از دست رفتن مرجعيت روزنامه
مرجعيت و اطمينانبخشي روزنامهها براي اذهان عمومي را ستاندند يا به شدت تضعيف كردند و اكنون آشوبي در فضاي رواني جامعه وجود دارد كه محدوديتهاي جديد فقط به اين تشويش دامن ميزند.
اگر ميگذاشتند نشريات و مطبوعات و روزنامهها كه شناسنامه دارند و حساب و كتاب همواره برايشان مستولي است، راه توسعه خويش را ميپيمودند و بر مرجعيت اخبار و تحليلهايشان افزوده ميشد، امروز نگراني فزايندهاي وجود نداشت كه اذهان عمومي جامعه هر آن دستخوش موجي ميشود و موجسازان هم مشخص نيستند. امروز صداي روزنامهها در ميان هياهوي عظيم انواع كانالها و شبكههاي اجتماعي گم است و به گوش كسي نميرسد. نخبگان و اساتيد و علما و نويسندگان و روزنامهنگاران از دردها و خلأها و خطرها و تهديدهاي آشكار و نهان با عدد و رقم و سند و مدرك مينويسند ولي اين صداي شايعهسازان و مبتذلگويان و بيگانهپرستان و فرصتطلبان است كه گوشها را كر ميكند و مسوولان هم ديگر فرصت نميكنند كه سخنان راستين و ريشهدار را بخوانند و تاثير بپذيرند. خيال بسياري از وزارتخانهها و دستگاهها و نهادها از اين ناحيه راحت شده و گاهي زحمت يك پاسخ به مسائل مطرح شده در روزنامهها را به خود نميدهند! روزنامههاي صاحب سبك كه جرياني را نمايندگي ميكنند و حرفي براي گفتن دارند و در فضاي بينالاذهاني چون اوتاد جامعه عمل ميكردند يا بايد به زردي گرايش پيدا كنند يا با حداقل امكانات و حداكثر نامهربانيها با سيلي صورت خود را سرخ نگه دارند. آفرين بر گردانندگان و تصميمگيران كه سنگها را بستند و حالا نسخه پيچان كه بعضا معلوم نيست به كدام قدرت و ثروت متصلند، آزادانه مينويسند و خريدار هم پيدا ميكنند! حالا در كوران بحرانهاي عظيم اقتصادي و معركهگرداني هيولاي فقر و بيكاري و فشارهاي حداكثري بيگانگان و جولان و كشتار كرونا، تغيير جنسيت فلان هنرپيشه را مساله روز ميكنند و هيچ كس هم پاسخ نميدهد كه مقصر ساختن اين بلبشوي رسانهاي كيست و راه عاقلانه مبارزه با آن كدام است؟ هر چند جز دلسوزان و آگاهان و جامعهشناسان به باور بسياري نخواهد آمد ولي بگذار بگوييم تا ماندگار شود كه درست از ناحيه از دست رفتن مرجعيت رسانهاي مطبوعات وزين، خسارتي مثل يك سيل مستدام يا زلزله پرقدرت يا اپيدمي پردوام متوجه جامعه شده فقط تفاوتش اين است كه صداي طبل آن بعدها بلند خواهد شد و گوشها را كر خواهد كرد.