درنگي بر رمان «پسر اِسوِئــا» اثر لنا اندرشون
گذار از ايدهآليسم نظري با عصارههاي مدرنيته
رضا بهكام
پيشتر از اين نويسنده توانا رُمان تصرف عُدواني (2013) با ترجمه روان و شيرين سعيد مقدم از طريق نشر مركز بارها و بارها تجديد چاپ شده است؛ قصهاي عشقي كه در پيرنگ دروني خود در جستوجوي خويشتن خويش است، سيري روانكاوانه از ماهيت انسانهايي در جوامع مدرن كه در معرض كنشي برهمزن به نام نيروي عشق قرار ميگيرند تا به لايههاي عميق و فلسفي وجودي خود دست يابند، الگويي پيچيده كه در تناسبي عميق با هر انساني خارج از سرزمينهاي اسكانديناوي نيز مورد ارزيابي و همذاتپنداري قرار ميگيرد.
لنا اندرشون نويسنده و روزنامهنگار سوئدي با نيمقرن زندگي در اين كره خاكي كه تحصيلاتش را در دانشگاه استكهلم به پايان رساند، ورودش به دنياي نويسندگي را با ستوننويسي در روزنامه داگنز ني هتر
DAGENS NYHETER و نقدنويسي ادبي در روزنامه سونسكا داگبلادت SvD آغاز كرد، اولين رمانش به نام «آن موقع خوب بود؟» را در سال 1999 وقتي 29 ساله بود، نگاشت و براي تصرف عدواني در سال 2014 موفق به دريافت جايزه آگوست در بخش ادبيات داستاني شد.
اما او در آخرين و جديدترين اثرش به نام «پسر اِسوِئا» كه در سال 2018 ميلادي نوشته و اكنون با ترجمه سعيد مقدم و نشر مركز در دسترس است به سراغ خانوادهاي سوئدي رفته است و سه نسل از اين خانواده را در اوان قرن بيستم با جزيياتشان مورد تفقد و بررسي قرار داده است. رماني كه با محوريت قرار دادن هسته اصلي دولت به نام «خانه مردم» به عملكرد سياسي، اجتماعي و اقتصادي سوسيالدموكراتها در لايههاي مردمي جامعه اسكانديناوي سوئد پرداخته است؛ خانوادهاي با مركزيت مادري به نام اسوئا و پسرش رگنار (در نقش شخصيت اصلي داستان) و نوهاي به نام السا كه در سه وجه از سه نسل حاضر در دوره تحولات اقتصادي و رفاهي در اين كشور مورد تحليل قرار گرفتهاند؛ طي شدن نوار بسامدي عملكرد دولت رفاه و نتايج آن روي اركان فكري و ذهني فرديت در جامعه كه در فرآيند شكلي تصميمگيريهاي آنان به عنوان نمايندگان نسلهاي شاخص در سده بيستم آن كشور الگوي مطالعاتي و جامعهشناختي مفيدي براي مخاطبان آن كشور و حتي مردمي در سراسر جهان است كه با دستاويز قرار دادن مميزههاي مشترك انساني ميل خوانش را در آنان برميانگيزد.
نام اِسوِئا ريشه در كلمه سوِئا (مونث) و سوِن (مذكر) دارد كه نام كشور سوئد و زبان سوئدي از آن گرفته شده است كه براي رعايت سرشت زبان فارسي مترجم آن را به گونه اِسوِئا تحرير كرده است.
مادري در قلب داستان كه چون رودي آرام شاهد تحولات يك قرن تكاپوي جامعهاي است كه براي زيستي بهتر در گرو رفاه و كرامات انساني تلاش ميكند و حاصل راديكال شده آن به اوجگيري مكتب سوسيالدموكرات و حزب كارگري منجر ميشود كه پرچم آن به دست اولاف پالمه، رييسجمهور فقيدي كه در سال 1986 با ترور او هيچگاه مظنونين آن شناسايي نشدند جامعه سوئد به فرودي در نقاط عطف سياسي و اقتصادي و فرهنگي دست يافت كه بيش از چند دهه براي آن و اوجگيرياش تلاش كرده بود؛ عطفي كه منجر به رهايي كشور و گذارش به دوره مدرن است.
شخصيت اصلي رمان رگنار يوهانسون پدر خانوادهاي چهارنفره است كه با تعليم براساس ايدئولوژي سوسياليستي و تئوريزاسيون دموكراتيك همواره از طرفداران دو آتشه اين حزب بود؛ نويسنده او را مظهر انسان سوئدي معرفي كرده و كوشيده است تا با آشكارسازي زواياي مختلف زندگياش در طول هفت دهه سايه تصميمات مهم كشوري را در زندگياش شاهد باشيم؛ مردي بدون هيچ عيب و نقص جسماني، اما با شكاف ذهني بزرگ، از اين جنبه كاملا شبيه جامعهاي است كه جمعيتش از كساني كمابيش مانند او تشكيل شده بود. شكاف ذهني او شكاف ميان ساخته انسان و امر ضروري است، شكاف بين آنچه آدمي به كمك مهندسي ميسازد و ضرورت پذيرش متين جهان چنان كه هست.
ردپاي زيستي و شخصي لنا اندرشون با وجود تعاريف ظريف و جزيينگر در رمان به عقيده من در زندگي السا دختر رگنار خوانندگانش را با سير رويدادهاي آن پيوند ميزند؛ رويدادهايي كه نسل جديد سوئد را برخلاف شعار اصلي حزب حاكم، بيهدف و جدامانده از عملگري ميبيند؛ دختري كه با سرسختي پدر و برنامهريزيهاي دقيق او به قلههايي از موفقيت در ورزش اسكي نزديك ميشود ولي به خاطر رويارويي تضادهاي فكري، اين وحدت رويه پس از چند سال و كوشش بدون وقفه رگنار بيحاصل ميماند و به انحرافي فكري و سپس عملي مبتلا ميشود تا جايي كه مُشت نمونه خرواري را بر ميتابد كه بر بستر كلي جامعه نيز با اندكي تفاوت در قصههاي جاريشان بسط ميدهد. رگنار در نقش معلم مدرسهاي كه هيچگاه نتوانست خانواده خود اعم از همسر و دو فرزندش را در مسير آرمانگرايانهاي سوق دهد كه همواره آن را به كار ميبست و شعار ميداد.
اليسابت همسرش كه همواره در بدنه اصلي مباحثات و ديالوگهاي پيشبرنده درام اجتماعي، نقش بسزايي دارد، در واقع اوست كه با پسزدگي از سيستم سياسي حاكم مسير اعتلايي فرزندانش را نيز رقم ميزند تا آنها با پويشمندي تشديد شده و در پيروي از فرامين مادر در تضاد فكري و بعدتر عملي با ستون خانواده رگنار قرار گيرند و از مسير متعالي و درنظر گرفته پدرشان سر باز زنند و به سرنوشتي دور از تصورات او دچار شوند؛ سرنوشتي كه با ايدهآليسم فكري پدر فاصله فاجعهباري داشت. دو نوع الگوي فكري كه در تعارض با يكديگر، هر يك به تنهايي خود را پرچمدار سعادت انساني ميداند كه در دو سر قطبيت كهرباي فرديت و هويت شخصي است.
ذهن رگنار همانند رويكرد سوسيالدموكراتها دوپاره بود، زيرا آنها از يك سو مشتاق ساختن جامعهاي با تحرك اجتماعي بودند و از سوي ديگر تمايل داشتند چنان زندگي مناسبي براي مردم عادي فراهم كنند كه از سهمشان در زندگي راضي باشند و مايل نباشند از هستي اجتماعي خود بگريزند. حزبي كه به مدت چهل و چهار سال (1976-1932) بيوقفه قدرت دولتي را در دست داشت و جامعه وقت آن دوران سوئد را از بنيان دگرگون كرد. آنها براي برنامههاي سياسي و اقتصادي دولت رفاه خود نام «خانه مردم» را برگزيدند، خانه مردم از جنبه نظري نيز دچار شكاف بود، زيرا از يكسو ميكوشيد به هستي واقعي جهان وفادار بماند و از سوي ديگر ميخواست همهچيزهايي را كه به زعم آنها تا آن زمان مانع ترقي انسان ميشدهاند ويران كند. آنها بدون كمترين موارد حاشيه چون اختلاسهاي دولتي و رانتهاي ريشه دوانده در فساد و با بهرهمندي از مديريتي صُلب و قانونمند، جامعهاي در رفاه مطلق را بنا نهادند كه پس از چند دهه، عمده قشر جوانش در مسموميتي ناشي از اين سياستزدگيها و گوشه چشمي به فضاي لاييك و پوچانگارانه بر ضد فرديت و احساسيمداري به بيراههاي دست زدند كه آنها را از انسان هدفمند و تعريفشده سيستماتيك حزبي خود بر حذر ميكرد.
السا دانشجوي دكتراي زبانشناسي در آخرين ماههاي قرن پرالتهاب كشورش در سال 1999 وقتي كه حدودا سي ساله بود در نتيجه يك فرم اطلاعيه تحقيقاتي و مطالعاتي توسط يك قومشناس از دانشگاه اوپسالا، پدرش رگنار را به عنوان كيسي (موردي) مناسب به آن مركز معرفي كرد، او كه به جهت رشته تحصيلياش با اصول تحقيق علمي آشنايي كامل داشت درصدد برآمد تا پدرش را براي اين مصاحبه آماده كند؛ موضوع تحقيقات در اطلاعيه اينطور ذكر شده بود كه آنها به دنبال افرادي بودند تا با مصاحبه با آنان بتوانند پايه تحقيقات فرد را زمينه تاريخ تحولات فكري و ذهنيت مردم در دوران گذار به جامعه مدرن سوئد تشكيل دهند. در ضمن در اطلاعيه ضرورت فوريت امر به خاطر كهولت سن چنين افرادي كه رو به كاهش تدريجياند ذكر شده بود.
رمان با طرح شاهپيرنگي داستان اين خانواده پيش ميرود اگرچه در برخي فواصل مياني و پاياني به خردهپيرنگهاي فرعي نيز دچار ميشود اما وحدت خردهروايات نيز به گونهاي در پيوند با محوريت اصلي و شخصيت اصلي رمان قرار ميگيرد. فحوايي كه جدل دو روش فكري در نظريه و اجراست، اولي ايدهآليستي و انگارگرا مبتني بر روشهاي عقلانيت بر پايه تز ايدئولوژيكي سوسيالدموكرات و دومي احساسيگري برمبناي طغيان عواطف و هيجانات فردي و اجتماعي و شكافهاي فيمابين اين دو طيف كه در نسلهاي جديد با ورودش به قرن 21، جامعه مدرن سوئد را پايهريزي كرد و رگنارهاي قصه چون سوژههايي تاريخي مورد نقب و تجسس قرار گرفتند. از ديگر آثار اين مترجم چيرهدست كه نشر مركز آن را به چاپ رسانده ميتوان به استونر (جان ويليامز)، كالوكايين (كارين بويه) و خاستگاههاي جهان مدرن (رابرت بي.ماركس) اشاره كرد.