سينرژي راست با چپ
علي صارميان
در ايران دو جناح سياسي وجود داشت كه يكي طرفدار تغييرات و ديگري دنبال تثبيت وضع موجود بود. به تدريج، عليالخصوص بعد از وقايع ۸۸، جناح طرفدار وضع موجود، عمودي ايستاد. تقريبا تمام مناصب سياسي را از آن خود كرد. اين جناح راست يا اصولگرا البته مثل هر جناح پيروز ديگري شعبات تندرو وكندرو گرفت. اين جناح با مدل ايستاي خود هنوز نتوانسته است رياستجمهوري را به خود اختصاص دهد، لذا در فكر تعيير نظام رياستي به پارلماني (رييسجمهوري به نخستوزيري) است. جناح ديگر چپها يا اصلاحطلبان هستند . آنها جز در مواردي كه به توبهفرماييها جواب مثبت دادند در شاخه عمودي رشد نكردند و در شاخه افقي گسترده شدند. آنها توانستند كه حسن روحاني جامعه روحانيت مبارز و از رئوس راست سنتي را در مقابل رقباي ديگر حمايت و رييسجمهور كنند. اگر افراد جناح راست يك روز بازنشستگي و بيكاري در شاخه عمودي نداشتند و بعضا نهادهاي انتصابي براي بيكار نماندن اصولگراها ساخته ميشد، چپها مثل روشنفكران كوليوش به دل جامعه رفتند. آنها زمين افكار عمومي (محور افقي) را تصاحب كرده بودند و بعضي از ايشان به دولت و شهرداري رفتند ولي اغلب همان نقش كولي تنهاي درويش را بازي كردند. اما به يكباره يك خطر چند بعدي براي ظرف جامعه و زمين بازي پيش آمد كه نه تنها هر دو گروه چپ و راست كه هر گروهي ديگر كه به كمتر از يك انقلاب فكر كند گويي به مردم خائن است. در يادداشت ديروز به مساله سينرژي اشاره كرده بودم و اينك بگويم كه سينرژي، شكل منفي دارد كه بدبياريهاي لاينقطع را پيش خواهد آورد. تركيب و زمينه عجيب تحريم و ناكارآمدي داخلي با قطع نفت و كاهش درآمد و اوضاع ضريب جيني و شاخص فلاكت در كنار بالا گرفتن دعواهاي موسمي دولتهاي دوم و حرارت جوانان جناح راست مخلوطي از بدافزار ساخت كه به جاي جريان سوم، ضد جريان اختلال و سپس هدم زمين سياست ايران را به سيگنالهاي قوي خطرآفرين رساند. آنچه در پي ميآيد نگاهي مختصر به همافزايي منفي و مثبت جريانهاي سياسي در مواجهه با وضعيتي بيسابقه است كه اختراع بازي جديدي را ميطلبد. ️سينرژي يك نوع همافزايي است كه باعث ميشود معادلات تكي به معادلات جمعي تغيير كند. در سيستمهاي پيچيده سينرژي گاهي رياضيات ۱+۱=۲ را به هم ميزند، چون دو كنش در همافزايي؛ يك رابطه جديد ميسازند كه تك به تك قادر به آن معادله نبودهاند. «براي مثال اگر دو گياه را نزديك هم بكاريد، ريشههاي آنها در هم ميآميزد و كيفيت خاك را بهبود ميبخشد و در پرتوي اين تعاون و همبستگي هر دو بهتر رشد ميكنند يا وزني كه دو قطعه چوب تحمل ميكنند بسيار بيشتر از مجموع وزني است كه هر يك به تنهايي تاب ميآورند. روحيه تيمي معادلات رياضي را به هم ميزند». در ايران هر تهديد، يك فرصت سينرژي است. منتها در يك دهه اخير جهت سينرژي به سمت يك مساله ديگر رفته است؛ سينرژي منفي. عملا همه از وحدت و همبستگي و كار تيمي حرف ميزنند ولي مشاركت به سمت صفر و نگهداري باندهايي ميرود كه خط قرمزهاي پررنگي دارند و نميتوانند با گروههاي ديگر كار كنند، لذا كار تيمي به كار باندي تقليل يافته است؛ جزيرههاي كوچكي كه محوري براي همبستگي ندارند. البته نمايشهاي در زمان انتخابات هست كه هركس شناسنامه ايراني دارد در انتخابات شركت كند و جزيي از تيم بزرگ ايران است ولي به محض رفع نياز نمايش همبستگي؛ دوباره باندهاي بسته هم در نهادهاي انتصابي و هم در نهادهاي انتخابي قدرت ميگيرند. جايگزيني آنتروپي به جاي سينرژي يك تراژدي تمدني است. همه باندها چوب لاي چرخ رقيب خود ميگذارند. اين روند متداول و وضعيت آنتروپي، خود باعث ميشود كه يك ابربحران كه انرژي آثار يك جنگ جهاني را دارد، در تصميمات جزيرهاي؛ يك سينرژي و همكاري مضاعف براي سقوط تمدن ايجاد كند. مشكل فعلي ايران به نظرم چشمانداز تاريك براي سينرژي مثبت است. با داغ و درفش نميشود همافزايي درست كرد. وضعيت كشورها فعلا عدم همكاري؛ احساس قحطي و بيرون كشيدن گليم خود از بحران است. اما در جهان در يكسال آينده يك سينرژي جهاني مثبت به وجود خواهد آمد كه جهان را تغيير خواهد داد. در كنار آن يكسال آينده ايران را در پيشرو داريم؛ همافزايي يا آنتروپي. چه تغييري بايد در روند كشور و حكمراني پيش آيد كه مشاركت سهچهارم يعني ۷۵ درصد مردم ايران را براي سينرژي حول يك برنامه در شكل حكمراني خوب برانگيزد؟ افق همافزايي داخلي و خارجي چيست؟ منابع تامين آن كجاست؟ كنشگران تازه نفس در كجا آمادگي يافتهاند؟ اما مهمتر از همه، آيا برنامهاي تازه و قابل اجرا و قابل پايش براي ايجاد سينرژي مثبت در ايران قابل تدوين است؟ آيا توافقي در حكمرانان ممكن است بر سر اين برنامه خيالي پيش آيد؟ افق نااميد كنوني ميگويد، همان آش و همان كاسه و همان دست فرمان. اما سينرژي منفي با كرونا؛ يك همافزايي مضاعف منفي پيدا كرده است. آيا صداي خطر را كسي ميشنوند؟ آيا كسي در فكر ساز و كار وقوع سينرژي مثبت خواهد رفت؟ بايد منتظر ماند كه راست عمودي نيازي ميبيند كه با چپ افقي گفتوگو كند و آيا نگاههاي تئوريك اشتباه در مورد اصلاحطلبي حكومتي و غيرحكومتي به معقولات خواهد رسيد يا نه؟ هر چه هست فرصت كم است.