سقوط رضاشاه
محمود فاضلي
در جريان جنگ جهاني دوم ايران بهترين مسير براي عبور كمكها به متفقين بود، اما از عناصر آلماني در ايران وحشت داشتند. دولت ايران از ابتداي جنگ (حمله آلمان به لهستان) اعلام بيطرفي كرد يعني اجازه نميداد ارتش بيگانه از خاك ايران عبور كند. پنجم تير 1320 و 4 روز پس از شروع عمليات نظامي گسترده آلمان عليه روسيه ـ دولتهاي روسيه و انگليس طي دستور مشتركي به رضاشاه از وي خواستند تا سريعا نسبت به اخراج مستشاران آلماني از ايران اقدام كند. اين تصميم از سوي «سر ريدربولارد» سفير انگليس و «اسميرنوف» سفير روسيه اتخاذ شده و در ملاقاتي با رضاشاه به وي ابلاغ شد. رضاشاه نيز در پاسخ سفيران انگليس و شوروي اعلام كرد كه ايران كشور بيطرفي است و فعاليت آلمانيها در ايران هم محدود به كارهاي ساختماني و امور بازرگاني است. رضاشاه بنا داشت در برابر تهديدات روسيه و انگليس به سياست وقتكشي روي آورد.
متفقين كه دنبال بهانه بودند در 28 تير 1320 از دولت ايران خواستند كه چهارپنجم آلمانيهاي مقيم ايران را اخراج كند كه با مخالفت ايران روبهرو شد. متفقين حتي پيشنهاد كردند با پرداخت هزينه تسليحات خود را از ايران بگذرانند ولي ايران موافقت نكرد. روز سوم شهريور 1320، سفراي انگليس و شوروي جداگانه يادداشتهايي تسليم دولت ايران و اعلام كردند چون دولت ايران در مقابل متفقين و درخواستهاي آنان سياست مبهمي در پيش گرفته و در اخراج عمال آلماني اقدامي نكرده ارتشهاي اين دو كشور وارد ايران شده و مشغول پيشروي هستند.
همان روز تلگراف مفصلي به امضاي رضاشاه به عنوان روزولت رييسجمهور امريكا مخابره شد كه سرآغاز دوران جديد روابط ايران و امريكا به شمار ميآيد. هر چند امريكاييها در آن شرايط نميتوانستند يا نميخواستند كاري براي جلوگيري از اشغال ايران انجام دهند، اما زمينه مداخلات بعدي خود را فراهم كردند. روزولت روز 11 شهريور در حالي كه نيروهاي روس و انگليس در شمال و جنوب ايران مستقر شده بودند، به تلگراف رضاشاه پاسخ داد. رضاشاه زماني پاسخ نامه را دريافت كرد كه تمام شرايط انگليس و روسيه را پذيرفته بود كه اتباع آلماني را از ايران اخراج كرده بود و راهآهن و جادههاي شمالي و جنوبي كشور را در اختيار نيروهاي اشغالگر قرار داده بود.
در اين دوران استبداد، ملت ايران ارتش را ياري نميكرد و ارتش توان مقابله با اين تجاوز را نداشت. سياستهاي سركوبگرانه دوران ديكتاتوري رضاشاه ديگر انگيزه و روحيه در مردم باقي نگذاشته بود كه بتوانند در برابر خصم متجاوز مقاومتي جدي از خود نشان بدهند. زماني كه ايران به اشغال متفقين درآمد، موجي از هرج و مرج و بلاتكليفي سراسر كشور را فرا گرفت. اوضاع امنيتي كاملا بيثبات بود، بسياري از امراي ارتش و افسران ارشد گريخته بودند، نظم و انضباط در هيچ رده ارتش برقرار نبود، دزدي از منازل مردم و غارت مغازهها افزايش يافته بود. شعارنويسي عليه شاه به پشت ديوارهاي كاخ رضاخان رسيده بود. 24 شهريور، رضاشاه آخرين جلسه هيات دولت را تشكيل داد و به وزيرانش گفت به زودي كشور را ترك خواهد كرد. وقتي در 25 شهريور 1320 خبر پيشروي نيروهاي روسي مستقر در قزوين به سمت تهران به اطلاع رضاشاه رسيد، وي فروغي نخستوزير را به كاخ احضار كرد و از او خواست تا پيشنويس استعفانامه را بنويسد. فروغي استعفانامه را به امضاي شاه رساند و سپس به دستور او رهسپار مجلس شد تا آن را براي نمايندگان قرائت كند، اما قبل از رسيدن به مجلس بدون اطلاع شاه راهي سفارت انگليس شد و متن استعفا را به «سر ريدربولارد» سفير انگليس نشان داد.
زماني كه متن استعفا در جلسه مجلس قرائت ميشد، رضاشاه در راه اصفهان بود. او به خانواده خود كه قبلا از تهران منتقل شده بودند، پيوست. در 25 شهريور، تانكها و زرهپوشهاي روسي اطراف فرودگاه مهرآباد مستقر شدند و ساعتي بعد نيروهاي انگليسي كه از قم به طرف تهران به راه افتاده بودند، به راهآهن رسيدند. تهران هيچ شباهتي به يك شهر عادي نداشت روز 26 شهريور در حالي كه تهران در اشغال نظاميان روس و انگليس قرار داشت، محمدرضا پهلوي جانشين رضاشاه در مجلس سوگند ياد كرد. در اصفهان نيز رضاشاه به اتفاق خانواده به سوي نايين و يزد حركت كرد و سپس به كرمان و از آنجا به بندرعباس رفت. انگليسيها در ايران به رضاخان گفته بودند كه ميتواند به بمبئي برود و رضاخان هم از اين امر خوشحال بود ولي در نزديكي بمبئي يك ديپلمات انگليسي به نام اسكرين سوار كشتي ميشود و خود را به رضاخان معرفي كرده و ميگويد كه مامور اجراي دستورات اوست. پس از پنج روز توقف در دريا به رضاخان اطلاع ميدهد كه طبق دستور بايد با كشتي ديگري به جزيره موريس برويد. رضاخان به شدت ناراحت ميشود. سفر به موريس 9 روز طول كشيد و رضاشاه در 16 مهر ماه 1320 به اين جزيره رسيد. دوران ديكتاتوري رضاخان، آسيبهاي جبرانپذيري بر روح و اعتماد بهنفس ملي ايرانيان، از اقشار و گروههاي مختلف وارد كرده بود. بسياري از جريانات، گروهها و شخصيتهاي مرجع و مورد اعتماد عمومي بر اثر سياستها و رفتارهاي ددمنشانه دوره 16 ساله، عملا از اثرگذاري جدي در صحنههاي مختلف سياسي، اجتماعي و امنيتي دور شده بودند. با خروج رضاشاه مردمي كه اختناق دوران پهلوي اول را سپري كرده بودند، احساس آزادي ميكردند. نويسندگان، روشنفكران و روحانيت كه در دوره پهلوي اول اوج خفقان را تجربه كرده بودند، عرصه را براي بيان حقايق آن زمان مناسب ديده و روزنامهها شروع به انتشار فجايع دوره استبداد كردند اما به دليل عدم وجود يك رهبر ملي براي هدايت مردم و تلاشهاي فروغي به نفع وليعهد جوان، حكومت پهلوي تداوم يافت.