امريكا كجاي بحران ليبي قرار دارد؟
فقدان استراتژي؛ مهمترين ضعف امريكا در منطقه مديترانه
ترجمه: هديه عابدي
درك پيچيدگيهاي موجود در منطقه مديترانه به ويژه در جنگ داخلي ليبي، نيازمند مهارت و ذكاوتي راهبردي است كه نظام سياسي امريكا دستكم در 10 سال اخير فاقد آن بوده است. حال اگر امريكا بخواهد استراتژي درستي در قبال منطقه اتخاذ كند بايد كليه عوامل موثر يعني منافع تركيه، اهداف روسيه و محاسبات فرانسه را در نظر بگيرد و ضمن درك نگرانيهاي مصر و عربستان، همه آنها را در سياست خود اعمال كند.
ست كراپسي، عضو ارشد موسسه هادسن، افسر سابق نيروي دريايي امريكا و معاون وزير دريانوردي در دولتهاي ريگان و جورج بوش در مقالهاي در وبسايت «ريل كلير ديفنس» مينويسد:
امريكا موقعيت خود به عنوان مهمترين قدرت خارجي در منطقه مديترانه را واگذار كرده است. اين اقدام امريكا، ناديده گرفتن چالشهايي است كه امنيت منطقه را تهديد ميكند. از جمله اين چالشها ميتوان به احتمال افزايش شديد مهاجرت از طريق درياي مديترانه، قدرت روزافزون نيروي دريايي روسيه و زورآزمايي آن در مركز و غرب مديترانه و تلاش كشورهاي متحد امريكا براي تضمين امنيت خود با استفاده از ديگر قدرتها اشاره كرد. يكي از مهمترين نمونهها كه عواقب زيادي در حوزه انرژي، امنيت و ديپلماسي به همراه دارد، جنگ قدرت ميان كشورهاي عضو ناتو(متحدين امريكا) و روسيه براي پيروزي در جنگ داخلي ليبي است.
در اقدامي كه چندان مورد توجه رسانههاي امريكايي قرار نگرفت، فرانسه روز 2 ژوييه مشاركت خود در عمليات ضد تروريستي ناتو در غرب مديترانه با نام «حافظان دريا» را لغو كرد. از زمان آغاز جنگ ليبي اين عمليات نقش مهمي در حفظ ثبات و امنيت اروپا ايفا كرده است چراكه توانسته جلوي ورود محمولههاي سلاح به ليبي را بگيرد و با گروههاي تروريستي فعال در منطقه مقابله كند.
شرايط منطقه و روابط ميان ابرقدرتها در حوزه درياي مديترانه داراي پيچيدگيها و پارادوكسهاي فراواني است. جنگ داخلي سوريه به كمك نيروي هوايي روسيه و نيروي زميني مورد حمايت ايران به نفع بشار اسد، رييسجمهور اين كشور حل و فصل شده است. حال ديگر صحنه تقابل قدرتها در خاور نزديك به ليبي كشيده شده است. اين كشور آفريقايي در كنار تونس مهمترين كريدور دريايي بين شرق و غرب مديترانه را تشكيل ميدهد. در يك سوي جنگ ليبي، تركيه و قطر قرار دارند كه هر دو حامي دولت وفاق ملي ليبي مستقر در طرابلساند و در سوي ديگر روسيه، فرانسه و ائتلاف كشورهاي عربي حوزه خليج فارس به رهبري عربستان قرار دارند كه همگي طرفدار مجلس نمايندگان مستقر در طبرقاند. از بين طرفهاي خارجي درگير در جنگ ليبي فقط روسيه است كه با امريكا رابطه امنيتي ندارد. تركيه و فرانسه هر دو متحدين ناتو هستند. عربستان، مصر و امارات همگي متحدين نزديك امريكا در خاور نزديك به شمار ميروند. قطر نيز با وجود همكاري با ايران و دشمنياش با عربستان همچنان شريك مهمي براي امريكا محسوب ميشود و بزرگترين پايگاه اين كشور در خاور نزديك را ميزباني ميكند.
درك پيچيدگيهاي موجود در جنگ ليبي و شبكه به هم پيچيده منافعي كه در آن وجود دارد، نيازمند مهارت و ذكاوتي راهبردي است كه نظام سياسي امريكا دستكم در 10 سال اخير فاقد آن بوده است. عوامفريبي و حزبگرايي جاي ذكاوت و اقتدار در حوزه سياست خارجي امريكا را گرفته است. كمتر از 10 سال پيش باراك اوباما، رييسجمهور سابق امريكا سياستي را كه ميت رامني، رقيب جمهوريخواهش در انتخابات قصد داشت در قبال روسيه اتخاذ كند، مسخره ميكرد و آن را متعلق به دوران جنگ سرد ميدانست. اما پس از الحاق كريمه به روسيه و مداخله اين كشور در سوريه، تامل در سياست خارجي به يكي از كليدواژههاي اصلي جمهوريخواهان تبديل شد. اين امر بيدليل نبود. ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه از فرصتهاي به دست آمده نهايت استفاده را كرده بود و هر بار از انفعال امريكا و عدم تمايل آن به استفاده از زور در حمايت از منافع ثانويه بهره برده بود. در زماني كه امريكا نيروهاي خود را از خاورميانه خارج ميكرد، پوتين توانست موقعيت راهبردي روسيه در درياي سياه و شرق مديترانه را تقويت كند. در چنين شرايطي امريكا حتي به حضور دايمي و محترم خود در درياي مديترانه نيز عملا پايان داد. در اين بين دموكراتها از صرفهجوييهاي اوباما در منطقه خاورميانه دفاع ميكردند و استدلالشان هم اين بود كه تهديد روسيه حداقلي و كوتاهمدت است.
پس از پيروزي ترامپ در انتخابات سال 2016 دموكراتها براي پوشاندن شكستهاي سياسي خود به سراغ سناريوي «تباني با روسيه» رفتند و هيچ فرصتي را براي انتقاد از سياست خارجي ترامپ به خصوص حملات او عليه ناتو و تمايلش به ديدار با پوتين و ديگر حكام خودكامه از دست ندادند. اما دموكراتها ديگر تمايلي به افزايش بودجه دفاعي يا تقويت موضع بينالمللي امريكا ندارند. در مقابل، سياستمداران بايد به رأيدهندگان اطمينان دهند كه با افزايش امنيت سايبري انتخابات، جلوي توسعهطلبي روسيه را ميگيرند و از منافع امريكاييها محافظت ميكنند. در طرف مقابل، جمهوريخواهان سعي ميكنند در مورد سياست خارجي ترامپ نظري ندهند. اين انفعال از سوي هر دو جناح نشان ميدهد به جاي درك و فهم استراتژيك تا چه حد ملاحظات سياسي جناحي در اتخاذ مواضع امريكا در حوزه سياست خارجي نقش دارد.
اما براي حل معضلي كه امريكا در اروپا با آن مواجه شده است بايد استراتژي مناسب داشت. اين معضل ناشي از وضعيت استراتژيك جديدي است كه با ظهور چين در منطقه به وجود آمده و آينده سياست بينالملل را تعريف ميكند. اين شرايط جديد به اين زوديها تغيير نميكند مگر اينكه ابرقدرتها به جنگ با يكديگر برخيزند يا منطقه دچار فروپاشي سياسي شود. رهبري حزب كمونيست چين به اين نتيجه رسيده است كه پكن با مخفي نگه داشتن تواناييهاي خود و صبر كردن ديگر نميتواند به اهداف راهبردي خود دست پيدا كند. اين حزب قدرت امريكا را بزرگترين تهديد عليه بقاي حكومت چين ميداند. به همين دليل چين يك كمپين جهاني را براي كاهش نفوذ امريكا آغاز كرده، ارتشي ساخته كه علنا هدف خود را شكست امريكا و متحدانش در جنگ اقيانوس آرام ميداند و براي رسيدن به اهدافش با ديگر كشورهاي ضد امريكا نظير ايران و روسيه متحد شده است.
جنگ بين چين و امريكا عمدتا به شرق آسيا مربوط ميشود اما اين مساله نبايد باعث شود از اهميت غرب آسيا غافل شويم. امريكا منافع مهمي در خاور نزديك دارد. با وجود اينكه امريكا اكنون عملا از نظر تامين انرژي خودكفا شده است اما متحدانش در اروپا و آسيا به منابع انرژي خاورميانه بزرگ نياز دارند.
به همين ترتيب با وجود اينكه اروپا ديگر در صحنه رقابت جهاني جايگاه سابق را ندارد اما امنيت و ثبات اين قاره براي امريكا بسيار مهم است. اروپا بزرگترين بازار صادراتي امريكا محسوب ميشود. اقتصادهاي دانشبنيان اروپا در نظام مالي جهان عنصر مهمي به حساب ميآيند به ويژه اينكه امريكا بخش اعظمي از ثروت خود را از همين نظام به دست ميآورد. علاوه بر اين ائتلاف امريكا با كشورهاي اروپايي و خاور نزديك به اين كشور دسترسي بينظيري به منطقه اوراسيا ميبخشد و به آن اجازه ميدهد، هزاران مايل دورتر از مرزهاي خود روي تحولات جهان تاثيرگذار باشد و در عين حال از حمايت پيشرفتهترين ارتشهاي جهان نيز برخوردار شود. اما اگر اروپا تحت كنترل يك كشور يا ائتلاف ضد امريكايي باشد، دسترسي امريكا به همه اين منافع گرفته ميشود و حتي ممكن است از آنها عليه واشنگتن استفاده شود.
با اين حال نبايد تصور كرد، مناسبات امنيتي اروپا نيازي به اصلاح ندارد. امريكا براي حفظ جايگاه خود به عنوان يك ابرقدرت چارهاي ندارد جز اينكه در روابط خود با آسيا يك توازن راهبردي ايجاد كرده و نيروهاي زميني، هوايي و دريايي خود را عليه دشمن چيني بهينهسازي كند؛ دشمني كه اميدوار است در همان ساعات اوليه جنگ با امريكا بتواند با موشكهاي خود تجهيزات امريكا و متحدانش را خنثي كند. از اين رو امريكا بايد نيروهاي خود را به سمت آسيا روانه كند. اما ايالات متحده بايد منافع خود در اروپا را نيز حفظ كند: هم به روسيه اجازه ندهد بر اين قاره مسلط شود و هم جلوي اتحاد اروپا با چين را بگيرد. اگر امريكا از اروپا جدا شده و ناتو منحل شود، روسيه و چين قاره اروپا را تسخير ميكنند.
با توجه به اين اهداف، بحران ليبي فرصتهاي قابل توجهي را در اختيار امريكا قرار داده تا بتواند منافع خود در منطقه را تضمين كند. به نظر ميرسد، تركيه براي بازيابي قدرت نئوامپرياليستي خود به مقابله با روسيه و ديگر اعضاي ناتو برخاسته است. آنكارا ميخواهد در نهايت به هزينه رقبا موقعيت مناسبي براي خود دست و پا كند. اما تقابل آن با فرانسه كه متحد ناتو است و روسيه كه دشمن امريكاست، نشان ميدهد تا چه حد وضعيت راهبردي منطقه پيچيده شده است. مداخله فرانسه در ليبي نشان ميدهد، كاخ اليزه تركيه را تهديدي بزرگتر از روسيه ميداند. از نگاه فرانسه، پيروزي تركيه به دولت رجب طيب اردوغان حق وتوي سياست اروپا را ميدهد. در چنين شرايطي اردوغان ميتواند، كنترل ورود پناهندگان به اروپا را نه تنها از مرزهاي كشور خود بلكه از شمال آفريقا و منطقه شام نيز در دست بگيرد. او همچنين به ترافيك دريايي بين شرق و غرب مديترانه تسلط پيدا ميكند.
در مقابل از نگاه فرانسه اهداف روسيه در ليبي محدودتر از تركيه است. دكترين «تركيبي» روسيه در گرجستان، سوريه و اوكراين، غرب را گيج كرده است. با وجود اينكه الحاق كريمه به روسيه موقعيت ممتازي در درياي سياه بخشيده است اما هنوز روسيه با اين شبه جزيره ارتباط زميني ندارد. روسيه نتوانسته از طريق ماريوپل براي خود يك كريدور زميني ايجاد كند. حال با توجه به فشار تحريمها كه اقتصاد روسيه را به شدت تحت تاثير قرار داده، منطقي است اگر مسكو اميدوار باشد از موقعيت خود در ليبي به عنوان برگ برنده استفاده كند.
منافع فرانسه نيز به همين شدت پيچيده است. فرانسه از سال 2015 خود را درگير بحران ليبي كرده است. پاريس براي اطمينان از حفظ صادرات نفت ليبي به اروپا و جلوگيري از تبديل اين كشور به پاتوق تروريستها، مخفيانه از ارتش ملي خليفه حفتر حمايت كرد. به نظر ميرسد حداقل در كوتاه مدت، فرانسه به اين نتيجه رسيده كه روسيه نسبت به تركيه شريك منطقيتري است چراكه روسيه در مناطق مهمي چون سوريه، اوكراين و حتي منطقه بالتيك تعهدات و منافعي دارد كه هر اتفاقي ممكن است آنها را وارد بحران كند. همين امر جلوي تندروي روسيه را ميگيرد. در عين حال فرانسه اميدي ندارد كه امريكا جلوي اقدامات تركيه را بگيرد و همين امر باعث شده پاريس سياست مستقلي در پيش بگيرد.
حال اگر امريكاييها بخواهند استراتژي درستي در قبال منطقه اتخاذ كنند بايد همه اين عوامل- يعني منافع تركيه، اهداف روسيه و محاسبات فرانسه- را در نظر بگيرند و ضمن درك نگرانيهاي مصر و عربستان همه آنها را در سياست خود اعمال كنند. در كوتاهمدت اين استراتژي ميتواند به امريكا جايگاه يك كشور ثالث و خنثي را بدهد كه بين روسيه، فرانسه، تركيه و ديگر بازيگران منطقهاي ميانجيگري ميكند. اما از سوي ديگر امريكا ميتواند از ليبي به عنوان ابزاري براي فشار بر تركيه استفاده كند، از موضع فرانسه حمايت كند و جاي روسيه را به عنوان حامي مالي حفتر بگيرد. به عنوان راهحل سوم، امريكا ميتواند در ليبي مداخله كند، نگرانيهاي فرانسه و مصر در حوزه انرژي را برطرف كند و روسيه را در حمايت از حفتر تنها بگذارد.
اگر امريكا بخواهد استراتژيك عمل كند بايد توانمنديها و اراده فرانسه را به رسميت بشناسد و پس از حل بحران ليبي از اين ويژگيهاي فرانسه براي اصلاح ساختارهاي امنيتي اروپا استفاده كند. شايد امريكا بتواند از طريق اتحاد با فرانسه، روسيه را راضي كند در كنار اروپا، هند و ژاپن به مقابله با چين برخيزد. اگر چين از زمين و دريا محاصره شود، امريكا ميتواند پكن را درست مثل مسكو در دهه 1980 تحت فشار قرار دهد و به آن بفهماند كه سرمايهگذاريهاي گستردهاش در حوزه نظامي نميتواند آن را به پيروزي نهايي برساند. اما همه اينها به شرط آن است كه امريكا بتواند از حزبگرايي بگذرد و به يك استراتژي ملي دست يابد.
حال اگر امريكاييها بخواهند استراتژي درستي در قبال منطقه اتخاذ كنند بايد همه اين عوامل- يعني منافع تركيه، اهداف روسيه و محاسبات فرانسه- را در نظر بگيرند و ضمن درك نگرانيهاي مصر و عربستان همه آنها را در سياست خود اعمال كنند. در كوتاهمدت اين استراتژي ميتواند به امريكا جايگاه يك كشور ثالث و خنثي را بدهد كه بين روسيه، فرانسه، تركيه و ديگر بازيگران منطقهاي ميانجيگري ميكند. اما از سوي ديگر امريكا ميتواند از ليبي به عنوان ابزاري براي فشار بر تركيه استفاده كند، از موضع فرانسه حمايت كند و جاي روسيه را به عنوان حامي مالي حفتر بگيرد. به عنوان راهحل سوم، امريكا ميتواند در ليبي مداخله كند، نگرانيهاي فرانسه و مصر در حوزه انرژي را برطرف كند و روسيه را در حمايت از حفتر تنها بگذارد.