• ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4721 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۸ مرداد

جنگ با كشورهاي كوچك، توان امريكا را تحليل برده است

زور و بن‌بست

مترجم: هديه عابدي

با وجود اينكه سياستگذاران امريكايي صراحتا گفته‌اند اين كشور ديگر قرار نيست روي جنگ با كشورهاي كوچك تمركز كند اما در قرن بيست و يكم تعداد چنين درگيري‌هايي به شكل بي‌سابقه‌اي افزايش يافته و اين جنگ‌ها توان امريكا را تحليل برده است.

نشريه تحليلي «فارن افرز» در مقاله‌اي به قلم مايكل سينگ نوشت: طي يك دهه اخير سياستگذاران امريكايي خواستار تمركز مجدد اين كشور بر رقابت ابرقدرت‌ها شده‌اند. آنها مي‌گويند مهم‌ترين تهديدي كه امريكا با آن مواجه است،كشورهاي قدرتمند و بانفوذي هستند كه مي‌خواهند با منافع امريكا و نظم بين‌المللي كه از اين منافع محافظت مي‌كند، مقابله كنند. 
اما در عمل سياست خارجي امريكا روي چيزهاي ديگري متمركز بوده است. امريكا خود را درگير جنگ با دشمناني كوچك مثل ساحل آفريقا، افغانستان، عراق و سوريه كرده و اگر هم جايي نيروهاي نظامي‌اش را به كار نگرفته باشد، دست‌كم درگير تلاش براي تسليم كردن كشورهايي چون ايران، كره‌شمالي و ونزوئلا بوده است. درگيري در جنگ‌هاي كوچك براي روساي جمهور امريكا دردسرهاي زيادي را به وجود آورده است به‌ويژه اينكه همه آنها پيش از رسيدن به كاخ سفيد وعده داده بودند از چنين درگيري‌هايي اجتناب كنند.
جنگ با دشمنان كوچك لزوما منافاتي با تمركز بر رقابت ابرقدرت‌ها ندارد. هرچه نباشد، اقداماتي كه امريكا براي مهار يا مقابله با قدرت‌هاي كوچك ترتيب داده از جمله استقرار نيرو در كره‌جنوبي يا اعزام نيروي دريايي به خليج ‌فارس همگي به رفتار رقباي قدرتمندي چون چين و روسيه نيز شكل مي‌دهد. با اين حال درگيري با دشمنان كم‌اهميت باعث مي‌شود، منابع امريكا محدود شود و توجه زيادي هم به اين جنگ‌هاي كوچك جلب شود. با وجود اينكه سياستگذاران امريكايي صراحتا گفته‌اند، امريكا ديگر قرار نيست روي چنين جنگ‌هايي تمركز كند اما در قرن بيست و يكم تعداد چنين درگيري‌هايي به شكل بي‌سابقه‌اي افزايش يافته است. واشنگتن بايد ديسيپلين داشته باشد و استاندارد بالايي را تعيين كند تا درگير چنين منجلابي نشود. امريكا خود را درگير جنگ با دشمنان كوچك مي‌كند چراكه حتي دشمنان كوچك نيز مي‌توانند منافع امريكا را تهديد كنند. براي مثال امريكا، ايران را تهديدي مي‌داند كه مي‌تواند جلوي كشتي‌هاي اين كشور و متحدانش را بگيرد و امنيت آنها را به خطر بيندازد. يا اگر اين كشور به سلاح اتم دست پيدا مي‌كرد، تهديد آن براي امريكا چند برابر مي‌شد: داشتن سلاح هسته‌اي هر دشمني را از كوچك به بزرگ تبديل مي‌كند، حال هر قدر هم كه از نظر اقتصادي يا تجهيزات نظامي متعارف، كشور كوچكي باشد. با همين استدلال كشورهاي كوچك مي‌توانند به تهديدهاي بزرگ‌تر و خطرناك‌تر متصل شوند. براي مثال افغانستان كه اوايل دهه 2000 ميلادي تروريست‌هاي چندمليتي را پناه مي‌داد، بعدها به تهديد جدي‌تري عليه منافع امريكا بدل شد.
سياستگذاران امريكايي اغلب تلاش مي‌كنند با زور يا تحميل يك جنگ اقتصادي تمام عيار به چنين خطرهايي واكنش نشان دهند. از آنجا كه توان نظامي و اقتصادي امريكا تقريبا از همه دشمنانش بيشتر است، تجربه اين كشور- از جنگ با عراق در سال‌هاي 1991 و 2003 گرفته تا كارزار فشار حداكثري آن عليه ايران- اين فرضيه را به اثبات رسانده كه ايالات‌متحده مي‌تواند بدون اينكه خود چندان آسيبي ببيند به دشمن آسيب‌هاي زيادي را وارد كند.
با اين حال هزينه‌هايي كه اين سياست‌ها بر ديگر كشورها تحميل مي‌كند اغلب آن‌قدر پراكنده، بلندمدت، پنهان و ناملموس است كه اصلا در تصميمات مهم سياسي لحاظ نمي‌شود.سياستگذاران اغلب تهديد و اعمال فشار را به حمله غيرهوشمندانه ترجيح مي‌دهند چراكه اولي را مي‌توان با استفاده از قدرت اجرايي رييس‌جمهور جلو برد و كم پيش مي‌آيد براي اعمال آن نيازي به اجازه و نظارت كنگره باشد. علاوه بر اين سياست تهديد و اعمال فشار متكي بر برتري اقتصادي و قدرت امريكا و ابزارهاي گسترده و رو به رشد اين كشور براي اعمال فشار بر ديگر كشورها از جمله تحريم‌هاي اقتصادي و سلاح‌هاي سايبري است. با اين حال تجربه امريكا نشان مي‌دهد وادار كردن دشمنان كوچك به تسليم شدن چندان هم آسان نيست. محققان دريافته‌اند كه تلاش‌هاي امريكا براي وادار كردن كشورهاي ضعيف‌تر به انجام كاري كه واشنگتن مي‌خواهد اغلب با شكست روبه‌رو شده است. حتي تلاش‌هايي كه ابتدا موفق به نظر مي‌رسيدند بعدها با طولاني شدن درگيري امريكا در آن مساله ثابت شده كه چندان هم مثمرثمر نبوده‌اند. يكي از دلايل اين عملكرد نه چندان مثبت اين است كه سياستگذاران امريكايي اغلب نمي‌توانند، منطق عدم توازن قدرت را به درستي درك كنند. امريكا اغلب باتوجه به قدرت اقتصادي و نظامي برتر خود، خواسته‌هايي را مطرح مي‌كند كه فراتر از توان دشمنان كوچكش است. احتمالا علت اين است كه واشنگتن خيال مي‌كند براي شروع نكردن جنگي كه به راحتي مي‌تواند در آن برنده شود بايد هزينه گزافي را از طرف مقابل طلب كند. از آنجا كه عواقب مداخله نظامي يا اقتصادي امريكا نسبت به پذيرفتن خواسته‌هاي امريكا نگران‌كننده‌تر است، سياستگذاران امريكايي معتقدند دشمن اگر عاقل باشد بايد به خواسته‌هاي امريكا تن بدهد حتي اگر تمايلي به اين كار نداشته باشد.
اما براي كشورهاي كوچك، جنگ با ابرقدرت‌ها صرفا يك درگيري نظامي نيست بلكه تهديدي عليه موجوديت آن كشور است. كشورهاي كوچك اغلب مي‌ترسند با دادن امتيازات بزرگ به امريكا چيزهاي بيشتري از آنها خواسته شود و در نگاه رقباي منطقه‌اي و داخلي‌شان نيز ضعيف جلوه كنند. براي اين كشورها، مصالحه‌اي كه منجر به از دست رفتن اقتدارشان شود نسبت به آسيبي كه جنگ اقتصادي يا نظامي امريكا ممكن است به آنها وارد كند، نگران‌كننده‌تر است.در مقابل اما چنين جنگ‌هايي موجوديت امريكا را تهديد نمي‌كند و ايالات‌متحده نيز تنها بخشي از توجه خود را به هر يك از آنها معطوف مي‌كند. امريكا مي‌خواهد پيروز شود اما دشمنانش اغلب تنها مي‌خواهند شكست نخورند يعني بدون اينكه شكست را بپذيرند، زنده بمانند تا بالاخره امريكا به اين نتيجه برسد كه اتمام جنگ، كم‌هزينه‌ترين گزينه موجود است. اغلب اين جنگ‌ها به بن‌بست مي‌رسد.
امريكا اغلب وقتي به چنين بن‌بستي مي‌رسد براي خروج از آن گزينه‌هاي زيادي دراختيار ندارد. كارزارهاي فشار گاهي به جنگ تمام‌عيار كشيده مي‌شوند. نمونه اين مساله را در مورد عراق در سال 1991 و ليبي در سال 2011 مشاهده كرده‌ايم. اما اين موارد و ديگر تجربه‌ها -ازجمله جنگ سال 2003 عراق و چندين دهه حضور نظامي امريكا در افغانستان- باعث شده مقامات و مردم امريكا پس از شكست سياست فشار درمورد تبديل آن به جنگ نظامي احتياط كنند. اما حتي اگر دو طرف تمايلي به افزايش تنش‌ها نداشته باشند باز هم به راحتي از درگيري با يكديگر صرف‌نظر نمي‌كنند. مقامات امريكايي فكر مي‌كنند اگر آن كشور كوچك را به حال خود رها كنند نه تنها اعتبار امريكا در جهان خدشه‌دار مي‌شود بلكه در داخل نيز كاخ سفيد با عواقب سياسي روبه‌رو مي‌شود. اگر سياستگذاران تمايلي به افزايش تنش‌ها نداشته باشند و در عين حال راضي نشوند، طرف درگيري را به حال خود رها كنند، آن وقت است كه بن‌بست طولاني مي‌شود.
دشمنان كوچك براي حفظ اين بن‌بست‌ها تلاش مي‌كنند. شايد اين كشورها شديدا به مصالحه با امريكا راغب باشند اما در عمل در برابر چنين توافقي مقاومت مي‌كنند. شايد آن كشور كوچك به خواسته‌هاي امريكا تن ندهد اما تمايلي هم به افزايش تنش ندارد و در ازاي برداشته شدن فشارها حاضر است از هرگونه اقدام تحريك‌آميزي خودداري كند. با اين حال براي بسياري از دشمنان كوچك امريكا، مقابله با اين كشور صرفا سياست نيست بلكه ايدئولوژي است: براي مثال جمهوري اسلامي ايران مبارزه با امريكا را بخشي از آرمان خود مي‌داند همان‌طوري كه ايدئولوژي كره‌شمالي نيز بر همين اصل استوار است. مقامات امريكايي اغلب قادر به درك اين مساله  نيستند.

ديسيپلين؛ حلقه گمشده امريكا
امريكا نه مي‌تواند و نه بايد جنگ با همه كشورهاي كوچك را پايان دهد. منافع امريكا اغلب به‌طور واقعي مورد تهديد واقع مي‌شود و اگر امريكا مي‌خواهد در رقابت ابرقدرت‌ها باقي بماند بايد با اين تهديدها مقابله كند. به همين دليل امريكا براي پيشبرد اهداف و حفاظت از منافع خود به استفاده از تكنيك‌هاي فشار و زور و حتي اقدام نظامي ادامه مي‌دهد. اما در عصر پيش رو، امريكا بايد در استفاده از توان خود صرفه‌جويي كند و آن را براي رقبايي چون چين نگه دارد. امريكا بايد هزينه‌هاي درازمدت هر كارزار فشاري را پيش از آغاز آن محاسبه و ارزيابي كند و ببيند اقدام عليه آن كشور كوچك چگونه بر ديگر اولويت‌ها تاثير مي‌گذارد. سياستگذاران بايد به دقت بررسي كنند و ببينند چيزهايي كه از كشور هدف مي‌خواهند چگونه ارزيابي مي‌شود و چه پاسخي دريافت مي‌كنند. اين خواسته‌ها بايد تا اندازه‌اي باشد كه منافع امريكا را تضمين كند نه فراتر از آن را. 
كنگره امريكا نيز بايد از ابزارهاي قانوني خود براي نظارت بر كارزارهاي فشار كه چيزي كم از جنگ ندارند، استفاده كند. در عين حال ايالات‌متحده بايد تلاش كند در اين كارزارها حمايت متحدان خود را جلب كند تا هزينه‌ها بين چند كشور تقسيم شود. با اين حال واشنگتن بايد مواظب باشد، وارد درگيري‌هاي شركايش در كشورهاي كوچك نشود. مداخله امريكا در جنگ ميان كشورهاي كوچك مي‌تواند درگيري‌هاي كوتاه‌مدت را به جنگ‌هايي بر سر موجوديت تبديل كند.
پس از حملات 11 سپتامبر درگيري‌هاي كوچك به اين دليل افزايش يافت كه امريكا آن را بخشي از جنگ جهاني عليه تروريسم مي‌دانست. همين مساله مي‌تواند كاري كند كه امريكا درگيري‌هاي منطقه‌اي را به رقابت ابرقدرت‌ها متصل كند. اگر امريكا مي‌خواهد بين تدبير و عدم مداخله و بين ماموريت‌هاي اقتصادي و «جنگ‌هاي دايمي» توازن برقرار كند بايد با ديسيپلين و آينده‌نگري وارد جنگ نظامي و اقتصادي شود. جنگ با كشورهاي كوچك اگر با احتياط همراه نباشد، مي‌تواند تمام توان و اراده امريكا را در زماني كه بيش از هميشه به آن نياز دارد، تحليل ببرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون