درنگي بر آنچه از عنوان «روز ملي سينما» به ذهن ميآيد
عشق سينما
شادمهر راستين
ميگويند عشق سينما، نه عشق داروسازي داريم، نه عشق جوشكاري نه عشق تجارت. شايد با اغماض بگويند طرف پيادهروي دوست دارد يا علاقهاش آشپزي است. حتي براي طرفداران پروپاقرص تيمهاي ورزشي كلمه «فن» (Fan) به كار ميبرند و عاشقان سينما تنها گروهي خاص از مردم هستند كه به سينما و فقط سينما عشق ميورزند.
آنها مصداق بارز اين جمله حكيمانه ابوسعيد ابوالخير هستند كه ميگويد:
عاشق را با عشق آشناست، او را با معشوق كاري نيست.
عشق سينما نه سينهچاك است نه كور و هوسران. او بيشتر با علم آگاهي و به خصوص اطلاعات و نفدآثار سينماگران سروكار دارد. از سينما يك خواسته دارد، اينكه سينما باشد. اصلا عشق سينما نميفهمد شهرت چيست يا چگونه از سينما ميتوان ثروتي اندوخت.
شايد عشق سينما را بيش از حد متعصب يا احساساتي بدانند اما عشق سينما بيشتر وفادار است و حساس. او باورش نميشود عدهاي وارد سينما بشوند تا از قبل نام فيلمهايي كه در ساخت آن حضور داشتهاند به شهرتي بيشتر از خود سينما برسند. طرف بازيگر است و اگر هست براي سينماست. آن يكي كارگردان و ديگري دستيار توليد و شايد منتقد، مهم نيست. مهم آن است كه در ساخت جهان عظيم، باشكوه، رويايي، آگاهيبخش و مهمتر از همه لذتبخش در سينما سهمي اندكي داشته باشند.
عشق سينما متوقع نيست. او خوشحال و راضي است كه عاشق سينما شده است. از ديدن فيلمها لذت ميبرد. در تمامي خاطراتش سينما نقش مهمي دارد. اصلا راحت بگويم، خاطراتي جز سينما ندارد. موضوع حرفهايش به نوعي به سينما مربوط ميشود. خانواده سينما براي او مهمتر از خانواده خودش است. شايد گاهي غيرتي يا متعصب شود اما يادش ميآيد اين واكنشهاي مردانه مربوط به سينماي دهههاي قبل است و در فيلمهاي هزاره سوم آدمها حرف ميزنند. فحش نميدهند. دعوا نميكنند و مفيدتر از همه گوش ميدهند.
عشق سينما، شهرش سينماست. آدرس كه ميدهد به نزديكترين سالن سينماست. پاتوقش در يكي از سينماهاي دور و برش خلاصه ميشود. شهر را در فيلمهايش ميشناسد. به دوستانش با افتخار ميگويد «اين همون خيابونِ كه تو شبهاي روشن، هانيه توسلي توش راه ميرفت» يا «اين همون پارك است كه فريبرز عربنيا تو شوكران منتظر همسرش» بود.
گاهي از اينكه تو فيلمها آدرسهاي اشتباه ميشنود و آدرسها در شهرهاي بيهويت گم و گور ميشوند ناراحت است. خود را با مسير موتورسواري رضا موتوري آرام ميكند كه از خانهاش در جواديه تا سينماپلازا در خيابان انقلاب درست و دقيق و سرراست موتورسواري ميكند و آواز ميخواند.
آنجا كه ناصر ملكمطيعي در فيلم چهارراه حوادث، دقيقا سر چهارراه وليعصر سوار اتوبوس ميشود و ميگويد ايستگاه مجسمه (ميدان انقلاب) پياده ميشود.
عشق سينما يك وجود كامل و جامع از سينما در برابرش ميبيند. براي يك عشق سينماي واقعي، قهرمان، فيلم، سالن سينما، كارگردان، مجله فيلم، كيوسك بليت فروشي، صف جشنواره فجر، پوستر فيلمهاي قبل انقلابي، آنتوني كويين، خيابان ارباب جمشيد، كلاه مخملي، بابك بيات، سينما آزادي، موزه سينما، كلاه قرمزي و پسرخاله كه اداي سيد و قدرت درميآورند. درايوين سينماي تهرانپارس، ساندويچ تخممرغ با پياز و جعفري، لالهزار، اسكار اصغر فرهادي، قهوهخانه سرخجامگان، انتشارات اشرافي، فردين، آنجا كه لوك اسكاي واكر ميفهمد دارت ويدر پدرش است، عكسهاي اخم آلوي آلپاچينو همه كافهها، سيگار دست گرفتن همفري بوگارت، معرفت خانم بنايي، آرشيو مجله ستاره سينماي داداش بزرگه، نوار وياچاس، دانلود با اينترنت كم سرعت. موسيقي فيلم از كرخه تا راين، دكتر كاووسي، سينماي عصر جمعه، نقد چهار، سيگار كشيدن نوجواني، جوكر، تفنگ بادي و عكس خوانندهها، سينما ركس. بازار سياه بليت، شكستن قفل خانه سينما، جك و رز تايتانيك، فريدون جيراني و هفت، روسري نيكي كريمي تو عروس، جايزه سپاس، بروس لي و ميدان انقلاب، ويژهنامه جمعه سروش و مصاحبه 5 ساعت با...، اكران هميشگي سنگام تو سينما هماي، رژي سور، وي او دي، تشييع جنازه زندهياد فردين، سينما كانون و عباس كيارستمي.
عشق سينما مبناي تاريخش و گاهشمار رويدادهاي مهم عمرش و در يك كلام زندگينامهاش به تاريخ فيلم پيوند خورده است. او حسرت شيرين نوستالژي را ميشناسد و با آن عشق ميورزد. هر گاه نااميد ميشود فيلمي از پايان خوش ميبيند، ميخواهد سر از كار دنيا درآورد. فيلمهاي علمي - تخيلي تماشا ميكند. اهل مطالعه و تجربه است، فيلمهاي هنري اروپايي به مذاقش سازگار است. كلي بگوييم پاسخ تمام سوالاتش را از سينما ميگيرد و گاهي جملههايي كه در فيلمها شنيده است را بيشتر از نصايح پدر و مادرش گوش ميدهد.
كه عشق آسان نمود اول
اين را هم ميدانيم خيليها ادعا ميكنند عشق سينما هستند. چند تا فيلم و اسم بازيگر و كارگردان و تاريخ سينما رديف ميكنند و تمام. نه خير، به همين سادگيها نيست. عشق سينما اولين كاري كه ميكند، هوس را از كلهاش بيرون ميكند. مصداق شعر مولانا كه ميگويد: عشقهايي كز پي رنگي بود/ عشق نبود عاقبت ننگي بود.البته منظور ارجحيت فيلم سياه و سفيد به فيلم رنگي نيست (خنده حضار) بلكه نداشتن چشم داشت از سينما است. براي عشق سينما، شهرت، ثروت، قدرت، احترام، اعتبار، اعتماد، بزرگي، ارج و قرب، ماندگاري و هر چيزي كه در آن هدفي جز لذت خواستن از سينما باشد، هوس تلقي ميشود. عشق سينما، خوش است به همين عشق سينمايي بودنش.
او نيامده همچون شاهزادههاي عقدهاي قصهها، عروس آيندهاش را در انتخاب بازيگر جستوجو كند. كسي نيست كه به واسطه شهرت، جفت بهتري بيابد. احترام براي خودش نميخواهد هرچه به دست ميآورد از سينماست و به سينما تقديم ميكند.براي عشق سينما سرگرمي و آگاهي دو روي سكه هميشه رايج سينماست كه در بازار كسب و كار تنها ميتوان با اين سكه عشق خريد و بس.
هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
قصه عاشق سينما، همچون رابطه گل و بلبل است. فكر و انديشه عشق سينما ناز و طنازي سينماست. از او چيزي به دل نميگيرد و تنها عاشقي است كه شاهد بازاري را به همان اندازه دوست دارد كه پردهنشين هنري را.
براي عشق سينما كيميايي و حاتميكيا و كيارستمي يك معني بيشتر ندارد، عشق و بس.
اگر ديگراني به اسم سينما، جيب دوختهاند هوسراني ميكنند، يكهتاز شدهاند، عاشق سينما ميداند دو روزي هستند و ميروند پس دلچركين نميشود.
هيچگاه عاشق سينما به سينما تندي نميكند، درشتي و ناسزا در مرامش نيست هرچه او نازدارد اين نياز دارد. رابطهاش بيشتر از آنكه كاسبكارانه باشد عشق و عاشقي است. عشق سينما ميداند آنها كه آمدهاند با سينما خانهاي بخرند و ماشين خودشان را به روز كنند و فالوورهاي پيجشان را بالا ببرند. اشكالي ندارد، خيالي نيست. ميآيند و ميروند. آنچه ميماند عشق است و حال. بغض و خنده و خاطره و خاطره و خاطره.
اما عاشق سينما ميداند كه قهر سينما چيست و آنها هيچوقت درنمييابند كه وقتي سينما از كسي كه طمع كرده و هوس دارد كه وارد عرصه سينما شود تا شايد چند روزي بالي بزند و پري بگيرد و بالا برود. اگرچه هوسران هزاران كار ميكند اما هرگز پرواز نميكند، چراكه آسمان سينما عرصه جولانگاه عاشقان است و تنها كاري كه سينما با آنها ميكند رخ در نقاب كشيدن است.
عاشق سينما تنها يك ترس دارد. او نه از ويديو ترسيد نه ماهواره نه موبايل نه ديجيتال نه هزار نوآوري ديگر كه همه در رخ عشق سينما محو ميشوند. حتي كرونا و قرنطينه بر تابش بيكران نعمت سينما بيشتر افزود.
ترس عاشق سينما فقط و فقط در يك كلام خلاصه نميشود؛ قهر سينما.
قهر سينما
نگذاريم سينما كه امروز به مدد شور و نشاط جوانان ايراني يگانه و جهاني شده به خاطر هوس و طمع از هنر ايران قهرش بگيرد.
امروز فرهنگ و هنر ايرانزمين فقط در جام جهانتاب سينما رونمايي ميكند، كسوف اين آفتاب عالمتاب را با خودخواهيمان سبب نشويم كه هزاران نماز وحشت، عشق را به سرزمين هنر بازنميگرداند. همانا عشق سينما.