• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4715 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۱ مرداد

بيروت و بارِ «بودن»

ميلاد نوري

در انباري در ساحل بيروت، حجم فراواني از نيترات آمونيوم را انباشت مي‌كنند؛ كسي نمي‌داند كه پنج سال بعد، آن بار و آن انبار، در دقايقي كوتاه، شهري را كه به زيبايي شهره است، به باد خواهد داد. بگذريم كه كسي به مقصد و مقصود آن بار و انبار نيز نمي‌انديشد. در روزي از روزهاي تابستان سال 2020 ميلادي، انفجاري مهيب رخ مي‌دهد؛ كساني چند سال پيش خطر آن را گوشزد كرده‌اند و كساني نيز آن را نشنيده گرفته‌اند؛ هر چه هست، موج انفجار تمام شهر را درمي‌نوردد و خرابي وحشت‌آوري برجاي مي‌گذارد. خبرها مي‌پيچد، از خبرهاي كوچك تا خبرهاي بزرگ؛ كسي از يار خويش و آن يكي از كارش و كسي نيز از علت اين رخداد مي‌پرسد. در باب پرسش اخير نيز هر كس چيزي مي‌گويد. فردي از حمله‌اي وحشتناك خبر مي‌دهد؛ آن ديگري به واكنش‌هاي شيميايي مواد مي‌پردازد؛ اين يكي گروه سياسي رقيب را مقصر مي‌داند؛ برخي نيز در جست‌وجوي صاحب بارِ نيترات آمونيوم، به تاجري روس‌تبار مي‌رسند كه در قبرس زندگي مي‌كند. 
علت رخداد هر چه باشد، تعداد زيادي كشته و زخمي و گروهي نيز ناپديد و ناپيدا مي‌شوند. دود و خاكستر بر ويراني‌هاي جامانده در تمامي شهر مي‌نشيند و شهري كه عروس مديترانه ناميده مي‌شد، رخت عزا مي‌پوشد. در اين ميان، قدرت‌هاي سياسي همچنان دست‌ به‌ گريبان همديگرند و همين رخداد نيز دستمايه نزاع ايشان است. احتمال اينكه نزديك محل زندگي اين سياست‌پيشگان نيز چنين انبارهايي باشد، وجود دارد. در روزهاي بعد، كمك‌كاران از نقاط مختلف جهان به ياري مي‌شتابند و اهالي آن شهر نيز به يكديگر كمك مي‌كنند و اين «زندگي» است؛ نمايشي از تلاش، توليد، حركت، سودجويي، حماقت، غفلت، ترس، سياست، قدرت، شهوت، عشق، محبت، مردن و ماندن و اين «انسان» است كه زندگي را با صفات متضاد خويش مي‌سازد. 
پايان هر رخداد، رخداد ديگري است كه رنگ‌وبوي همين نمايش را دارد. از پس هر رخدادي كه به مرگ انسان‌ها آميخته است، همگان از ناپايداري جهان، سرشت انسان، بي‌تدبيري‌ها و ناداني‌ها و غفلت‌هاي او مي‌گويند؛ اندكي بعد باز جريان زندگي موجب فراموشي شده و آن نمايش و نظاير آن تكرار مي‌شود. زندگي در چنين جهاني سخت است. خانه‌اي ناايمن است؛ چنانكه به‌ چشم برهم‌ زدني، با اتفاق يا جنايتي، جان آدمي به باد مي‌رود و سال‌ها بعد حتي نام او هم در خاطر كسي نيست. در اين ميان، تعداد موضوعاتي كه مي‌توانند موجبات رنجش و دلزدگي شوند، چنان زياد است كه به يكايك آنها نمي‌توان انديشيد. دولتمردان در رنج قدرت‌طلبي‌اند؛ محكومان و فقيران در كف تقدير طبيعت و تحقير قوانين‌ا‌ند؛ مال‌اندوزان در بيم از كف دادن مال خويش دچار تشويشند و مالباختگان در انديشه بازيافتن آنچه از كف داده‌اند، سر در گريبان خويش دارند. هر كس در جايگاه خود، در ميانه هزاران رخداد ممكن، چون رخداد بيروت، احاطه شده است. 
سختي‌ها از پس و پيش، آدمي را در بر گرفته‌اند. جهان در گذر است و ما در ميان جهان، با محدوديت‌ها، غفلت‌ها، انتظارها، بيم‌ها و اميدهاي خويش ايستاده‌ايم. با تمام اينها، ما زندگي را دوست مي‌داريم و آن را انتخاب مي‌كنيم؛ اگر چه مي‌دانيم محدود و ضعيف و ميرا هستيم. ما به آيندگان مي‌انديشيم، به كساني كه پس از ما خواهند زيست، اگر چه مي‌دانيم كه ايشان نيز چون ما در احاطه تمام ترس‌ها، دلهره‌ها و اندوه‌هايي خواهند بود كه ما را احاطه كرده است. زندگي ايشان نيز نمايشي از تلاش، توليد، حركت، سودجويي، حماقت، غفلت، ترس، سياست، قدرت، شهوت، عشق، محبت، مردن و ماندن خواهد بود؛ چنانكه آنِ ما چنين است و آنان نيز بايد با صفات متخالف خويش، به پيشواز زيستن بروند. 
رخداد بيروت و هر رخدادي نظير آن، بار «بودن» را گوشزد مي‌كند. ما شانه از زير اين بار خالي مي‌كنيم. «بودن» براي انسان، تنها يك حالت ايستا نيست. «بودن» براي او يك انتخاب است؛ يك تصميم است؛ يك توجه دائمي است و اين، دشوار است. همين دشواري است كه به آن غفلت‌ها، فراموشي‌ها، بي‌مسووليتي‌ها، تهديد‌ها، تحقيرها و بي‌مبالاتي‌هايي مي‌انجامد كه شهري را در چشم‌برهم‌زدني با خاكستر و دود مي‌پوشاند. آدمي براي شاد زيستن و تمام زيستن بايد مسووليت «بودن» را بپذيرد و زير بار سنگين آن بايستد و اين «دشوار» است. به تعبير نيچه: «آري، زندگي دشوار است. اما نه جاي آن است كه چنين نعره زنيد. ما باركشان را از حمل بارهاي گران گريزي نيست. چه تناسب ميان ما و گُلبُني كه از فروچكيدن قطره‌هاي شبنم لرزان است؟ ... ما بي‌شك شيفته زندگي هستيم، اما اين از آن نيست كه با زندگي خو گرفته‌ايم، بلكه از آن است كه ما با عشق به زندگي مأنوسيم» (چنين گفت زرتشت). 
زندگي، پيوند دوسويه آگاهي و توان آدمي است با جهاني كه احاطه‌اش كرده است؛ او خواهان آن است كه جهان را از آن خود سازد. براي اين مقصود، وي پيش از هر چيز بايد مسووليت «بودن»ش را بپذيرد و بار اين «بودن» را بر دوش كشد. تمام جهان با ابعاد زماني‌ و مكاني‌اش سر از آگاهي و خودآگاهي آدمي برآورده است؛ با تمام ناپايداري غمناكي كه دارد، زندگاني چيزي است كه «انسان» با آن انس مي‌گيرد. اما «او» تا بار «بودن» خويش را بر دوش نكشد، زندگاني را نخواهد زيست. آدمي ‌زاده مي‌شود، مي‌بالد، مي‌آموزد و تمام صفات متقابل و متخالف را در وجود خويش نمايان مي‌كند. اما او در ميان هزاران نسبتي كه او را احاطه كرده است، «بودن» را فراموش و شانه از بار مسووليت خالي مي‌كند. بيروت باز خواهد زيست، اما بارِ «بودن» بر دوش كشيدن همواره دشوار خواهد ماند. 
مدرس و پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون