در باب شهرت و حرمت احمد شاملو در شعر معاصر در آستانه بيستمين سالمرگش
گل داد و مژده داد، زمستان شكست و رفت
سعيد اسكندري
«عمرها بايد كه تا يك كودكي از روي طبع / عالمي گردد نكو يا شاعري شيرين سخن» اين بيت سنايي غزنوي حقيقتي را بيان ميكند. واقعيتي را و اين حقيقت، اين واقعيت در مورد احمد شاملو نيز صادق است. اما شاعر شيرين سخن بودن تمام مساله نيست. شاعر موردنظر ما ميتواند شيرين سخن باشد اما دستگاه فكري و جهانبيني نداشته باشد. شاعر به معناي راستين واژه باشد اما در شعر خويش مسائل مهمي را مطرح نكرده باشد. مثلا منوچهريدامغاني و فرخيسيستاني را ميتوان پايههاي تصويرسازي و خيالپردازي در شعر فارسي دانست و از فحول شعراي زبان پارسي ولي سراسر ديوان آنها يا ديوان شاعر بزرگي همچون ازرقي هروي را براي نمونه اگر بگردي شايد گفته و مفاهيم حاصل از انديشه يا مطالب حاوي معاني بكر و مهمي كه بيان كردهاند از ۵۰ يا ۱۰۰ بيت تجاوز نكند. اگرچه ميتوان با اغماض شعر آنها را هم حاوي نوعي ديدگاه خوشباشانه و منفعتطلبانه دانست اما شعر خيام سراسر انديشه است. شعر مولانا سراسر معناست و شعر حافظ سراسر انديشه و معنا و رمز و موضعگيري سياسي است و هر كدام نگاه خاص خود را به هستي و پديدههاي آن دارند. خب اينها بر جامعه و فرهنگ قرن از پي قرن و نسل از پي نسل بر انسان و جهان بر زمان و زمانه تاثير بيشتري گذاشتهاند. پس شاعري شيرينسخن كه نگاه ويژه خود را به هستي و پديدهها دارا بوده، انديشه و جهانبيني هم داشته باشد و بر روزگار خود و روزگاران پس از خود تاثير بگذارد، مسالهاش با شاعر شيرين سخن صرف فرق ميكند. از طرفي شاعر ميتواند شيرين سخن و انديشمند باشد و شعرش داراي جهانبيني و سرشار از انديشههاي مهم و معاني بكر و ارزشمند باشد اما به دليل مشهور نبودن و ديده و خوانده نشدن در زمان خود نتواند تاثيرچنداني بر انسانها و جامعه و فرهنگ آنها بگذارد. براي مشهور شدن، ديده شدن، خوانده شدن، پذيرفته شدن و... عمرهايي كه سنايي گفت بايد با اعمال، مواضع، بختها، موقعيتها، همكاريها، دوري گزيدنها، شناختها و بينشها، تيزهوشيها، تواناييها و... پشتيباني شوند.
شاعر مورد بحث ما در اين يادداشت يعني احمد شاملو تمام اين ويژگيها را دارد. شاعري با آثار و اشعار ارزشمند كه محبوبيت و شهرت بسياري هم كسب كرده و بر فرهنگ و جامعه ايران طي چند دهه و بر چند نسل به شدت تاثيرگذار بوده است. بخش قابلتوجهي از جامعه ايران با شعر او زندگي كردهاند، عاشق شدهاند، مبارزه كردهاند، مردهاند، به درك تازهتري از جهان و روابط آن دست يافتهاند همچنين به درك بهتر و تازهتري از انسان. افراد بسياري طي سالها و دههها از شعر او لذت هنري بردهاند و عواطف و هيجاناتشان را با شعر او غنا بخشيدهاند. باري بدين ترتيب شاملو شاعر بسيار مهمي است و روشنفكري مطرح و به باور اين قلم در ميان معاصران، مهمترين شاعر ما و شايد در كنار هدايت مهمترين روشنفكر ادبي ما نيز. به همين مناسبت علاقهمندان او بسيارند و شيفتگاني دارد. روشنفكري ايران او را شاعر ملي مينامد و همواره در برابر مخالفان و منتقدان تمامقد از او دفاع كرده است چراكه شاملو مخالفان، منتقدان و دشمناني نيز دارد. اينكه چه كساني و با چه اهدافي با او مخالفت يا دشمني كردهاند و ميكنند يا چه كساني و به چه دليل انتقاداتي را به كار، انديشه و رفتار او وارد ميدانند و ديگر اينكه چرا جريان روشنفكري به ويژه روشنفكري ادبي ايران تا اين اندازه به حفظ وجاهت او اهميت ميدهد و بر سر حفظ چهره انساني باقي مانده از او حساس است و بر ارزشمند بودن انديشهها، آثار و اشعار و مواضع آزاديخواهانه، عدالتطبانه و روشنفكرانه او پافشاري ميكند، حكايت از اهميت او دارد.
در اين نوشتار ما به برخي دلايل مهم بودن شاملو ميپردازيم كه عبارتند از: ارزش هنري و مفهومي آثار او كه در پرتو شهرت و محبوبيت او بهتر و بيشتر ديده شدهاند و از جهتي خود از دلايل اين شهرتاند و نيز تاثيرگذاري آنها بر فرهنگ و جامعه و انسان ايراني معاصر. در واقع ما در خلال طرح مسائلي كه باعث شهرت به حق و نيكنامي شاملو در ادبيات معاصر شدهاند به ارزش هنري و مفهومي و تاثيرگذاري آثار او نيز ميپردازيم كه دليل اهميت او براي جريان روشنفكري ايران و بخش عمده دلايل مخالفتهاي مخالفان او نيز همينها هستند. اگرچه در دشمنيها و مخالفتها دلايل ديگري هم دخيلاند. از منتقدين سخن نميگوييم چراكه انتقاد حق هر كسي است.
در ادامه آنچه گفتيم اكنون بايد به دلايل شهرت شاملو بپردازيم. از دلايل شهرت شاملو ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
استعداد و قريحه شعري كه دست در دست پشتكار و ابداع و نوآوري و دانش غيرآكادميك ولي بالاي ادبي و بينش شاعرانه و روشنفكرانه، پايههاي شعر بينظير او شدهاند و شعري سراسر خيال و زيبايي و عاطفه و انديشه و آزادمنشي و مواضع انساني و تازگي و نوگرايي آفريدهاند.
ابداع نوعي شعر به نام شعر سپيد يا شعر شاملويي كه شعري است به نثر اما آهنگين و بعد از او بيش از ۷۰درصد از اشعار جدي متناسب با زمانه و ارزشمندي را كه شاعران در زبان فارسي خلق كردهاند، ميتوان ادامه شعر سپيد يا منثور شاملو دانست. البته پيش از شاملو افرادي همچون محمد مقدم در«راز نيمه شب» و همانطور كه شاملو گفته، منوچهر شيباني اشعاري بدون وزن و منثور نوشته بودند اما نهايتا اين شاملو بود كه قطعات ارزشمند شعري در اين شيوه آفريد و در باب چگونگي و علل پرداختن به شعر بدون وزن توضيحات روشنگري ارايه داد.
با فاصله و بيفاصله از شعر، شاملو به معناي واقعي كلمه نويسندهاي روشنفكر بود. ضد بتسازي و تفكر كليشهاي و دگمانديشي و كيش شخصيت بود. مخالف با استبداد، ديكتاتوري و فاشيسم بود و چپگرايي برابريطلب و ضدسرمايهداري آگاه به مسووليت خويش و مسووليت انسان و اجراكننده آن. متعهد به انسان، آزادي و عدالت و متعهد به كارش؛ با اين حال، شعرش شعاري و يك لايه نبود. عمله ظلم شدن را نميپذيرفت و به استقلال هنرمند و روشنفكر اعتقاد داشت. شرافت خود و قلم را حفظ كرد و به استخدام قدرتها درنيامد. بينش بالايي داشت در شناخت مسائل و پيشبيني آينده و سنجش اوضاع. در تعهد و اهداف آزاديخواهانه اهل خيانت نبود و وفادار بود و پايمرد. آرمانگرا بود اما خشكمغز نبود و به آرمانهاي انسانياش وفادار ماند بيآنكه تعصب كورش كند.
شاملو مبارز بود و با سلاح قلم مبارزه ميكرد. مواضع او مترقي بود؛ انديشههايش هم. در موضعگيري و اظهارنظر شجاع بود و اين باعث ميشد گاهي اشتباه يا تندروي كند. انسانيت را برتر از هر چيز ميدانست و اين را در برخوردش با ترور و آدمكشي خسرو روزبه ميبينيم؛ در مساله ترور محمد مسعود، روزنامهنگار نه چندان سليمالنفس.
كار احمد شاملو مدرن بود و او خود نوگرا. شاملو فرزند زمان خويشتن بود. اشعار كلاسيكش را استادانه سروده است. با اين حال مخالف سنتگرايي و تكرار بود. مدرن اما متعادل بود. شاملو از عشق طرفداري ميكرد و بارها هرزگي را نكوهش كرده و عشق را ستوده است. زيبا بود و چهرهاي استوار و باشكوه و جذاب داشت. شيكپوش بود اما جلف نبود. صدايي رويايي، مردانه، دلنشين و گيرا داشت و اشعاري از خودش و ديگران را روي آهنگهايي خاطرهانگيز دكلمه كرده است. موسيقي را ميشناخت و اينكه برخي خوانندگان درجه يك پاپ و راك اشعارش را روي آهنگهايي از آهنگسازان درجه يك اين عرصه خواندند در كنار آن دكلمهها در بيشتر و بيشتر شدن شهرتش بيتاثير نبود.
آري شاملو در نوآوري شاعرانه هم متعادل بود. اين را در مخالفتش با هوشنگ ايراني ميتوان ديد. پشتكار بسيار داشت و انساني نستوه و خستگيناپذير بود. روزنامهنگاري، ترجمه شعر، داستان، سناريو، دكلمه و گردآوري و تاليف «كتاب كوچه» كه خود به تنهايي كار يك آكادمي است، ماحصل عمر پر بار او هستند. كتاب كوچه باعث شد شاملو با كنه فرهنگ اين ملت آشنا شود و شعرش را با آن پيوند بزند.
نثر شاخص و عالي، طنزهاي درجه يك مثلا در كتاب «روزنامه سفر ميمنت اثر ايالات متفرقه امريغ» و طنز كلامي و نادرهگويي در كلام، نوعي طنازانه مودبانه با حفظ پرستيژ استفاده از كلامي غير بورژوايي اما فاخر از ويژگيهاي قلم او هستند.
اطراف شاملو پر بود از انسانهاي درجه يك و حرفهاي اهل دانش كه همنشيني با آنها در رشد انديشه و شناخت شاملو از مسائل تاثيرگذار بوده است. همچنين در معرفي كردن آثار او به هنرمندان ديگر و مردم اهل مطالعه جامعه و در كل شناخته شدن او، آهنگسازان، عكاسان، گرافيستها، مجسمهسازان، سينماگران و... .
شاملو در آغاز ميهنپرستي افراطي بود. بعدها با ترقي فكري از فاشيسم به مرامي انسانگرا رسيد و ميهندوستي انسانگرا شد و به پيوندي عميق با ريشههاي خود ضمن جهاني و انساني انديشيدن رسيد. در اين دوران بود كه در جواب اينكه چرا به غرب مهاجرت نميكنيد، گفت: «چراغم در اين خانه ميسوزد.» با اين حال بايد او را غربگرايي ايراني يا يك ايراني غربگرا دانست كه بيريشه نبود و نشد. چراغش در اين خانه ميسوخت و اين براي اينكه او را شاعر ملي بدانند، دليل محكم و مهمي است.
ميدانيم شاعري، تنها شعر گفتن نيست. شاعري يك نوع منش هم هست. برخي شاعران از اين عوالم بويي نبردهاند. بيپرنسيب و بدمنش هستند اما شاملو، منش شاعرانهاي داشت كه بهروز شده بود. شاعر نميتواند خسيس، نارفيق، بيمعرفت، نامرد، آدمفروش و سنگدل، سختگير، بيانعطاف و بيوجود و خبيث و بيش از حد مقرراتي و منظم باشد. نميتواند با ديگران از موضع تحقير كردن و خوارداشت رفتار كند. نميتواند نسبت به زيباييها و زشتيها بيتفاوت باشد. شاعر امروز نميتواند گداصفت و صلهبگير باشد. در قديم هم حسنطلبي بود يعني اين كار زشت را به زيبايي سعي ميكردند، بپوشانند. ممكن است شاعراني چنين باشند اما آنها منش شاعرانه ندارند. شاملو منش شاعرانه داشت و اين منش را بهروز كرده بود. رفيقباز بود. خوش برخورد بود. صميمي بود و... اينها را از خلال نامهها، خاطرهها و عكسهاي مربوط به او ميتوان دريافت.
«من آن غولِ زيبايم/ كه در استواي شب ايستاده است» پيش از اين گفتيم شاملو جذاب بود و خودش به اين امر واقف بود. او شيكپوش و مرتب بود.«امروز، شاعر بايد لباسِ خوب بپوشد/ كفشِ تميزِ واكس زده بايد به پا كند» و اينها در اقبال عمومي به او تاثيرگذار بود اما بايد دقت كرد، شاملو مدگرا نبود. جلف نبود. شاملو به نحوي شيكپوش بود كه انسان عقلگراي متمدن ايراني آن روز ميپسنديد و طبعا امروز هم. مجتبي عبداللهنژاد به نكات مهمي در مورد شاملو توجه كرده است كه ديگران كمتر به آن پرداختهاند. دو نكته كه او در باب شاملو مطرح كرده بسيار حايز اهميتاند و براي روشن شدن زواياي بحث ما مفيد واقع ميشوند. ببينيد چه چيزهايي دست به دست هم ميدهند تا شخصي شاعر و شاعري مشهور و شاعر مشهوري تاثيرگذار شود. يكي از نوشتههاي زندهياد عبداللهنژاد در باب زبان رسم پوشاك، آراستگي و نوع پوشش شاملوست: او در مقالهاي با عنوان نشانهشناسي سيماي شاملو چنين نوشته است:
«چيزي در سيما [ي شاملو] برايم تازگي داشت. رازي داشت كه مسحورم كرده بود، ولي چه رازي؟ چند سالي طول كشيد تا بفهمم.
آرايش موها، رنگ و مدل لباسها، طرز نگاهها، ژست قرار گرفتنش در مقابل دوربين و... همه اينها معنادار است؛ ولي موضوع فقط عكسها نيست. خود شاملو هم سيماي باشكوهي داشت. آراسته، فاخر، مغرور و... غرور در ارتفاع شكوهناك فروتني.
بارت 6 سال كار كرد تا زبان رسم پوشاك را فهميد و دلالتهاي معنايي آن را در كتابي به همين نام توصيف كرد. شاملو قبل از بارت از زبان رسم پوشاك آگاه بود. شاملو زبان لباس را بلد بود. ميدانست كه لباس نوعي فرازبان است. نه فقط فرازباني براي درك معناي آثاري كه هنرمند خلق ميكند بلكه فرازباني براي درك معناي غايي زندگي.
سيماي شاملو سيماي زمانه بود؛ زمانهاي كه درك جديدي از معناي زندگي پيدا كرده بود. زندگي ديگر چيزي حقير و چركين و آلوده تلقي نميشد بلكه هديهاي بود آراسته و گرانبها كه به خودي خود ارزش داشت.»۲
اين زيبايي امروزي بودن، متشخص بودن و مرتب و شيكپوش بودن و نو بودن يكي از عمده دلايل توجه مثبت به شاملو بوده است.
در همين زمينه ژست و فيگور شخصي و اجتماعي شاملو هم قابل بررسي است و مدگرا نبودن در پوشش و آرايش و وضعيت ظاهري در صورت شعر او هم وجود دارد. در مورد مضامين شعري محتواي شعر جاي بحث بيشتري وجود دارد.
دومين مسالهاي كه عبداللهنژاد به آن پرداخته است به شناخت شاملو از فرهنگ و زبان و به شناخت صداها مربوط ميشود:
«يكي از استعدادهاي جوراجوري كه شاملو داشت و من در جاي ديگري با تفصيل بيشتر از آن سخن گفتهام، شناخت او از صداها بود. من كس ديگري را نديدهام كه به اندازه شاملو از صداها شناخت داشته باشد. اصلا شعر شاملو شعر صداست. شاملو عاشق صدا بود. شما كس ديگري را پيدا نميكنيد كه اينقدر در شعرش صدا وجود داشته باشد. اينقدر در شعرش اسم صوت وجود داشته باشد و همه اين اسمها را هم بجا و درست به كار برده باشد. از اسمهاي رايج مثل همهمه و هلهله و غلغله و قهقهه و چهچهه گرفته تا اسمهايي كه انگار بيشتر دستاورد خودش بود. خودش آنها را ساخته بود، مثل رپرپه طبل و داردار شيپور و غشغشه مسلسل و لهله باد و لاهلاه سوز زمستاني و هرّاي ديوانگان و امثال اينها. شعر شاملو پر از اين صداهاست. در نثر هم همين طور. در ترجمه «دن آرام» بهقدري از اين صداها وجود دارد كه خواننده شگفتزده ميشود.»۳
در اين ميان آنچه باعث ميشود شاملو نه چنانكه مخالفان روشنفكري ميگويند بت بلكه سمبل روشنفكري به ويژه روشنفكري ادبي ايران باشد و جريان روشنفكري ضمن آنكه اگر در جايي لازم بوده يا باشد، انتقادات خود را هم نسبت به او و كارش مطرح كرده و ميكند اما همواره براي دفاع از او آماده است. همين روحيه انتقادي معترض مبارز و پايدار و وفادار و تسليمناپذير اوست و انديشههاي مدرن و مترقي آزاديخواهانه انساني و عدالتطلبانه او كه در بستري از كار ادبي بسيار ارزشمند يا در سخناني كه نشان از درك و بينش بالا در كنار دانشي غيرآكادميك دارند همچنين مواضع روشن و انسانگرايانه او و شجاعت و بيپروا بودنش و همكاري نكردن او با قدرتهاي مسلط است. مخالفان او كه در قدرت هستند يا هوادار قدرت هم به همين دليل با او مخالفند و به دو دليل ديگر طرفداران رژيم گذشته به علت انتقاد او به شاهنامه و اينكه او را ضدايراني ميدانند و عدهاي هم به دليل چپگرا بودن شاملو؛ اما مخالفان هنري شاملو بيشتر به 3 دليل با او مخالفند. محافظهكاران ادبي به دليل دستكاري در قالبهاي كلاسيك شعر فارسي و حتي برخي كه كمي پيش آمدهاند به دليل منثور بودن شعرش كه حتي وزن نيمايي را هم مراعات نكرده است. علاقهمندان به ايران و شاهنامه به دليل سخنان شاملو در باب شاهنامه و فردوسي و اسطوره ضحاك و علاقهمندان به موسيقي سنتي به دليل سخنان او در باب موسيقي سنتي كه همين اظهارنظر كردنهاي بيپرواي شاملو هم اگرچه گاه خالي از اشكال و حتي اشكالات بزرگ نبوده، نشان از شجاعت او در ابراز عقيده مخالف جريان مسلط روزگار دارند و بر هرچه بيشتر شدن شهرتش بيتاثير نبودهاند.
۱- تاريخ تحليلي شعر نو، جلد۱، شمس لنگرودي، نشر مركز
۲- نشانهشناسي سيماي شاملو، مجتبي عبداللهنژاد من بامداد م سرانجام، يادنامه احمد شاملو، سعيد پورعظيمي، نشر هرمس
۳- شاملو عاشق صداها بود، مجتبي عبداللهنژاد، سايت خانه شاعران جهان، http://poets.ir/?p=16629