سينماهاي قديمي: حافظههاي شهري
سيد هادي احمدي، سرپرست دفتر حفظ و احياي بناها، روز 19 بهمن سال 1398، به خبرگزاري ايرنا ميگويد با بيان اينكه قرار گرفتن يك بنا در فهرست آثار ملي، منعي براي خريد و فروش اثر نيست، ميگويد« ساختمان راديو سيتي با ضابطهاي مبني بر تخريب نشدن از سوي بنياد شهيد به بخش خصوصي فروخته شده است.» اين خبر تأييدي بود بر فروش مجللترين سينماي پيش از انقلاب كه بيش از چهل سال از خاموش بودن چراغ آن ميگذشت. اين در حالي بود كه كمي آنسوتر، مهام ميقاتي و تيمش در حال اجراي نمايشي با عنوان «راديوسيتي» بودند و تصويري از گذشته و روايتي ناشنيده از درونش نقل ميكردند. جامعه سينمايي نسبت به اين وضعيت ابراز نگراني ميكند و انهدام راديوسيتي را فروپاشي بخشي از حافظه جمعي سينمادوستان ميپندارند. فروپاشي كه با تعطيلي لالهزار، تخريب سينماهاي خيابان هلالاحمر و متروكه شدن سينماهاي جواديه رقم خورده است.
اما چرا حفظ راديوسيتي مهم است؟ مارك كرينستون در كتاب «حافظه شهري: تاريخ و فراموشي در شهر مدرن» مينويسد «شهر ميتواند مانند انسان داراي حافظه باشد و مفهوم حافظه شهري بهطور عام به منظرهاي فيزيكي و مجموعهاي از اشيا و اعمال دلالت دارد كه يادآوري گذشته را با جستوجوي آثار و ردپاهاي تأسيس و باز تأسيس شهر تجسم ميبخشد... شهر از طريق بناهايش [چيزها] را به ياد ميسپارد و حفظ بناهاي قديمي شبيه حفظ خاطرات در ذهن انسان است. فرآيند تغيير شهري قلمرو تاريخ است؛ اما توالي رخدادها حافظه شهر را ميسازد و اين بستر رواني مطلوبي براي فهميدن شهر است.»
سعيد احمديان، كارشناس ارشد جامعهشناسي درباره اهميت راديوسيتي مينويسد «راديوسيتي بخشي از ذهن شهر تهران است و رويدادهايي را كه در طول اين سالها تجربه كرده است، بخشي از حافظه شهري تهران به شمار ميرود. ميتوان با نگاه به اين ساختمان بخشي از تاريخ معاصر را در شهر تهران قرائت كرد. اين سينما حوادث ملتهبي را در دهه پنجاه از سر گذرانده است و سالهاي بسياري را نظارهگر خاموش اتفاقات بوده است.»
به عبارتي يك بناي عمومي ميتواند تاريخ يك دوره خاص را در دل خود حفظ كند و آن را به سوي آينده حمل كند؛ اما با توجه به تغييرات اجتماعي و البته اقتصادي كاركرد اين بناها دستخوش جدالي نابرابر ميشود. از سويي بازار و نظام قدرتمندش براي حفظ بنا ارزشي قائل نيست و مظنه را قيمت زمين و موقعيت تجاري سينما ميبيند. حد فاصل ميدان تا چهارراه وليعصر بورس لوازم رايانهاي است و يك پاساژ همانند رضا و ايرانيان ميتواند سوددهي خارقالعادهاي داشته باشد؛ اما از سوي ديگر نظام بازار منهاي مناسبات فرهنگي، نظامي الكن و محكوم به زوال است. شايد يكي از دلايل جذابيت حدفاصل ميدان تا چهارراه نيز همنشيني فرهنگ و اقتصاد باشد، نوعي زندگي مسالمتآميز كه در پي نفي يكديگر كه شايد در پي تقويت هم باشند.
چهارراه وليعصر: مأمن سينماهاي خاموش
حالا كمي به سمت جنوب چهارراه وليعصر حركت كنيم، جايي كه چند سينماي قديمي در سكوتي دهشتناك به سر ميبرند و چند روزي است بر سردر يكي از آنان نوشته شده است «براي فروش». سينما «شهر قشنگ» تا چند سال پيش نيز فعال بود با گسترش سينماهاي چندمنظوره از جمله «چارسو» در نزديكي خود، رونقش را از دست ميدهد و همانند دو سينماي ديگر آن حوالي، يعني سعدي و آسيا، تعطيل ميشود. حالا اين سينما در آستانه فروش و شايد تخريب باشد. در گام نخست بايد گفت سينماها بناهايي غيرقابل تخريب به حساب ميآيند. شايد در روزگاري كه كسي تصورش نميكرد، قانونگذار با چشمانداز متفكري چون كرينستون تصميم ميگيرد حافظههاي جمعي را حفظ كند. اين قانون تأكيد ميكند بناهايي با موضوع فرهنگي حق تخريب و تغيير كاربري ندارند. هر چند در سالهاي اخير وزارت ارشاد از اين موضوع عقبنشيني كرده است؛ اما درخواست شهرداري براي عوارض تغيير كاربري مانع از تخريب برخي بناها شده است. اما برخي ديگر هم تخريب شدهاند.
به سينما شهرقشنگ بازگرديم. رضا حجتالاسلام در سال ۱۳۳۲ اين مكان را با كمك آلمانيها و در گروه سينماهاي مولنروژ تأسيس ميكند؛ اما سالن به سبب عدمايمني، مشكل پاركينگ و كاهش مخاطب تعطيل ميشود. با اين حال مالك سينما، فرحناز حجت آن را به گروهي تئاتري (تئاتر آزاد) اجاره ميدهد تا وضعيت سالن پايدار باشد. با اين حال در سالهاي كمرونق شدن تئاتر آزاد و مميزيها چراغ شهرقشنگ خاموش ميشود. فارغ از وجه منفي ماجرا، به وجه مثبت آن هم نگاه كنيم. اينكه يك سالن سينما براي مدتي سالن تئاتر ميشود. كمي بالاتر از سينما شهرقشنگ، در تقاطع خيابان طالقاني و وليعصر، در سينما قيام با نام سابق سينهموند سالها با حضور يك گروه تئاتر آزاد، به عنوان تماشاخانه طهران فعاليت ميكند. تداوم چنين فعاليتي به مهمترين بناي منطقه بازميگردد: تئاتر شهر.
با رونق گرفتن تئاتر در تهران در اواخر دهه هشتاد و اجازه تأسيس سالنهاي شخصي، عموم متقاضيان نگاه خود را معطوف به حوالي تئاتر شهر ميكنند. هماكنون در خيابان نوفللوشاتو سه تماشاخانه و در خيابان رازي يك تماشاخانه و يك پلتفرم فعاليت ميكنند. همگي اين بناها – به جز تماشاخانه شهرزاد – خانههاي قديمياند كه تغيير كاربري دادهاند. گران بودن منطقه و نبود بستههاي حمايتي موجب تأسيس سالنهاي جذاب و حرفهاي نشده است.
قانون هست، مرد عمل نيست
حسين پاكدل از جمله مديران هنرهاي نمايشي است كه بارها در مقاطع گوناگون به طرح دولت اصلاحات مبني بر «واگذاري زيرساختهايي كه سالهاست خاك ميخورند به گروههاي نمايشي شناسنامهدار» اشاره ميكند. طرحي كه در دوران حضور او و مديران همفكرش در مجموعه معاونت هنري مطرح و تا حدودي نيز پيگيري شد. بر اين اساس قرار بود، سالنها و مجموعههاي بيكار مانده توسط يك كارگروه شناسايي شده و بهرهبرداري از آن به صورت بلندمدت در اختيار گروههاي تئاتر باشد. گروهها چراغ فعاليتهاي فرهنگي هنري را روشن ميكردند و مدتي بعد پرداخت اقساط آغاز ميشد؛ اين روند تا بازپرداخت كامل مبلغ تعيين شده در يك بازه زماني 10- 15 ساله ادامه داشت و به مالكيت گروهها ختم ميشد. پاكدل ۴ شهريور 93 در گفتوگو با برنامه ديالوگ راديو نمايش كه روز بعد در خبرگزاري كار ايران بازتاب داشت به جزيياتي از طرح اشاره ميكند:«زمان آقاي سليمي و شريف خدايي برنامهاي داشتيم مبني بر اينكه گروههاي تئاتر، فضاهاي مستعد و مناسب و سالنهاي از كار افتاده را جستوجو كنند و براي راهاندازي كمپاني خود از دولت وام بدون سود بگيرند. اتفاقا بايد مبالغ دريافتي را بازگشت ميدادند اما طبق قانون قرار بود بعد از 10 سال به بازپرداخت وام اقدام كنند. متاسفانه به اين دليل كه هنرمندان ما گاهي از زير بار مسووليت شانه خالي كردند؛ طرح مغفول ماند و همه زماني به صرافت افتادند كه دولت اصلاحات تغيير كرد، اين قانون همچنان وجود دارد و رفته كه خاك بخورد. معتقدم اين طرح هنوز قابليت اجرايي دارد و ما بايد به هنرمندان بگوييم اين فضا در اختيار شما اما اگر نتوانستيد ظرف مدت 5 سال آن را فعال كنيد و به سوددهي برسانيد طبق قرارداد از شما پس گرفته خواهد شد. سالنهاي زيادي داريم كه خاك ميخورند و ما بارها گفتهايم اين محلها را در اختيار گروهها قرار دهيد تا به كسب درآمد بپردازند.»
اين هنرمند 30 آبان 1393 نيز در گفتوگويي با خبرآنلاين بار ديگر به صورت ضمني درباره طرح صحبت ميكند:«حداقل انتظاري كه از معاونت هنري ميرود اين است كه اين سمفوني را هماهنگ كند. راهش هم يك مقداري فضا دادن به بخش خصوصي است براي اينكه بتوانند در فضاهاي مختلف برنامه اجرا كنند. چون تئاتر در بستر زمان بازده اقتصادي دارد. با ۳۰ اجرا هيچ نمايشي نميتواند روي پاي خودش بند شود. از آن طرف سالنهاي دولتي با اين تعداد اندك و ظرفيت كم نميتوانند بيش از ۳۰ شب برنامه خود را به يك تئاتر اختصاص دهند چون بقيه در نوبتند. در عين حال دهها سالن سالم ولي متروك شده، داريم كه يك گوشه افتاده و دارد خاك ميخورد. اگر كسي بخواهد برود و آن را فعال كند، ميتواند ولي با اين تضمين كه بتواند يك نمايش را حداقل دو سال اجرا كند.»
احداث ساختمان روي گسل آتشفشان
افشين خورشيدباختري از منتقدان با سابقه تئاتر كه آن دوران را به خوبي در ذهن دارد، درباره طرح واگذاري اماكن از كار افتاده به گروههاي تئاتري با هدف فعالسازي و رونق بخشي به ابنيه و زيرساختهاي موجود ميگويد: «چنين فعاليتي پيش از انجام نيازمند برخي تغييرات و پيدايشهايي است. منظور از تغيير، تغيير دادن زيرساختها است. مثلا به ياد دارم دكتر رفيعي سالها قبل درپي تبديل كارگاه دكور مقابل تالار وحدت به محل تمرين و آموزش بازيگر بود اما اين تغيير ميسر نشد، اين كار دشواريهايي داشت و البته براي هركسي امكانپذير نبود.
گرچه واگذاريهايي از اين دست امكان دارد ولي بدون فراهم آمدن زيرساخت لازم خواهناخواه اميدوار كننده نيست. چرا؟ كافي است به وضعيت تئاترهاي خصوصي نگاه كنيد. ظرف سالهاي اخير مكانهايي با نيت خوب توسط تحصيلكردههاي اين رشته اجاره و راهاندازي شد و به سختي پيش رفت، اما بواسطه شيوع ويروس امروز وضعيت خوبي ندارند. ما حتي در سالنهاي رسميمان هم از نظر تهويه هوا دچار مشكل هستيم. منظورم اين است كه در مسائل ساده و ابتدايي با مساله مواجهيم.
راهاندازي سالنها وقتي سودمند است كه زمينهها مهيا باشد. زمينه چيست؟ اينكه تمركز و قدرت لازم در نهادهاي مرتبط با تئاتر وجود داشته باشد، چون ظاهرا تصميمگيرندگان گوناگون درباره تئاتر به اظهارنظر مشغولاند و همه هم خودشان را صاحب حق ميدانند. بهعنوان نمونه ميتوان به ماجراي پيش آمده براي مدير تئاترشهر و يكي از كارگردان تئاتر اشاره كرد كه هر دو بازداشت شدند. اگر قرار بر رعايت قانون بود نبايد چنين اتفاقي ميافتاد، به اين علت كه نمايش از وزارت ارشاد مجوز داشت. بنابراين با عرض تاسف بايد گفت ما تمركز تصميمگيري نداريم و حالا اگر اين وضعيت در تعداد سالنهاي خصوصي جديد مد نظر ضرب شود خواهيم ديد با مساله دوچندان نيز مواجه ميشويم.
در نمونه ديگر، همين روزهاي كرونايي بعضي گروهها نمايش روي صحنه آوردهاند اما در نهايت برنامهاي براي گروههاي ديگر وجود ندارد. آيا بايد سالنهايي فعال كنيم و بعد به همين نقطه امروز برسيم. تکلیف سوبسید، حمایت و بر پا نگهداشتن ستونهای فرهنگ وهنر جامعه که تاتر، گالریها، سینماها، مطبوعات و بنگاههای انتشاراتی خصوصی هستند چیست؟ در شرایط كنوني آیا به تنهایی از پس این بحران بر میآیند؟
به هرحال هرجا سالن تئاتر ايجاد شود كاملا مورد حمايت و پسنديده است، حتي نه در تهران، بلكه در ديگر شهرهاي كشور. بارها تاكيد كردهام كه تئاتر بايد به يك ضرورت اجتماعي بدل شود و در صورت فقدانش مردم دلتنگ شوند، اما به نظرم امروز در چنين شرايطي قرار نداريم. اگر سالني فعال شود و چرخه اقتصادش راه بيفتد، خواهيم ديد چطور مردم با تحليل و تفكر آشنا و عجين ميشوند. پيادهسازي چنين ايدهاي درحال حاضر گرچه بسيار خوب است، اما بيشتر به احداث ساختمان روي گسل آتشفشان شباهت دارد. بنابراين ابتدا بايد زيرساختهاي حمايتي را فعال كنيم.»
كرونا: ورشكستگي سالنهاي تئاتر
با شيوع بيماري كرونا و تعطيلي چهارماهه تئاتر در تهران، عموم سالنداران از وضعيت بد مالي خود گفتند. حتي پس از بازگشايي با از دست دادن نيمي از ظرفيت سالنها و البته عدماستقبال مردم براي حضور در سالنهاي تئاتر، شرايط به نحوي پيش رفته است كه احتمال ورشكستگي تمامي سالنها وجود دارد؛ چرا كه هيچيك از سالنها ملك شخصي به حساب نميآيد. درمورد تماشاخانه شهرزاد نيز حكايت از آن دارد كه بهزودي تخريب و تبديل به يك هتل ميشود. اين در حالي است كه محمدجواد حقشناس، رييس كميسيون فرهنگي و اجتماعي شوراي اسلامي شهر تهران با ابداع مفهوم پهنه رودكي از قصد شهرداري براي حفظ فضاي فرهنگي اطراف تئاتر شهر گفته بود. وي در گفتوگويي با توجه به تغيير كاربري منطقه تئاتر شهر از مسكوني- فرهنگي به يك انبار بزرگ بازار، اعلام كرده بود «پيش از نوشتن بودجه سال 1397، ضرورت اجراي يك طرح فرهنگي در شهر تهران احساس شد. طرحي كه در قالب آن بتوانيم ضمن جلوگيري از هزينههاي پراكنده در شهر تهران بستري فراهم كنيم تا هم از هويت فرهنگي و هنري شهر تهران دفاع و هم بين بخشهاي فرهنگي و هنري شهر ارتباطي منسجم و معنادار ايجاد كنيم.»
اما خروجي نهايي دو سال گذشته پهنه رودكي صرفا سنگفرش كردن خيابان شهريار است. در حالي كه قرار بود مسير ميان وحدت تا تئاترشهر مملو از سالن و گالري شود، هيچ اتفاق مباركي رخ نداده است. با اينكه عليرضا آقايي، مديرعامل شركت توسعه فضاهايي فرهنگي شهرداري تهران از شناسايي 100 پلاك مهم در اين پهنه فرهنگي گفته است و به احتمال قوي سالنهاي تئاتري نيز بخشي از اين پلاكها به حساب ميآيند؛ اما با تداوم شرايط فعلي بايد در انتظار كم شدن پلاكهاي مهم پهنه رودكي باشيم.
تئاتر ناجي حافظه شهري
باز به سينما شهرقشنگ بازگرديم، جايي كه سينما ناجي تئاتر ميشود. يك سالن تعطيل شده ميتواند براي تئاتريها خوشيمن باشد تا جايي كه هم خودش باشد و هم تئاتر. در سالهاي اخير نهادهاي دولتي با تكيه بر دو شيوه موسوم به قرارداد BOT (ساخت، بهرهبرداري، انتقال) و ROT (تجهيز و بازسازي، بهرهبرداري و انتقال)، بخش خصوصي را درگير فعاليتهاي فرهنگي كرده است. در اين شيوه، يك موقعيت فرهنگي براي چند سال در اختيار بخش خصوصي قرار داده ميشود تا با راهاندازي و ايجاد بهرهوري مالي از آن، بدون نگراني از هزينههاي ملك دست به فعاليت فرهنگي زند. پس از اتمام قرارداد، بخش خصوصي مكان فرهنگي را به نهاد مربوط تحويل ميدهد تا يك بازي دوسر برد براي طرفين شكل گرفته باشد.
در اين روزها مدام دولت در بخش فرهنگ به اين فكر ميكند تا به نحوي از اشكال قطرهچكاني به اين بخش فرهنگ كمك برساند، روشي كه هيچ نتيجهاي ندارد. حداقل در تئاتر، وامها و كمكها به جيب مالكان غيرفرهنگي تزريق ميشود؛ اما ميشود سينماهاي خاموش را با شيوه مذكور زنده كرد. كافي است دولت بودجه حمايتي خود را صرف خريداري سالنهاي خاموش كند و طبق قراردادهاي ذكر شده، آن را به بخش خصوصي تئاتر تحويل دهد. نتيجه كار احياي بناهاي فرهنگي و البته خلاص شده تئاترها از يك شكل غيراستاندارد كنوني است. هم سالنهاي تئاتر واقعيتري را تجربه خواهيم كرد و هم بافت رودكي به يك فضاي فرهنگي نزديكتر ميشود. نتيجه آنكه چهارراه وليعصر ميتواند براي خودش كاونتگاردن يا برادوي باشد؛ اگر تعاملي ميان بخش دولتي و خصوصي صورت گيرد.