اينجوري شده!
عباس عبدي
«ما امروز ميبينيم كه ارزشها عوض شده. در رژيم گذشته همه همتها و توجهات اين بود كه آدم خانه خوب داشته باشد، ماشين خوب داشته باشد، روابط خوب داشته باشد با مراكز قدرت و زرق و برقها زندگي را راه ميانداخت. امروز برعكس شما ميبينيد كه ارزشها در جامعه عوض شده. ديگر امروز لباس اتوكشيده، ماشين پرزرق و برق و ماشين گندهتر و خانه گندهتر و حتي پست بزرگتر و اينها هيچ يك دليل انتخاب و سند ارزش و جاذبه براي حركت انسان در جامعه ما نيست. يك پاسدار با يك شخصيت بزرگ نظامي، مثلا رييس ستاد فرقي ميان خودشان نميبينند. آثار تحول روحي در اجتماع ما در همه ابعادش به چشم ميخورد حتي در كارهاي ظريفي مثل مدركخواهي و از اين قبيل. سابقا همه درس ميخواندند و همه هدفشان اين بود كه برسند به آن دانشنامه كه عكسشان را با آن سندي كه دكترايشان و ليسانسشان را معرفي ميكند، نشان بدهند. امروز ديگر اينها ارزش ندارد، صلاحيتها ارزش است. تحصيل اينجوري شده، كار كردن اينجوري شده، پست گرفتن اينجوري شده، استفاده از نعمتهاي دنيا اينجوري شده، مجموعه ارزشها در جامعه ما جايش را با گذشته عوض كرده و اين نهايت اوج عظمت تحول روحي يك جامعه است كه ما امروز داريم.» (سخنراني آقاي هاشمي در نماز جمعه 24/11/1360) اشتباه نميكنيد. اين مطلب بخشي از سخنان آقاي هاشميرفسنجاني در نماز جمعه ۳۹ سال پيش است. ولي اگر اين سخنان را بخواهيم با وضعيت امروز جامعه ايران تطبيق دهيم چگونه بايد بيان شود؟ واقعيت اين است كه جز بخشي از سخنان ايشان كه درباره صلاحيت بود، به نظرم بقيه نكات مطرح شده در آن زمان درست بود. درباره صلاحيت قطعا ارزش نبود نه اينكه ضد ارزش بود، بلكه ارزش درجه دوم بود و اتفاقا بيتوجهي به همين مورد است كه كمكم ارزشهاي ديگر را نيز تغيير داد. امروز كه به جامعه نگاه ميكنيم، نه تنها به همه آن ارزشها بازگشتهايم، بلكه در مواردي به شكل مبتذل هم بازگشت صورت گرفته و چندين پله بدتر از گذشته شده است. ما به ياد نداريم كه در رژيم گذشته مدرك تحصيلي به خودي خود ارزش محسوب ميشد، بدون اينكه نشانگر صلاحيت علمي باشد. مدرك مهم بود. ولي نشانه صلاحيت بود (بهطور نسبي) و معني نداشت كه مدرك كيلويي داده شود. ما به ياد نداريم كه نمايندگان آن مجلس فرمايشي مدركسازي كرده باشند. البته سندسازي براي بالا كشيدن زمين وجود داشت، ولي مدركسازي تحصيلي بيمعني بود، زيرا مدرك بايد معرف صلاحيت علمي ميبود كه اگر نميداشت، آبرويش ميرفت. در گذشته سراغ نداشتيم كه در حد وزير مدرك جعلي از آكسفورد تهيه شود. من به ياد ندارم كه براي كسب مقامات اين نوع سندسازيهاي امروزي براي سابقه و مدرك و... انجام شود. البته ميدانيم كه مقامات آن زمان نيز عموما در محلها و خانههاي به نسبت مجلل و بزرگ و در شمال شهر ساكن بودند، همچنان كه الان هم همين طور است. آن زمان هم داشتن روابط خوب با مراكز قدرت مثل الان مهم بود و البته نه مهمتر از الان. پس چه شد كه در 4 دهه گذشته همه آن مسير را كه آمده بوديم، بازگشتيم و بدتر از پيش شديم؟ مثل يك گلوله توپي كه روي يك سطح شيبدار با انرژي اوليه زياد به روي شيب و به سمت صعودي بفرستيم، يكجا انرژي تمام ميشود و پس از كاهش سرعت ميايستد و سپس بازميگردد و هر چه پايينتر ميآيد به علت وجود شتاب مثبت، سرعت آن بيشتر و بيشتر ميشود. چرا در چنين وضعي قرار گرفتهايم؟ پاسخ اين است كه آن تغييرات بر اساس انرژي متراكم انقلاب بود. انرژي كه در مقطع كوتاهي به وجود ميآيد. يك خانمي تعريف ميكرد كه اوايل انقلاب قرار بود، برويم اجناس يكي از كاخهاي مصادره شده را صورتبرداري كنيم. اشياي بسيار گرانقيمت و لوكس بود كه طي چند روز صورتبرداري شد. در روز آخر فردي كه ما را به اين كار گمارده بود، گفت هر كدامتان براي دستمزد ميتوانيد يكي از اين اشيا را با خود ببريد!! و به ما برخورد كه اصولا چرا چنين پيشنهادي به ما شده است كه دستمزد بگيريم، آن هم از اين اجناس لوكس!! البته الان پشيمان است كه اي كاش برداشته بود!! همه جا ما از اين نوع خاطرات شخصي كم نداريم. اين تحول به اين علت است كه حكومت گمان ميكرد بر اساس انگيزههاي فردي و اخلاق زاهدانه و انقلابي و نصيحت ميتواند اين مسير را ادامه دهد، در حالي كه اين غيرممكن است. اتفاقا نصيحتكنندگان نيز اين راه زاهدانه را ادامه ندادند. چرا چنين ميشود؟ چون اولين كسي كه به هر دليل از آن اجناس به عنوان دستمزد برميداشت كه بعدا برداشتند نفرات بعدي هم به او اقتدا ميكردند كه كردند. حتي ميخواستند گذشته را هم جبران كنند!! مساله اين است كه در بلندمدت نميتوان اين تحول ارزشي را با اتكاي به انگيزههاي شخصي و نصايح اخلاقي حفظ كرد. توضيح اين ادعا مفصل است. بايد ساختارهايي ايجاد ميشد تا آن ساختارها به حفظ اين ارزشها كمك كند كه متاسفانه اين ساختارها حفظ نشد، سهل است كه بدتر از آن هم ايجاد شد. اين ساختارها بسيار گوناگون هستند. از ساختار نفي بازار گرفته تا برقراري گزينش و ردصلاحيتها و فقدان شفافيت تا برسيم به عملكرد دانشگاه آزاد كه يكي از نمونههاي آن است.