ما ملتفت قضيه نيستيم!
محسن آزموده
گفتوگو هنوز به صورت رسمي شروع نشده و حرفهاي خودماني مطرح ميشود. به گرمي از ما استقبال كرده، امري كه از اساتيدي در سن و سال او، انتظار نميرود. درباره وضعيت روزگار ميپرسيم و مثل همه صحبتهاي اين روزها، بحث به كرونا كشيده ميشود. درباره كرونا بسياري از اهل نظر ايراني به صورت سخنراني يا گفتوگو، مطالبي را بيان كردهاند، اما در ميان انديشمندان تراز اول ايراني، شايد تنها كسي است كه به صورت مستقل و مكتوب متني شسته رفته و مفصل در اين باره نوشته و در آن كوشيده، پيامدها و عواقب اپيدمي كرونا و پيامدهاي آن را در يك دستگاه فكري مشخص تبيين كند، نوشتاري كه حتي اگر با رويكرد فكرياش هم موافق نباشيم، بايد قلم شيوا و روان گويايش را تحسين كرد. به راستي پويايي و جويايي و بهروز بودن دكتر رضا داوري اردكاني، در آستانه هشتاد و هفت سالگي، شگفتآور و رشكبرانگيز است. آخرين مطالب و اظهارنظرهاي انديشمندان جهاني درباره كرونا را خوانده و با آنها آشناست، از ژيژك و آگامبن گرفته تا بديو و ديگران، همه را با جزييات دنبال كرده و ميداند و دربارهشان نظر دارد. حتي با ديدگاههاي بيونگ-چول هال، فيلسوف معاصر كرهاي در اين زمينه آشناست، انديشمندي كه با عرض پوزش و شرمندگي، به عنوان روزنامهنگار انديشه، تنها اسمش را شنيده بودم و زماني كه او اشاره ميكند، ميگويم به اسمش در مطلبي از ژيژك برخوردهام. دكتر داوري توضيح ميدهد: «ژيژك از آن جهت به هال نزديك است كه هر دو ماركسيست هستند، اما ماركسيستهاي عجيبي هستند. هال ماركسيستي است كه ضدكمونيست شديد است، هال ماركسيست هيدگري است، اما ژيژك ماركسيست ضدهيدگر است.» به باور او كرونا واقعه مهمي است و تاكيد ميكند: «ما اصلا ملتفت قضيه نيستيم!» در بحث از همان كرونا، مباحثي را مطرح ميكند كه هر يك ارزش تحقيقات و تاملات فراوان دارد. مثلا در بحث از پيامدهاي كرونا، ميگويد: «من وجود انسان را سه بخش ميكنم: خودآگاه و ناخودآگاه و چيزي ميان اين دو. سنت و فرهنگ در خودآگاه ما تحقق يافته است، ما در خودآگاه مسلمان هستيم، بدون اينكه تظاهر داشته باشيم، اما اين بخش كوچكي از زندگي ماست، ديگري ناخودآگاه است كه به ما چيزي را ياد نميدهد و حتي «بدان و عمل كن» نيست، بلكه «عمل كن» صرف است. فضاي مجازي چنين است، به ما فرصت فكر كردن نميدهد، تنها معين ميكند كه چه بايد كرد. اما تا 50 سال پيش چيز ديگري بود كه اگر نميدانستي، نميتوانستي عمل كني! مدرنيته چنين است»... گفتار دكتر به مناسبتي به حاشيه كشيده ميشود و ادامه نمييابد، اما تا جايي كه با ديدگاههاي او آشنا هستم، ادامهاش ميتواند چنين باشد كه اكنون مدرن بودن، ديگر نيازمند دانستن و آگاهي به آن نيست و در روزگار ما همه ذيل مدرنيته فكر و عمل ميكنيم، بدانيم و آگاه باشيم يا خير! رضا داوري اردكاني را مثل هر فيلسوف و انديشمند ديگري ميتوان دوست داشت يا نه، ميتوان با او همنظر بود يا خير، ميتوان درباره عمكرد سياسي و اجتماعياش هر ديدگاهي داشت و در سالهاي حضورش در شوراي عالي انقلاب فرهنگي اظهارنظر كرد. نگارنده به عنوان يك نوآموز فلسفه، با انديشههاي فلسفي او همنظر نيست. اما نميتواند انكار كند كه او اهل تفكر و ژرفانديش است و هر موضوع روزمرهاي را به دستمايهاي براي تامل و تعمق تبديل ميكند، متفكري كه پيرانه سر كماكان ميخواند، ميانديشد، سخنراني ميكند، مصاحبه ميكند و با مطبوعات و رسانهها گفتوگو ميكند.