك فرآيند انتخاباتي توسط اعضاي پژوهشكده‌ها انتخاب شوند. اين قانون خيلي خوبي است و در راستاي همان تحول مورد نياز است كه عرض شد اما در نبود نظارت، عملا باز هم به فرآيندي انتصابي تبديل خواهد شد. مثلا در يكي از ادوار انتخابات رييس پژوهشكده علوم اجتماعي، حكم اساتيدي را كه در پژوهشكده‌هاي ديگر بودند به پژوهشكده علوم اجتماعي تغيير دادند تا بتوانند در انتخابات اين پژوهشكده شركت كنند و به شخص خاصي كه هيات رييسه مي‌پسنديد راي بدهند، بعد هم كه راي‌گيري تمام شد، احكام را برگرداندند! يا امسال هم با وجود اينكه حدود 3ماه است كه از موعد انتخابات مي‌گذرد، كرونا را بهانه كرده‌اند و انتخابات برگزار نمي‌كنند اين در حالي است كه ما ملزم هستيم سر كار بياييم و همگي حضور داريم.

چه راه‌حلي را براي اين مشكلات پيشنهاد مي‌كنيد؟

از تغييراتي كه بايد در معماري نهاد آموزش عالي انجام شود كه گفتم. نگاه انتقادي هم با نگاه سيستمي و رويكرد خودمردم‌نگاري بسيار مهم است كه درباره آن صحبت كرديم. در كنار اين، در همين نهاد فعلي نياز به شفافيت، نظارت و پاسخگويي است. شفافيت فقط براي دولت يا مجلس يا حقوق‌هاي فلان سازمان كه نيست. متاسفانه ساختارهاي مديريتي در پژوهشگاه‌هاي ما ساختاري حلقه‌اي است كه غير پاسخگو و ناشفاف است، يعني مديريت خودش را ناظر به مصوباتش به بدنه پژوهشگاه پاسخگو نمي‌داند. در كنار شفافيت، نظارت هم خيلي مهم است. ما دستگاه‌هاي عريض و طويلي در دستگاه‌ها براي نظارت داريم اما خب چرا اينها به مسائل ورود نمي‌كنند؟ چرا طرح‌هاي اعتلا را بررسي نمي‌كنند؟ وزير علوم يا مي‌داند در اين ساختار چه خبر است كه شريك اين وضعيت است يا نمي‌داند كه اين خود فاجعه است. اينها را كه ما در كنار هم قرار مي‌دهيم متوجه مي‌شويم به‌رغم آنكه ساختارها مهمند و موانع ساختاري داريم اما آنچه اين موانع ساختاري را به بن‌بست كامل مي‌كشاند و پژوهشگاه را تبديل به يك گورستان خاموش كرده است افراد هستندكه در يك مديريت بسته، غيرپاسخگو و غيرشفاف پژوهشگاه را نابود كرده‌اند.

به نظر مي‌رسد يكي ديگر از مشكلات نهاد علم در ايران سيستم ارتقاي اساتيد است كه بيشتر بر پايه تعداد مقالات يا كتاب پايه‌گذاري شده است. مثلا اين‌طور كه من شنيده‌ام يك استاد بايد در 5 سال
40 مقاله بدهد تا امتياز ار‌تقائش را بگيرد.

اين سيستم ISI اصلا يكي از بزرگ‌ترين باندهاي فساد است و قوه قضاييه بايد به آن ورود كند. واقعا ما داريم مقاله خريد و فروش مي‌كنيم. پيامك‌هاي بسياري براي من مي‌آيد كه با دريافت فلان مقدار پول مقاله چاپ مي‌كنند. خب اين چه سيستمي است؟ چرا كسي مانع آن نمي‌شود؟ يك اقتصاد پنهان شكل گرفته است اما باز مصوباتي مي‌آيد كه ارتقا را منوط به اين مقالات مي‌كنند. همه اساتيد درگير آن هستند و همه هم مي‌دانيم چه خبر است. اين فراتر از يك پژوهشگاه هم هست. اينجاست كه مي‌گويم بايد آموزش عالي را يك سيستم ببينيد و با منهج سيستمي آن را تحليل كنيد. تحليل نشان مي‌دهد ساختار و اجزا كه همين پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌هاي هستند، بي‌توجه به اقتضائات دوران پساجديد در يك ساخت باطل افتاده‌اند كه دايم يك اقتصاد پنهان را بازتوليد مي‌كنند. حالا اگر اين اقتصاد باز به آن ماليات مي‌خورد و چيزي از آن عايد ملت مي‌شد خوب بود، متاسفانه مي‌رود در جيب يك عده دلال كه در مالزي و پاكستان و هند نشسته‌اند


در يكي از جلسات طرح اعتلا، من به استادي كه بحث را ارايه مي‌كرد، گفتم اين بحث‌هايي كه تحت عنوان «علوم انساني اسلامي» ارايه فرموديد اصلا ربطي به علوم انساني اسلامي ندارد، اين حرف‌ها همه‌اش ديدگاه‌هاي هايدگر درباره تكنولوژي است، منابع شما هم اصلا اسلامي نيست، شما هيچ ارجاعي به ملاصدرا، ابن‌سينا و ساير انديشمندان حوزه علوم اسلامي ندادي، فقط اسم هايدگر را خط زدي و داري همان حرف‌هاي او را به نام علوم انساني اسلامي مي‌زني! بهش گفتم اينكه شد علوم انساني هايدگري! گفت من اگر اين حرف‌ها را نزنم اين طرح را به من نمي‌دهند! گفتم خب اينكه آخر نامردي است كه شما پول را براي يك كار مي‌گيري و كار ديگري مي‌كني! گفت به پولش نياز داريم! گفتم خب برو يك كار ديگر بكن نه اينكه پول اين مملكت را كه با هزار بدبختي جمع شده است بگيري و به جاي علوم انساني اسلامي، سخنان هايدگر را تحويل بدهي!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون