برخي ستارهها هميشه در آسمان ميدرخشند
فراموشي و فوتبال
ساناز عليپور
محمود دولتآبادي در جايي از كتاب «هجرت سليمان» مينويسد:«انگار امروز، ديروز را نميشناسد». آري، در جريان زندگي، امروز ميتواند به راحتي ديروز را فراموش كند و فوتبال به عنوان بخشي از زندگي از اين قاعده مستثنا نيست. تاكنون بازيكنان زيادي به مستطيل سبز پا گذاشتهاند كه ستاره شدند، درخشيدند، رفتند و فراموش شدند. كساني كه حتي مزين شدن به افتخار نيز نتوانست از سقوط آنها در قعر چاه فراموشي محافظت كند. آنهايي كه ديروز، روز آنها بود اما امروز ديگر نامشان بر زبانها تكرار نميشود و شايد حتي اگر نامي از آنها در خاطرهاي ياد شود، تصويرشان به خاطر آورده نشود! فراموشي در فوتبال بهسادگي رخ ميدهد و آنها كه در دنياي فوتبال جاودانه نشدهاند در معرض فراموشياند اما در اين ميان بازيكناني هستند كه چيزي درباره آنها وجود دارد كه فراموشنشدنيشان كرده؛ دليلي جالب توجه براي تكرار نامشان بر زبانها و حك شدن نامشان در اذهان؛ وقتي داگيا لئونيداس در فوتبال برزيل چشمها را به خود خيره كرد، نوعي سيگار و شكلات به اسم او نامگذاري شد، وقتي پله با پيراهن تيم ملي برزيل به كسب قهرماني جهان نايل شد، نام او در دل صدها ترانه برزيلي جاي گرفت و به خاطر آوردن نام باتيستوتا نيز با نگاه كردن به آسمان صورت ميگرفت زيرا پس از آنكه او شادي و شكوه را براي فيورنتينا به ارمغان آورد، اهالي فلورانس نام او را بر يكي از ستارگان آسمان نهادند! در اينجا به مرور نامهايي ميپردازيم كه دليلي از اين دست، نام آنها را به طور عميقتري در دنياي فوتبال حك كرده است.
استنلي متيوز
سر استنلي متيوز 23 سال در زمين فوتبال بازي كرد و وقتي در سال 1965 و در اوج! كفشهايش را آويخت بيش از 50 سال سن داشت. اين اسطوره فوتبال انگليس بيشتر سالهاي فوتبالش را با پيراهن استوكسيتي گذراند اما تنها عنوان قهرماني ثبت شده در كارنامه ورزشي او با تيم بلكپول رقم خورده است؛ قهرماني در جام حذفي 1953 كه با درخشش انجام شده بود. اين اعجوبه دريبل وقتي در سال 1956 به عنوان بازيكن برتر سال اروپا انتخاب شد 41 سال داشت. حالا ورزشگاه خانگي تيم استوكسيتي يادآور اوست. استاديوم بِت 365 كه در سال 1997 با حضور افتخاري استنلي متيوز افتتاح شد، آرامگاهي درخور براي او شده است. وقتي متيوز در سال 2000 درگذشت، خاكستر او را در زير دايره مياني زمين چمن اين استاديوم دفن كردهاند؛ دليلي براي يادواره هر روزه او به عنوان برجستهترين بازيكن اين باشگاه و البته يكي از بزرگترين بازيكنان تاريخ انگلستان.
جوزپه مئاتزا
جوزپه مئاتزا بهترين مهاجم فوتبال در دوران قبل از جنگ جهاني دوم بود و از پيشگامان ضربه قيچي برگردان محسوب ميشود. او كه تا 16 سالگي كفش فوتبال نداشت در 17 سالگي براي اولين بار با پيراهن تيم اينتر به ميدان رفت و دو گل زد تا بعدها آنقدر ثروتمند شود كه فيلم زندگينامه او نام «ميلياردر ميلان» را به خود بگيرد(فيلمي كه خود مئاتزا در آن بازي كرده است). علاوه بر دو قهرماني در جامهاي جهاني 1934 و 1938، او مدال المپيك 1936 را نيز همراه تيم ملي ايتاليا به دست آورد. با وجود اينكه خانه مئاتزا نزديك استاديوم خانگي اينتر بود، او براي تمرينات زياد به استاديوم نميرفت و حالا بازيكنان تيم اينتر در حالي در همان استاديوم تمرين ميكنند كه نام جوزپه مئاتزا بر ورودي آن حك شده است. پس از درگذشت اين ستاره سالهاي دور فوتبال ايتاليا در سال 1980 استاديوم سن سيرو را به افتخار او، جوزپه مئاتزا نام نهادند تا هواداران اينتر ميلان با هر بار خريد بليت بازيهاي خانگي تيمشان، ياد او را زنده نگه دارند.
لِو ياشين
در سالهاي 1954 تا 1967 سنگرباني تيم ملي شوروي بر عهده دروازهباني بود كه به «عنكبوت سياه» و «پلنگ سياه» شهرت داشت. لو ياشين اين القاب را به علت سياهپوش و مستحكم بودن درون دروازه كسب كرده بود. او كه موفق شده بود، مدال طلاي المپيك ملبورن 1954 و قهرماني در جام ملتهاي اروپا 1960 را به دست آورد در سال 1963 موفق به كسب افتخاري شد كه تاكنون هيچ دروازهبان ديگري در طول تاريخ نتوانسته به آن دست يابد: تصاحب توپ طلاي فرانس فوتبال. ياشين توانست در طول ربع قرن فعاليت حرفهاي خود 209 كلينشيت و مهار 150 پنالتي را به ثبت برساند. او كه بارها از فوتبال كناره گرفت اما هر بار به اصرار هوادارانش به زمين فوتبال بازگشت و سرانجام در 41 سالگي بازنشسته شد. پس از درگذشت لو ياشين در سال 1990 فيفا تصميم گرفت از جام 1994 جايزه دستكش طلا كه به بهترين دروازهبان جام جهاني اعطا ميشد را به نام ياشين تغيير دهد. بدين ترتيب تا سال 2006 هر بار اعطاي جايزه بهترين دروازهبان جامهاي جهاني گراميداشتي براي نام ياشين بود. از سال 2010 بار ديگر نام اين جايزه به دستكش طلا تغيير يافت.
مارك ويوين فو
مارك ويوين فو تنها 28 سال براي زندگي فرصت پيدا كرد؛ شايد او نتوانست در همين زندگي كوتاه چيزي براي جاودانه شدن به دست آورد اما لحظه مرگش او را جاودانه كرد؛ مرگ به علت عارضه قلبي و در زمين فوتبال. ليليان فو اولين بازيكني نبود كه در زمين فوتبال تسليم مرگ شد اما اولين فوتباليستي بود كه لحظه مرگش در زمين فوتبال توسط ميليونها ببينده تلويزيوني در سراسر دنيا تماشا شد. بازيكن شماره 17 تيم ملي كامرون در مرحله نيمه نهايي جام كنفدراسيونهاي سال 2003 برابر تيم كلمبيا در دقيقه 72 جان باخت. از 26 ژوئن 2003 تاكنون چندين بازيكن در استاديومهاي فوتبال و در برابر دوربينهاي تلويزيوني جان دادند اما برجستهترين تصوير مرگ در مستطيل سبز از آن مارك ويوين فو است. حالا هر گاه خطاي خشني روي سر يك بازيكن فوتبال رخ ميدهد يا هر گاه بازيكني در زمين فوتبال از هوش ميرود، خاطره مرگ ويوين فو با يك ترس عظيم از تكرار آن براي لحظاتي بر تماشاگران فوتبال حاكم ميشود.
ديناموكيف مقدس
تاكنون مجسمههاي زيادي از بزرگان دنياي فوتبال ساخته شده اما برجستهترين آنها مجسمهاي در اوكراين است كه ياد بازيكنهاي تيم ديناموكيف 1942 را گرامي ميدارد. وقتي در جريان جنگ جهاني دوم اوكراين به دست آلمان نازي افتاد اين بازيكنها دچار يك اشتباه بزرگ و نابخشودني شدند: شكست دادن تيم هيتلر در ورزشگاه خانگي! به آنها هشدار داده شده بود كه اگر ببرند، خواهند مرد اما آنها بردند. بازيكنان تيم ديناموكيف 1942 با رضايت دادن به باخت آن بازي مرگ و زندگي را آغاز كردند اما سرانجام نتوانستند در برابر وسوسه افتخار مقاومت كنند و از آن ميدان پيروز بيرون آمدند تا پس از به صدا در آمدن سوت پايان بازي، همه آن 11 بازيكن با همان لباس ورزشي بر لبه پرتگاه تيرباران شوند! حالا يك مجسمه، يادبود خوبي براي زنده نگه داشتن خاطره شجاعت آنهاست.