سوگند براي نجات سلطنت
محمود فاضلي
در آستانه جنگ دوم جهاني، جايگاه مردم ايران در تصميمسازيها و مشاركتهاي واقعي سياسي و اجتماعي و حضور در عرصههاي آزادنهتر اقتصادي تا حد هيچ تنزل داده شده بود؛ گستره مداخلات غيرقانوني و خلاف قاعده حكومت تا خصوصيترين جنبههاي زندگي و حيات مردم كشور فزوني پيدا كرده و همزمان با رشد فزاينده فساد سياسي، اقتصادي و اداري سيستماتيك و سراسري در اركان حاكميت و دولت، كمترين انتقاد و اظهارنظر مستقل درباره علايق و اقدامات حكومت، تبعات وخيمي را به دنبال داشت. به رغم سرمايهگذاريهايي كه براي تقويت ارتش و قواي نظامي صورت گرفته بود، كشور به سرعت توسط متفقين متجاوز اشغال شد. اكثريت مردم در حالتي از بيعملي تحميلي، بهت و حيراني غمبار ناشي از پيشينه و تبعات سوء ديكتاتوري فزاينده داخلي و فاجعه تصرف كشور توسط بيگانگان سير ميكردند. سفير وقت امريكا در خاطراتش نوشت:«سرنگوني و سرانجام مرگ او در تبعيد كه در آخرين سالهاي پادشاهي به مستبدي حريص، بيرحم و مرموز تبديل شده بود، كسي را متاسف و متاثر نكرد.» با فرار رضا خان، روزنامهها و نشريات كشور به افشاي دوران سلطنت او پرداختند. خيليها شاه مخلوع را به باد انتقاد و حتي استهزا گرفته بودند، دشمنان در تبعيدش بازگشته بودند، زندانيان سياسي آزاد شده بودند، ملاكين فئودال زمينهاي غصب شدهشان را ميخواستند و روحانيون بار ديگر در ملأعام به فعاليت ميپرداختند. اما نمايندگان مجلس كه در گذشته مطيع و دستچين شده بوده و در خدمت رضاشاه بودند، تغيير رويه داده آشكارا شاه را به انباشت ثروتي عظيم، كشتار مردم بيگناه و سوءاستفاده از القاب خود متهم ميكردند. 3 هفته بعد شاه بدون گفتوگو با متفقين به نفع وليعهد خود كنارهگيري كرد و به اميد نجات سلطنت، كشور را ترك كرد.
مجلس سيزدهم كه بعد از خروج رضا شاه تشكيل شد، جهت اعاده حيثيت از دست رفته خود به انتقاد از شيوه شاه مخلوع پرداخت كه خود انتخاب شدهاش بود. اما شيوه برگزاري انتخاب مجلس چهاردهم تركيب نمايندگان و اقدامات آن محصول فضاي باز سياسي بعد از شهريور 1320 بود. انتخابات مجلس چهاردهم رقابتيترين و با اهميتترين انتخابات در ايران دوران پهلوي بوده كه تركيبي متفاوت از ديگر دورههاي قانونگذاري داشت. وجود 7 فراكسيون شامل دموكرات، ميهن، آزادي، مستقل، توده، اتحاد ملي و منفردين اين مجلس را متفاوت كرده بود.
سفارتخانههاي شوروي، انگليس و امريكا متقاعد شدند كه بهترين فرد براي جانشيني، وليعهد است. محمدرضا پس از تسليم شدن كامل، خبر موافقت جانشيني خود را در 24 شهريور دريافت كرده بود. فروغي كه مورد اعتماد دولت انگليس بود و به نظر ويليام پولارد(سفير انگليس در ايران) «شخصي درستكار و قابل اطميناني بود»! نقش تاريخي خود را در رسيدن پهلوي دوم به حكومت ايفا كرد. فروغي(اولين و آخرين نخستوزير رضاشاه) يكي از فراماسونرهاي مشهور و تحصيلكرده بود كه از وابستگان انگليس به حساب ميآمد. دولت انگليس از نخستوزيري فروغي راضي بود و علي سهيلي وزير امور خارجه فروغي«انگليسيها را مطمئن كرده بود كه هر وزيري مورد مخالفت آنان باشد، تغييرخواهد يافت.» طبق اصل سيونهم قانون اساسي هيچ پادشاهي بر تخت سلطنت نميتواند، جلوس كند مگر اينكه قبل از تاجگذاري در مجلس شوراي ملي حاضر شود و با حضور اعضاي مجلس شوراي ملي و مجلس سنا و هيات وزرا قسم ياد كند اما مجلس خود فاقد مشروعيت بود زيرا تمام نمايندگان توسط رضاشاه انتخاب شده بودند. نمايندگان پس از قرائت استعفاي رضا شاه با يك چرخش 180درجهاي به انتقاد از ديكتاتوري رضاشاه پرداختند و چنين وانمود كردند كه مجلسيان از مخالفان حكومت استبداد شاهي بودهاند.
26 شهريور، شاه جوان در مجلس سوگند ياد كرد. طي اين سالها تا زمان خروج نيروهاي متفقين از ايران، شاه حداكثر فقط در تهران حكومت ميكرد. اين موضوع باعث شده بود تا اقتدار پادشاهي او به عنوان يك شاه مقتدر به چالش كشيده شود. تا حدي كه زماني كه 3 مرد قدرتمند آن روزگار يعني چرچيل، روزولت و استالين براي شركت در كنفرانس سهجانبه به تهران آمدند، چرچيل و روزولت برخلاف عرف ديپلماتيك عملا شاه را ناديده انگاشتند و به ديداراو نرفتند. شاه در جريان موضوع پيشهوري و خودمختاري آذربايجان با كمك امريكا فرصت يافت تا اقتدار از دست رفته را به خود بازگرداند. واقعه بهمن 1327و تيراندازي به سمت شاه در دانشگاه تهران، بهانه را براي بستن فضاي سياسي و قلع و قمع نيروهاي سياسي به شاه داد. پس از آن نخستوزيري مصدق و كودتاي شاه عليه او، واقعه 15خرداد و بسياري از رويدادهاي ديگر، ايران را به سوي انقلاب اسلامي 1357 سوق داد.