در روزگار كنوني، انسانها هر ساعت و بلكه هر دقيقهاي به وسيله دهها خبر و اطلاعات و پيام و... بمباران ميشوند. مدام گوشي تلفن همراه به ما هشدار ميدهد كه يك پيام صوتي يا تصويري يا متني جديد آمده است. اين تشتت و تكثر اخبار و اطلاعات و دادههاي ورودي، سبب شده كه خودمان را فراموش كنيم و از ميزان توجهمان كاسته شود. توجه آگاهي، ميخواهد به ما خاطرنشان كند كه متوجه خودمان باشيم و اجازه ندهيم به سادگي در حجم انبوه اطلاعات و دادهها گم شويم. نشست هفتگي شهركتاب در روز سهشنبه ۲۱ مرداد به نقد و بررسي كتاب «معجزه توجهآگاهي» نوشته تيك نات هان با ترجمه مرتضي كشميري و پيوند جلالي اختصاص داشت و با حضور دكتر لادن فتي، مرتضي كشميري و سياوش نيكپور در مركز فرهنگي شهركتاب بهصورت مجازي برگزار شد.
راه درازي كه به شادي ميانجامد
علياصغر محمدخاني | معاون فرهنگي شهركتاب
تيك نات هان عارف و راهب آرام بلندآوازه ذن بودايي است. او در ۱۹۲۶ در ويتنام متولد شده و از 16 سالگي به سلك راهبان بودايي درآمده است. اين فعال صلح بيش از صد كتاب منتشر كرده است. او از شيوههاي عملي و مساله عدمخشونت از گاندي پيروي ميكند و در زمان جنگ ويتنام بزرگترين جنبش عدمخشونت قرن را بنياد گذاشته است. از آثار ترجمهشده او به فارسي ميتوان به «شادماني: تمرينات مورد نياز ذهنآگاهي»، «راهرفتن و مراقبه: راه درازي كه به شادي ميانجامد»، «هنر برقراري ارتباط»، «كليدهاي ذن»، «عبور از ترس با ذهنآگاهي»، «آشتي: شفاي كودك درون»، «هر گام آرامش است»، «آرامش حقيقي: به خشونت درون خود، خانواده، جامعه و دنيا پايان دهيد»، «نامه عاشقانه به زمين» اشاره كرد. اين عنوانها به خوبي مضامين عمده آثار اين نويسنده را نشان ميدهد.
تيك نات هان بسيار شاعرانه و با سكوتي خاص سخنراني ميكند. اين شاعرانگي در نوشتههاي او نيز ديده ميشود. او سخنان خود را با زباني ساده و همهفهم بيان ميكند تا حتي كودكان و نوجوانان بتوانند آنها را درك كنند. به نظر ميرسد آموزههاي اين راهب ذن بودايي ميتواند زمينهاي براي گفتوگوهاي ميان اديان فراهم كند، چراكه او به مسائلي مشترك ميان همه اديان و همه انسانها اشاره ميكند و در چارچوب اخلاق و براي رهايي از درد و رنج سخن ميگويد. تيك نات هان به مسائل روزمره از راه و رسم خوردن و راه رفتن و عشق ورزيدن تا مفاهيم روانشناسي مثل توجهآگاهي و آرامش اشاره ميكند. «معجزه توجهآگاهي» به يكي از مفاهيم كليدي روانشناسي ميپردازد. به تازگي مرتضي كشميري و پيوند جلالي ترجمه اين اثر را در نشر كرگدن منتشر كردند. گفتني است اين مترجمان در سال ۹۵ اين اثر را در نشر آسمان خيال چاپ كرده بودند.
دست ديگر شعبدهباز
مرتضي كشميري | مترجم و پژوهشگر
تيك نات هان به سبب فعاليتهاي بشردوستانه و صلحطلبانه خود كانديداي جايزه صلح نوبل شده است. اين كتاب نامهاي خطاب به كساني است كه به بازسازي روستاهاي ويرانشده، آموزش كودكان، تاسيس مراكز پزشكي و سازماندهي تعاونيهاي كشاورزي در ويتنامِ آن زمان كمك ميكردند. اين نامه براي انگيزه دادن به آدمها و ارايه تكنيكها و روشهايي نوشته شده است تا اين افراد بتوانند آگاهانه براي كاهش درد و رنج خودشان و ديگران قدمهايي موثر بردارند. پس، اين مفهوم، تكنيكها و روشها براي گوشهگيري از دنيا، بياعتنايي به درد و رنج ديگران و شرايط اجتماعي و اوضاع جهان نيست.
يكي از دلايل جالب بودن «معجزه توجهآگاهي» براي من به اهميت خواندن كتابهاي كلاسيك هر حوزه و آگاهي از منبع الهام نويسندگان كتابهاي دانشگاهي برميگردد. ما هميشه از فيلتر دانشگاهي با اين مفاهيم باستاني مواجه شديم، اما خوب است در كنار آثار دانشگاهي روز، به شكل ابتدايي اين آرا و مفاهيم توجه كنيم. افزون بر اين، نويسنده در بخش عمده اين كتاب رويكردي عملگرا دارد. او وقتي بحث قدري نظري ميشود، بلافاصله سخن را كوتاه ميكند، به ارايه تكنيك و روش برميگردد و درگير مفاهيم نميشود. درحاليكه ما امروز درگير و فريفته كلماتيم و از عملگرايي دور افتاديم.
قضاوت درباره آگاهي
تعاريف متفاوتي درباره توجهآگاهي ارايه شده است. تعريف متداول اينكه توجهآگاهي يعني آگاه بودن از تجربه همراه با پذيرش يا داشتن رويكردي غيرقضاوتي به تجربه و داشتن توجهي گشوده، انعطافپذير و انفرادي. بدين معنا كه بدانيم در لحظه چه چيزي را تجربه ميكنيم. شايد گمان كنيم به تجربههاي مان آگاهيم، اما با كمي كنجكاوي ميفهميم كه خيلي از اوقات روز سپري ميشود، بدون اينكه متوجه تجربهمان در حال باشيم و بدانيم در بدن، احساسات، افكار يا جهان پيرامونمان چه ميگذرد. همچنين، قضاوت درباره آگاهي تجربهمان را مخدوش ميكند. البته تيك نات هان نميگويد كه به رويكرد قضاوتي ذهن خودمان قضاوتي اضافه كنيم، بلكه مراد اين است كه ما بايد بدانيم قضاوت ما از هر تجربهاي بخشي از تجربه ما ست و گشودگي ميتواند اين قضاوت را هم در خود بگيرد.
تعريف ديگر ميگويد، آگاه بودن و زيستن يك تجربه بدون اينكه تجربه ديگري را بر آن ارجح بدانيم. توضيح اينكه در زندگي روزمره ما مدام تجربهاي ديگر را طلب ميكنيم. مثلا اگر با دوستي چايي مينوشيم، ميخواهيم سريعتر وارد گفتوگو بشويم، اگر وارد گفتوگو شديم ميخواهيم زودتر حرف را تمام كنيم و بهجاي ديگري برويم. انگار از هر تجربهاي به شادي و خوشبختي احتمالي در تجربه ديگر ميپريم. درنهايت، يك قدم برميداريم و به آخر خط رسيدهايم و در آن لحظه ميفهميم همان تجربههايي كه به آنها اهميتي نداديم، زندگي بودند. پس، تيك نات هان ميگويد، وقتي چايي مينوشي، اين چايي نوشيدن مهمترين كار تو است.
درمان مبتني بر پذيرش و تعهد
در اين تعريفها از نوعي آگاهي همراه با پذيرش و رويكردي بدون قضاوت به تجربه صحبت كرديم. مفهوم آگاهي با توجه كردن پيوسته است و حتي گاهي برخي اين دو را يكي ميدانند. ولي توجه مانند نور چراغقوه است. آگاهي با انداختن نور چراغ روي چيزي اتفاق ميافتد. هر چه توجه من بيشتر، گشوده و انعطافپذيرتر باشد، آگاهي من بيشتر خواهد شد. در اين حالت ميتوانم توجهم را جابهجا كنم يا به جاي ديگري ببرم و از سوژه موردنظرم آگاه شوم. تمام تمرينهاي اين كتاب تمرين توجه است. اينكه چطور ميتوان توجه كرد، توجه را به جاي مناسبي معطوف كرد، آن را به اندازه كافي نگه داشت و عميق شد يا به جاي ديگر جابهجا يا در زمان لازم براي تمركز بيشتر آن را محدود كرد.
ما معمولا توجهي گشوده، ارادي و انعطافپذير نداريم. مدام توجهمان به امر ديگري جلب ميشود يا توجهمان روي احساسي خاص قفل ميشود و براي لحظاتي نميتوانيم آن را جابهجا كنيم يا به آن تجربه هيجاني گشوده باشيم. در كتاب درباره درمان مبتني بر پذيرش و تعهد اين مساله خيلي جالب بيان شده است. در اينجا، زندگي مانند شعبدهبازي توصيف شده است. اطوار و حركات يك دست شعبدهباز توجه ما را به سمت خودش ميبرد. درحاليكه دست ديگر خرگوش را از كلاه بيرون ميآورد. اين همان اتفاقي است كه در زندگي ميافتد. توجه ما به افكار گذشته يا آينده است، درحاليكه زندگي اينجا و اكنون جريان دارد. وقتي حواس ما به اطوار دست شعبدهباز يا در جاي مناسبي قرار نگرفته است، پيامد رفتارهايمان را نميبينيم و از زندگي درس نميگيريم. رفتارهايمان از زندگي تاثير نميگيرد و براساس مجموعهاي از قواعد و افكار و بايدها و نبايدهايمان رفتاري ثابت داريم. زندگي براي ما روزمره است، چراكه زندگي جايي است كه ما آنجا نيستيم. ما براساس تصوراتمان عمل ميكنيم و به اقتضاي موقعيت واكنش مناسب انجام نميدهيم و در واقع، در زندگي خودمان موثر نيستيم.
عجله نكن!
با تمرين توجهآگاهي ميتوان آدمي شد كه هر حركت و رفتاري را آهسته، متعادل و بدون اكراه انجام ميدهد. ما معمولا در زندگي عجله داريم، يا رفتارهاي تكانشي داريم يا منفعليم و به خودمان برچسب اهمالكاري و تنبلي ميزنيم، با اكراه با دوستان و خانوادههايمان ارتباط داريم، با اكراه كارهاي روزانهمان را انجام ميدهيم و انگار زندگيمان نوعي رفع تكليف است. ولي اين تمرينها «ذهن مبتدي» را در ما تقويت ميكند تا بتوانيم هر تجربهاي را مانند تجربه نخستين ببينيم. اولين رويارويي با هر چيزي براي ما شگفتانگيز و معنادار است و علاقهمان را جلب ميكند. ولي وقتي اين تجربهها تكرار ميشود، فكر ميكنيم كه اين را بلدم يا ميدانم و همين زندگيمان را كسالتبار و حركاتمان را با اكراه همراه ميكند. تمرينهاي توجهآگاهي با برگرداندن ما به همان تجربههاي نخستين باعث سرزندگي ما ميشوند.
بهطور كلي، با تمرينهاي توجهآگاهي سرزندهتر ميشويم، ديدمان شفاف و گستردهتر ميشود، درونمان شفقت و مهرباني رشد ميكند و درنهايت، ميفهميم انسان به ديگر انسانها، موجودات و جهان پيوسته است و نميتواند براي دور ماندن از آسيبها درون پوسته سخت صدف بماند، چراكه اين ديگر زندگي نيست. اين ديد وسيع، عشق و پيوستگي ما را به سمت خدمت به ديگران ميبرد. خدمت كردني كه براي كنترل كردن ديگري يا تغيير دادن ديگري نيست. درنهايت، اين راه ما را بر سر اين دوراهي قرار ميدهد كه آيا ميخواهيم فردي بيقضاوت، پذيرا، آگاه، داراي عشق عميق و ديد وسيع باشيم يا فردي قضاوتگر، بيصبر، همهچيزدان، منكر واقعيت، بدگمان و شيفته كنترل؟
آشتي با رنج اصيل
لادن فتي | روانشناس و پژوهشگر
توجهآگاهي قرابتي ديرينه با فرهنگ اين مرزوبوم دارد. جان كلام اين است كه «زندگي آبتني كردن در حوضچه اكنون است». در اشعار عرفا و ادبيات كهن ما مصاديقي براي اين مفهوم وجود دارد و گذشته از اين، اين مفهوم براي انسان غريب نيست. فرزند من پيش از آنكه به مدرسه برود، به نفس كشيدن و چگونگي آسمان توجه داشت. يكبار وقتي انگور ياقوتي را دانهدانه ميخورد، به او گفتم كه چندتا چندتا بخورد، در جواب گفت كه من نميخواهم سير بشوم، ميخواهم انگور بخورم. اين بچه نه تعليم توجهآگاهي ديده بود نه در مكتبي تمرين كرده بود. اما مثل همه ما به مدرسه رفت و به مرور زمان ياد گرفت كه درس بخواند تا نمره خوب بگيرد تا ديپلم بگيرد تا رتبه خوب كنكور بگيرد تا مهندس بشود و سر كار برود و به جاي آنكه لحظات را زندگي كند، بدود تا به هدفهايي برسد كه جامعه براي او تعيين كرده است. اين رسم تمدن است. توجهآگاهي نميگويد ما اين مسير را نرويم، بلكه ميگويد اين يگانه مسير بالندگي و رشد انسان نيست. در زمانيكه در مسير مهندس شدني، لحظه به لحظهات را زندگي كن، نه اينكه فقط از اين لحظهها بگذري. اين لحظهها را زندگي كن تا بودن در آن لحظه و شدن در توالي زنجيره لحظهها را تجربه كني.
زندگي با رنج توام است
«معجزه توجهآگاهي» مفاهيم بسيار نابي را در اين حوزه مطرح ميكند. انجمن روانشناسي امريكا، APA، يكي از معتبرترين محافل علمي دنيا در علم روانشناسي است كه همه دانشمندان دنيا روي يافتههاي آن تعمق و تفكر ميكنند. اين انجمن هر 10 سال يكبار، از 70 نفر از رواندرمانگران برجسته دنيا ميخواهد پيشبيني خود را درباره روند رواندرماني در 20 سال آينده بيان كنند. به اين كار دلفي ميگوييم. در چند دلفي گذشته، همواره درمانهاي رفتاري، رفتاري-شناختي، شناختي در راس اين روندها گزارش ميشد و در آخرين دلفي، توجهآگاهي در رديف اول روند پيشبيني شد. من، در اينجا توجهآگاهي را با سرواژه «حاذق» براي حضور آگاهانه ذهن قضاوتگريز بيان ميكنم.
در بسياري از كشورها توجهآگاهي بخشي از نظام آموزش و نظام تربيت كاركنان شده است. مثلا شركت آيندهپژوه و آيندهسازي چون گوگل براي توجهآگاهي كاركنان خودش هزينه ميكند. بنابراين، توجهآگاهي در محافل دانشگاهي جايگاه خوبي دارد. پژوهشهاي نورولوژيك نشان داده است كه با هشت هفته تمرين منظم توجهآگاهي تغييرات جالبتوجهي در ساختار مغز، سوختوساز مغز و نوروپلاستي آن اتفاق ميافتد.
كشور ما به لحاظ تاريخي همواره در تاختوتاز ماجراها بوده است. وقتي وسط شرق و غرب و در دل خاورميانه باشي، بخشي از كشورت خشك و بخش ديگر آن كوهستانهاي صعبالعبور باشد، سيل و باران و حمله تيمور و اسكندر و مغولان را از سرگذرانده باشي، خواهي نخواهي ياد ميگيري كه زندگي با رنج توام است و رنج نه گريزپذير و نه گزيرپذير است. اگر گزيري هست، در توجهآگاهي است. بنابراين، ما خواهي نخواهي، به شكل موروثي از پيشينيانمان تجربه كردن درد را ياد گرفتيم و بايد بلد باشيم با آن چطور رودررو شويم و كنار بياييم.
يكي از مفاهيم مهم در اين كتاب، افزون بر حاذق بودن، اين است كه چگونه رنج را قبول كنيم، در كنار خودمان بپذيريم و نسبت و رابطه خودمان را با آن عوض كنيم. انگار ما دو جور رنج ميبريم: يكي رنجي اصيل و واقعي و ديگري رنجي كه با نوع نگاهمان به دنيا بر خودمان تحميل ميكنيم. تمرينهاي اين كتاب به ما ياد ميدهد كه نگاه خود را عوض كنيم، با رنج اصيل آشتي كنيم و عادتهايمان را تغيير بدهيم.
توجهآگاهي چه نيست
تجربه زندگي
سياوش نيكپور | ويراستار و پژوهشگر
در فيلم تخيلي «كليك» با بازي آدام سندلر و كريستوفر واكن، سندلر اتفاقي دستگاه كنترلي به دست ميآورد. حالا ميتواند به ميل خود بخشي از زندگياش را متوقف، صداي آن را قطع كند يا آن را جلو و عقب بزند. او با خوشحالي بخشهاي ناخوشايند زندگي را جلو ميزند و صداهاي ناخوشايند را قطع ميكند تا اينكه ناگهان چشم باز ميكند و ميبيند پير شده است، بدون اينكه زندگي كرده باشد. اين ماجرا به خوبي مفهوم توجهآگاهي را در خود دارد، چراكه توجهآگاهي ميگويد لحظههاي زندگي را، فارغ از خوشايندي و ناخوشايندي آنها، تجربه كنيم.
در اينجا ميكوشم در جايگاه فردي غيرمتخصص كه تجربه كوچكي از توجهآگاهي دارد، به نقدهاي مقدر بر آن پاسخي بدهم. در تعريف ايجابي، توجهآگاهي آگاه بودن از تجربه حال است، همراه با پذيرش. در اينكه اين مفهوم شامل «بدونقضاوت» بودن هست يا نيست، اختلافنظرهايي وجود دارد. در كل، توجه، لحظه حال، پذيرش و به باور برخي قضاوت مفاهيم كليدي اين تعريفند. افزون بر اين، رونالد سيگل در كتاب خود به تعريف سلبي توجهآگاهي پرداخته است كه براي پاسخگويي به برخي نقدها كمك ميكند. سيگل ميگويد، توجهآگاهي خالي بودن ذهن، بياحساس شدن، تارِك دنيا شدن، جستوجوي سعادت، فرار از درد يا مذهبي جديد نيست.
توجهآگاهي چيزي شبيه برخي شكلهاي مراقبه نيست. در اين تمرينها ما نميخواهيم ذهنمان را خالي كنيم، بلكه افكار در جريان در ذهن خود را مشاهده ميكنيم. اينطور نيست كه با مشاهده اين احساسات آرامآرام اثر آنها از بين برود. برعكس، وقتي بر هيجاناتمان تمركز ميكنيم، ظاهرا قدرت آنها بيشتر ميشود. چنانكه تمركز بر اندوه آن را دوچندان ميكند. توجهآگاهي بيش از آنكه بخواهد محتوايي باشد، فضايي براي اتفاقها فراهم ميكند. پس، نه به تارك دنيا شدن ارتباطي دارد نه ميتواند مذهبي نو باشد. ما توجهآگاهي را براي رسيدن به سعادت يا خوشبختي دنبال نميكنيم. شايد با اغراق بتوان گفت، توجهآگاهي را بدون هيچ هدفي انجام ميدهيم. توجهآگاهي ميكنيم تا توجهآگاهي كرده باشيم. چنانكه تيك نات هان در بخشي از كتاب خود ميگويد، ظرف ميشوييم تا ظرف شسته باشيم، نه براي رسيدن به چيزي ديگر. يعني، هدف اين كار خارج از خود آن نيست. توجهآگاهي در نقش يك مخدر استفاده نميشود. برعكس، وقتي به جسم خود توجه ميكنيم، ناگهان دردهايي را در آن مييابيم كه در زندگي ناآگاهانه و بيتوجهمان از آنها غافل بوديم.
به گمان من برخي نقدها بر توجهآگاهي، براساس مجموعهاي از سوءتفاهمها و پيشانگاشتهاي باطل مطرح شده است. وقتي از آگاه بودن از تجربهمان در لحظه حال به همراه پذيرش سخن ميگوييم، همين «پذيرش» و «بدونقضاوت» سوءتفاهم برانگيزند.
توجهآگاهي امور را بديهي نميپندارد، بنابراين در نقد برخي پيشفرضها درباره آن ميتوان گفت، يكي از اين پيشفرضها اين است كه ما هميشه بايد عمل كنيم. درحاليكه توجهآگاهي به ما توصيه ميكند، گاهي فقط بنشينيم و به تنفس خودمان توجه كنيم. آدمي را درنظر آوريد كه زيادي خورده و باز ميپرسد، چه چيزي بخورم تا حالم بهتر شود. درحاليكه گاهي نبايد چيزي خورد. همچنين، اينكه تمركز توجهآگاهي بر حال ممكن است گذشته و آينده را كمرنگ كند، به مذاق ما كه بخش اعظم زندگيمان را در گذشته و آينده ميگذرانيم، خوش نميآيد. پيشفرض ديگر اين است كه عمر ما خيلي كوتاه است و بايد در يك لحظه چندكار را همزمان انجام دهيم. شايد عمر مفيدمان را زماني بدانيم كه همزمان با آب خوردن به حرف كسي گوش كنيم يا همزمان با نوشتن موسيقي گوش كنيم. انگار چندكاره بودن يكي از محسنات آدمي به حساب ميآيد. اين درحالي است كه يكي از تعاريف توجهآگاهي تككاره بودن است. به نظرم، براي همين چندكاره بودن است كه ما شنوندگان خوبي نيستيم، چراكه وقتي به حرف كسي گوش ميدهيم، همزمان گذشته او را مرور و جواب او را آماده ميكنيم. ولي اگر بخواهيم آگاهانه به حرفهاي او گوش كنيم، گذشته از اينكه كلمه به كلمه حرفهاي او را مينوشيم، حتي ممكن است احساس پشت آن واژهها را هم درك كنيم.
توجهآگاهي امور را بديهي نميپندارد، بنابراين در نقد برخي پيشفرضها درباره آن ميتوان گفت، يكي از اين پيشفرضها اين است كه ما هميشه بايد عمل كنيم. درحاليكه توجهآگاهي به ما توصيه ميكند، گاهي فقط بنشينيم و به تنفس خودمان توجه كنيم. آدمي را درنظر آوريد كه زيادي خورده و باز ميپرسد، چه چيزي بخورم تا حالم بهتر شود. درحاليكه گاهي نبايد چيزي خورد. همچنين، اينكه تمركز توجهآگاهي بر حال ممكن است گذشته و آينده را كمرنگ كند، به مذاق ما كه بخش اعظم زندگيمان را در گذشته و آينده ميگذرانيم، خوش نميآيد. پيشفرض ديگر اين است كه عمر ما خيلي كوتاه است و بايد در يك لحظه چندكار را همزمان انجام دهيم. شايد عمر مفيدمان را زماني بدانيم كه همزمان با آب خوردن به حرف كسي گوش كنيم يا همزمان با نوشتن موسيقي گوش كنيم.