بازنگري در چند فرهنگگرايي-2
سه شكل تنوع: خردهفرهنگي ديدگاهي، اشتراكي
بيخو پارخ
ترجمه: منيرسادات مادرشاهي
براي تمايز واضحتر ميان اين دو نوع تفاوت، من واژه «تنوع فرهنگي» را براي تفاوتهاي فرهنگي بهكار ميبرم، بنابراين چندفرهنگگرايي راجع به تنوع فرهنگي يا تفاوتهايي است كه در دل فرهنگ جاي دارند. اگرچه چند فرهنگگرايي بخشي از سياست بهرسميتشناسي است اما جنبشي متمايز است كه رابطهاي مبهم با آن سياست دارد.1
تنوع فرهنگي در جوامع مدرن اشكال مختلفي به خود ميگيرد كه سه نوع آن بيشتر ديده ميشود.2 اول، جوامعي كه اگرچه اعضاي آن در يك فرهنگ همگاني شريكند، برخي اعضا عقايد ديگري را دنبال ميكنند و در برخي جنبههاي زندگي به آن عمل ميكنند. يا روش مشخصا متفاوتي از زندگي را براي خودشان ايجاد ميكنند. معدنچيان، ماهيگيران، روساي فراملي، هنرمندان و ديگران به اين دسته تعلق دارند. همگي سيستم معاني و ارزشهاي مسلط جامعه خودشان را قبول دارند ولي سعي ميكنند در داخل آن فضاهايي هم براي سبك زندگي متفاوت خود بيابند. اين افراد نمايانگر فرهنگ ديگري نيستند اما سعي ميكنند تا فرهنگ موجود را كثرت ببخشند. راحتتر است كه اينها را تنوع خردهفرهنگي بنامم.
دوم، برخي اعضاي جامعه منتقد جدي برخي اصول و ارزشهاي اساسي فرهنگ مسلط هستند و دنبال بازسازي آن هستند. فمينيستها به تعصب پدرسالارانه عميقا ريشهدار فرهنگ مسلط، مذهبيها به جهتگيري سكولار آن، طرفداران محيطزيست به تعصب انسانمحوري و اداري آن حمله ميكنند. اين جمعيتها داراي فرهنگ فرعي محسوب نميشوند چون مكررا اساس فرهنگ موجود را به چالش ميكشند و از طرفي هم جوامعي با فرهنگ متمايز نيستند كه با ارزشها و ديدگاههاي خود از دنيا زندگي كنند. اينها ديدگاههاي روشنفكرانهاي درباره چگونگي بازسازي فرهنگ مسلط ترويج ميكنند. من اين تنوع فرهنگي را تنوع ديدگاهي مينامم.
سوم، بيشتر جوامع مدرن شامل چندين گروه خودآگاه و كمابيش سازمانيافته هم هستند كه با سيستم عقايد و رفتارهاي متمايز خودشان زندگي ميكنند. اين گروهها شامل مهاجران تازه مثل جامعه سابقهدار يهوديان، كوليها و آميش، جوامع مختلف مذهبي، گروههاي فرهنگي كه در منطقه خاصي متمركز هستند مثل مردمان بومي، باسكها، كاتالانها، اسكاتها، ولزيها و كبكيها ميشود. من اين تنوع فرهنگي را تنوع اشتراكي مينامم.
اگرچه اين سه نوع از تنوع در ويژگيهاي چندي با هم مشترك هستند و گاهي اوقات در عمل همپوشاني دارند اما از جهات مهمي از هم متمايزند. تنوع خردهفرهنگي در دل فرهنگ عمومي است و فقط ميخواهد آن را باز و متكثر كند. البته اين بدان معنا نيست كه اين نوع تنوع سطحي بوده و راحتتر از انواع ديگر مورد پذيرش قرارميگيرد. وجود برخي خردهفرهنگها عميقا بسياري از اعضاي جامعه را ميرنجاند و مكررا عكسالعملهاي شديد
در پي دارد. تنوع ديدگاهي بيانگر ديدگاهي به زندگي است كه فرهنگ مسلط يا بهطور كلي آن را رد ميكند يا آن را در تئوري قبول دارد ولي در عمل ناديده ميانگارد. اين تنوع از نوع خردهفرهنگي افراطيتر و كاملتر است و به آساني نميتواند تطبيق پيدا كند. تنوع اشتراكي كاملا متفاوت است و از كثرتگرايي جوامع خيلي قديمي سرچشمه گرفته و ادامه مييابد. جوامعي كه هر كدام با سابقه كهن و روش زندگي خود آرزو دارند كه حفظ شوند و انتقال يابند. تنوع درگير در اينجا تنومند و سرسخت است، داراي حاملهاي سازمانيافته اجتماعي است. اين تنوع بسته به عمق و نوع تقاضاهايش هم ميتواند آسانتر و هم ميتواند سختر تطبيق يابد.3
واژه جامعه چندفرهنگي و چند فرهنگگرايي معمولا به جوامعي اطلاق ميشود كه همه اين انواع به علاوه تنوعهاي ديگر يا جامعهاي كه دو نوع آخري يا حداقل تنوع نوع سوم را نشان بدهد. اگرچه استفاده از واژه چند فرهنگگرايي براي هر سه نوع تنوع، خوبيها و معايب خود را دارد اما جوامعي كه نوع سوم تنوع را دارند بيشترين مناسبت با اين واژه را دارا هستند و من هم معمولا اين واژه را به اين صورت
به كار ميبرم. از آنجا كه نوع اول و دوم تنوع در طول تاريخ در بيشتر جوامع وجود داشته، استفاده از واژه چندفرهنگي براي دو نوع اول و دوم به قدري زياد است كه اين واژه را تقريبا بيفايده ميكند، زيرا نقطه تمركز واژه دست ميرود. فراتر از آن چون تنوع اشتراكي منطقا متمايز از بقيه است و مسائل منحصربهفردي را مطرح ميكند، موضوع منسجم و خودكفايي براي مطالعه به دست ميدهد و شايسته است كه نام مشخصي داشته باشد. اگرچه فمينيسم، طرفداران محيطزيست و غيره با گروههاي تنوع نوع سوم همپوشاني دارند ولي نقطه نظر اصلي آنها با هم متفاوت است.
ادامه دارد...
پينوشتها:
1- كسي ممكن است ديگر انواع تفاوت غير از تفاوت فرهنگي را قبول داشته باشد، چون به تفاوتها و هويتهايي كه منشا آن انتخاب شخصي باشد برايش ارزشمند است يا از قدرت سياسي جوامع سازمانيافته ميترسد يا اينكه فكر ميكند فرهنگ ميتواند درجهبندي هرمي داشته و حق متفاوت بودن را براي ردههاي پايين انكار كند. فصل ۱ و ۲ را ببينيد. فرانسه هميشه در شناخت تفاوتها و البته نه تفاوتهاي چندفرهنگي همدلي داشته است.
2- چون ممكن است كسي تنوع فرهنگي را بپذيرد ولي تنوع اخلاقي را نپذيرد و بالعكس، تكثرگرايي فرهنگي و اخلاقي لزوما به هم مربوط نميشود.
3- اگر يك جامعه فرهنگي فقط خواستار آن باشد كه كاري به كارش نداشته باشند، خواستهاش آسانتر عملي ميشود تا اينكه خواستار تساوي كامل در تغيير ساختار سياسي باشد.