• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4703 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۶ مرداد

درباره «خون شد» آخرين اثر مسعود كيميايي

روشنايي‌ بر ذهن‌هاي تاريك

خدايار قاقاني

 

بعضي اوقات برخي فيلم‌ها قواعد را بر هم مي‌زنند، بعضي اوقات برخي فيلم‌ها مي‌توانند غبار نشسته بر پيش چشم و دل انسان‌ها را پاك كنند و بعضي اوقات برخي فيلم‌ها مي‌آيند «خلق» مي‌شوند تا روشنايي بيندازند بر دل شب و چنان تنويرگونه، همه ‌چيز را بر هم مي‌زنند كه قد و قواره خودشان هم بلند و رعنا مي‌شود، به شعاع تمام تاريكي! اين «بعضي اوقات» هميشگي نيست و هميشه دست نمي‌دهد، شايد در يك بزنگاه و شايد در افق يك مسير پديدار شوند. به ويژه در شرايط كنوني سينماي ايران، كه آنقدر همه‌ چيز بر هم ريخته و آشفته است كه رسيدن به آدرس و نشاني درست، براي ذهن بيدار هم سخت مي‌شود؛ حتي اگر فيلمسازي با پشتوانه‌اي قوي و ذهني آماده باشد!
«خون شد» مسعود كيميايي يكي از اين «بعضي اوقات» شده است؛ يكي از همين تلأ‌لوها و درخشش‌ها كه در دل چارچوب‌ها و قواعد تاريك و من‌درآوردي روزگار امروز سينماي ايران بيرون مي‌زند؛ قواعدي كه بيش از هر چيز از نگره‌ واقع‌گرايي افراطي و چارچوب مشخص كردن براي سينما از طريق تلويزيون! در افكار عمومي گسترده شده است. گويي كه تمام سينما بايد شبيه فيلم مستند باشد و اشكال‌گيري و نقد دانستن بر آن اثر، از مجموعه‌اي بر پايه تكذيب و انكار؛ مثل «درنيامدن»، «كجاي اين آدم‌ها شبيه جامعه امروز است؟» و يا بحث‌هاي كلي‌تر مثل ريتم كند و تند و قصه تلخ و كمدي، مي‌آيد. «خون شد» اتفاقا اين گزاره‌ها كه اين روزها لقلقه دهان عده‌اي است را نقد مي‌كند و تصويري‌تر و تازه و سرحال از فيلمسازي كهنه‌كار پيش روي‌تان مي‌گذارد. فيلمسازي كه با هر بار فيلم‌ساختنش از او انتظار «بهترين» اثرش را داشتيم و داريم. اما واقعيت اين است كه حالا «مسعود كيميايي» بهترين اثر كارنامه‌اش را ساخته است؛ پيشروتر، دقيق‌تر و پخته‌تر از حتي فيلم‌هاي گذشته‌اش؛ مثل «قيصر» و «گوزن‌ها»!

فيلم از همان نقطه آغاز، قواعد خود را مي‌سازد؛ سايه مردي بر دكان‌هاي تعطيل و تاريك كه گويي همين ذهن‌هاي تاريك و تعطيل را نشانه گرفته است و قرار است در انتها هم همين عبور را ببينيم كه مي‌بينيم. و بعد خانه‌اي كه درونش توفاني است و اما بيرونش هيچ ترددي و هيچ جغرافيا و آب و هوايي حاكم نيست.  خانواده‌اي از هم گسسته كه ماهي‌هاي حوض خانه‌شان مرده‌اند و تنها صداي تار «آقاخان» (پدر خانواده) سكوت و توفان توامان خانه را در هم مي‌شكند. «فضلي» (پسر بزرگ خانواده) از يكجايي كه معلوم نيست دقيقا كجا و پس از غيبتي طولاني كه نمي‌دانيم دقيقا چه مدت و از براي چيست (هر چند زمان غيبت 8 ساله و آدم‌فروشي و زندان، كليدواژه‌هاي جواب اين پرسش‌هاست) آمده است تا خانه و خانواده را دوباره كنار هم قرار دهد. حتي اگر قرار باشد، اين قصه، همانند نامش پر از خون باشد و البته «ثريا» عشق قديمي فضلي كه همچون «گودو»ي «در انتظار گودو» (ساموئل بكت) هيچ‌ وقت ديده نمي‌شود، اما تاثيرش و عاطفه‌اش با قهرمان قصه و ماجراهاي آن تا انتها هست. «خون شد» فيلمي مدرن و شكلي ديگر از همين «در انتظار گودو» (ساموئل بكت) و حتي «آوازه‌خوان طاس» (اوژن يونسكو) است و نشانه‌ها و تمرين‌ها و تجربه‌هاي آن را در فيلم‌هاي گذشته كيميايي هم مي‌توان يافت؛ فيلم‌هايي چون «ردپاي گرگ»، «حكم»، «رييس»، «متروپل» و چند فيلم ديگر او، گويي ساخته شدند تا جدي‌ترين آن در اين مقطع زماني شكل بگيرد كه در ميان آثار گذشته او برخي فيلم‌هاي مهمي شده‌اند و برخي ديگر در همان حد تجربه باقي مانده‌اند. سينمايي كه ابزورديسم خود را با تغيير فرم از آن نگاه بكتي، به نشانه‌هاي روز جامعه تبديل مي‌كند و درباره همه‌ چيز حرف مي‌زند و توامان از «هيچي» مي‌گويد. با اين تفاوت كه «خون شد» برخلاف ديگر آثاري چنين، پيشنهاد دارد و راه‌حل؛ هم براي فرم سينمايي‌اش و هم براي موضوعي كه طرح مي‌كند. درواقع كيميايي جهان فردي «تغيير يافته» خود را در اين فيلم به ابعاد و حجم گسترده‌تري رسانده است؛ همه ما در اين فيلم خود را پيدا مي‌كنيم و با آن همذات‌پنداري مي‌كنيم و بي‌آنكه علت آن را - دقيقا - بيابيم (كه البته همه ما از بد و خوب بر سر يك منفعت مشتركيم؛ آن هم خانه)، تا انتها سرنوشت كاراكترها را پي مي‌گيريم و اگر بخواهم شوخي‌اي كنم؛ مي‌توان گفت كساني كه فيلم را دوست ندارند، شبيه نانواي شيشه پخش كن فيلم هستند كه بايد عين نان سنگگ روي سنگ‌هاي داغ تنور، آنها را پخت! برخي هم كه مثل «گلاب» و دارو دسته‌اش، ناقصند و اسم‌شان اشتباهي! 
«هايده صفي‌ياري» چه كار عجيب و محشري در اين فيلم انجام داده است؛ برخلاف ديگر آثار كيميايي كه براي توضيح جهان فردي‌اش مجبور مي‌شد كه با تكرار و تاكيدهاي فراوان آن را توضيح دهد، اين ‌بار با نگاه و دستان صفي‌ياري و البته شكل قصه‌گويي او، تمام آن چيزهايي كه -شايد- باعث ملال مي‌شد را كنار گذاشته است. هيچ تاكيدي و تكراري در فيلم نيست. همه‌ چيز بر دايره قواعد و قانون روايت فيلم پيش مي‌رود. جدا از اين، سه سكانس درجه يك تك‌گويي فاطمه بعد از بهبود، تك‌گويي خانوم جان و فينال در مركز تجارت جهاني را از اين منظر با دقت ببينيد كه چگونه ما را به اين موقعيت‌ها پرت مي‌كند و...
نقش صفي‌ياري براي «خون شد» كمتر از خود كيميايي نيست. گويي كه گمشده سال‌هاي سال فيلم‌هاي او در اينجا پيدا شده است. با نظم فكري و خلاقيتش. هر چند در جشنواره فيلم فجر او ديده نشد و نخواست باشد؛ اما يك ‌بار ديگر با اين فيلم اهميت او يادآوري شد و سينماي ايران براي چنين تدوينگر بي‌نظيري بايد كلاه از سر بردارد.
علاوه بر او، «عليرضا زرين‌دست» (فيلمبردار) و «ستار اوركي» (آهنگساز) بال‌هاي پرواز اين فيلم هستند. هر دو «خون شد» را نقاشي مي‌كنند. يكي با تصوير و ديگري با ساز. بي‌آنكه توجه‌تان را به خودشان جلب كنند. (كه در اين مجال توضيح آنچه از زيبايي اين دو در فيلم افزوده شده سخت است و مفصل). به تمام اينها يك «سعيد آقاخاني» (فضلي) شگفت‌آور هم اضافه كنيد. هم‌قد بهترينِ سينماي ايران «بهروز وثوقي» با رنگ و جنسي متفاوت. 
كار جدي‌اش هم همين است كه در فيلم مسعود كيميايي باشي، كاراكتر اصلي‌اش با تمام مختصات قهرمان‌هاي او باشي، اما جديد و ‌تر و تازه باشي. انگار بعد از «قيصر» و يا «رضا» (ردپاي گرگ)، بايد تصوير «فضلي» با آن نگاه‌هاي عجيب و سكوت‌هاي بي‌نظير «سعيد آقاخاني» را در ذهن‌ها به خاطر سپرد و مرتب به او مراجعه كرد؛ چون «فضلي» با اين اجرا شبيه هيچ كس نيست. شبيه خودش است و تصوير آقاخاني. البته كه مي‌توان بازي‌هاي ديگر فيلم مثل سيامك انصاري، ليلا زارع، سيامك صفري، اكبر معززي و نسرين مقانلو را هم كنار اين يكدستي قرار داد. اما «فضلي»ست كه همه ‌چيز را مي‌سازد.
 بديهي است بخش عمده مخاطبان اين مطلب، فيلم را نديده‌اند و توضيح دادن اكنون درباره قصه كامل جايز نيست، چرا كه لطف و لذت تماشاي آن را مي‌كاهد. اما نوشتن درباره اين اثر مهم كيميايي بيش از هر چيز، يادآوري و دعوتي است براي دور ريختن كليشه‌ها و پيش‌فرض‌ها براي به تماشا نشستن و ورود به جهان منحصر به فرد فيلمسازي چون «مسعود كيميايي» در «خون شد». فيلمسازي كه شايد سال‌ها گذشت و به انتظار نشستيم تا دوباره گوزن‌ها و ردپاي گرگ و قيصر و سرب و دندان مار و سلطان و... بسازد. فيلمسازي كه حالا در آستانه 78 سالگي‌اش، چنان جوان و رعنا قد كشيده و پيش آمده كه بهترين فيلمش را ساخته است. كيميايي به جاي آنكه خود را هم‌قد ديگران كند تا اثرش فهم شود، جهان فيلمسازي‌اش را گسترده كرده تا همه به آن وارد شوند. با كمي دقت سعي نكنيم او را هم اندازه دانش كوچك‌مان كنيم. چون او قد بلند است. ما (به عنوان علاقه‌مندان سينما) بايد به دنياي آفتابي او برسيم، نه اينكه با كشاندن او به دنياي تاريك‌مان، بخواهيم خودمان را صرفا روشن كنيم!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها